English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
Other Matches
To belittle one self . To make oneself cheap . To lower oneself . خود را کوچک کردن (سبک حقیر پست )
To belittle oneself . To make oneself cheap. خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
report گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report مدرک
report گواهی
the report goes چنین گویند
report خبر
report گزارش دیدبانی
report صدا
report انتشار
report شهرت
report گزارش دادن
report گزارش
report شایعه
report اطلاع دادن
report خبردادن
report معرفی کردن خود
report صدای شلیک
report گزارش دادن به
report generation تولید گزارش
report file فایل گزارش
report generator گزارش زا
report generator مولد گزارش
report generator نرم افزاری که امکان ادغام فایل ازپایگاه داده ها به متن را میدهد
report generator برای تامین گزارش کامل
report generator گزارش ساز ایجادکننده گزارش
readiness to report امادگی برای پاسخ دادن
readiness to report حاضر جوابی
neither report was correct هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
of good report نیک نام
report generation گهارش زایی
periodic report گزارش دورهای
viva report گزارش شفاهی
mortar report گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
progress report گزارش پیشرفت کار
quarterly report گزارش سه ماهه
report generator تولیدگزارش
report generator گزارش زایی گزارش گیری
subemit a report گزارش دادن
submit a report گزارش دادن
survey report گزارش بازرسی
technical report گزارش فنی
this report is incredible این گزارش را نمیتوان باورکرد
to report [to a body] گزارش دادن [به اداره ای]
to report to the police خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
press report گزارش خبری
status report گزارش وضعیت
spot report گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
report of survey گزارش تحقیقات یا بررسیها
report program برنامه گزارش
report writer گزارش نویسی
report writer نویسنده گزارش
schedule report گزارش زمانبندی شده
school report گزارش اموزشگاه
self report inventories پرسشنامههای خودسنجی
shelling report گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
situation report گزارش وضعیت
snap report گزارش فوری یا انی
to draw up a report به تفصیل نوشتن گزارشی
critic report گزارش نتیجه جلسه انتقاد
docking report گزارش تعمیر ناو
docking report گزارش عملیات تعمیراتی در حوضچه
draft report گزارش نیمه نهایی
error report گزارش خطا
evaluation report گزارش ارزیابی وضعیت
feeder report گزارشات تکمیلی
feeder report گزارشات بعدی
final report گزارش نهایی
detailed report گزارش مشروح
departure report گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
contact report گزارش اخذ تماس
to write up a report به تفصیل نوشتن گزارشی
command report گزارش فرماندهی
contact report گزارش تماس با هواپیمای دشمن
demand report گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
annual report گزارش سالیانه
annual report گزارش سالانه
fitness report گزارش ارزیابی از نحوه خدمتی
fitness report تعرفه خدمتی
report cards کارنامه
internal report گزارش داخلی
report card کارنامه
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
to make out a report به تفصیل نوشتن گزارشی
management report گزارش مدیریت
action report گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
flash report گزارش انی
i saw the report in the rough من پیش نویس این گزارش رادیدم
interim report گزارش پیشرفت کار
to write out a report به تفصیل نوشتن گزارشی
an incomprehensive report گزارش کوتاه
amplifying report گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
flash report گزارش برق اسا
hot report اطلاعات مهم کسب شده از روی تفسیرعکس هوایی
hot report گزارش مهم
aircraft accident report گزارش سانحه هوایی
a true and accurate report گزارشی درست و دقیق
cargo outturn report گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
periodic intelligence report گزارش نوبهای اطلاعاتی
project technical report گزارش فنی طرح
report progarm generator زبان ار- پی- جی
report progarm generator مولدبرنامه گزارش
report progarm generator تولیدبرنامه گزارش
project technical report گزارش فنی پروژه
report program generator زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
report tothe director خود را حضورا نزد رئیس معرفی کنید
daily progress report گزارش روزانه پیشرفت کار
weekly progress report گزارش هفتگی کار
to report somebody [to the police] for breach of the peace از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
The details of the report were verified by the police. جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
action oriented management report گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
practical extraction and report language زبان برنامه نویسی مفسر
practical extraction and report language برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
to take oneself off رفتان
to let oneself go کنترل از دست دادن
to let oneself go غفلت کردن از خود
to d. oneself up بدن راراست نگاهداشتن
to please oneself برای خوش ایند خود
to keep oneself to oneself کناره گیری ازمردم کردن
to d. oneself up خودرا گرفتن
to come to oneself <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
Keep oneself to oneself. پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
to f.to oneself پیش خودتصورکردن
to take oneself off دور شدن
to look oneself again پشم بازی کردن
to look oneself again بهبود یافتن
to f. oneself بخود دلخوشی دادن
to keep oneself to oneself ازامیزش بادیگران خود داری کردن
to take oneself off <idiom> ترک کردن [رهسپار شدن ]
to f. oneself out خودراسیرکردن
beside oneself از خودبیخود
oneself خود
oneself خودشخص
to a oneself to سازش کردن
to a oneself to ساختن احوال خودراوفق دادن
see for oneself از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
to a. oneself سخن گفتن
to a oneself خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
oneself نفس
to a. oneself مبادرت کردن
to a oneself for help یاری خواستن
to a. oneself مشغول شدن اماده شدن
by oneself به تنهایی
by oneself تنها
to a oneself for help درخواست کمک کردن
look oneself again بهبود یافتن
oneself در حال عادی
to a oneself in شرکت کردن یاشریک شدن
to seclude oneself منزوی شدن
to rouse oneself ازتنبلی دست کشیدن
to rest oneself استراحت کردن
to rouse oneself بکارافتادن
to retire in to oneself از جامعه کناره گیری کردن
to seclude oneself کناره گیری کردن
to set oneself against ضدیت کردن با
to shelter oneself پناهنده شدن
to shrive oneself گناهان خود را اعتراف کردن وامرزش طلبیدن
to throw oneself on متکی شدن بر
to surfeit oneself تپاندن
to surfeit oneself پرخوردن
to stretch oneself تمد د اعصاب کردن
to stint oneself قناعت کردن
to stint oneself تنگی بخود دادن
to station oneself مقیم شدن
to station oneself جا گرفتن
to squat oneself قوز کردن
to thrust oneself مداخله
to squat oneself چنباتمه زدن
to spruce oneself up خودارایی کردن
to soak oneself زیاد نوشابه خوردن
to throw oneself on تکیه کردن بر
to retire in to oneself معاشر نبودن
to pride oneself افتخارکردن
to pride oneself فخر کردن
to pride oneself مباهات کردن
to pride oneself نازیدن
to pride oneself بالیدن
to preen oneself خود ارایی کردن
to prank out oneself خود فروشی کردن
to prank out oneself خود ارایی کردن
to prank out oneself خود نمایی کردن
to poke up oneself درجای تنگ رفتن ودر رابروی خود بستن
to plume oneself on something برای چیز جزئی یا عاریه بالیدن
to plume oneself با پیرایه خودرا اراستن
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
to quit oneself of رهائی یافتن از
to quit oneself of خلاص شدن از
to quit oneself of ازسرخودواکردن
to respect oneself رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
to rest oneself اسودن
to prink oneself up خود ارایی کردن
to repose oneself اسودن
to repose oneself استراحت کردن
to repeat oneself کاریا گفته خودرا تکرار کردن
to repeat oneself تکرار شدن
to remember oneself بخود امدن
to refresh oneself تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
to refresh oneself چیزی خوردن
to refresh oneself نیروی تازه گرفتن
to recover oneself بخودامدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com