English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (7 milliseconds)
English Persian
to split one's sides از خنده روده برشدن
Other Matches
sides در یکسو قرار دادن
sides طرفداری کردن از
sides ضلع
sides جنب جانب
sides پهلو
sides سمت
sides بر
sides تیم
sides way تغییر مکان جانبی
it has sides سه پهلو دارد
sides پهلو کناره
sides سمت کنار
on all sides از هر سو
sides جهت
sides سو
sides طرف
on all sides از همه طرف
on all sides ازاطراف
on both sides در هر دو طرف
sides کناره
sides way نوسان عرضی
take sides <idiom> حفافت ازیک طرف به طرف دیگر
jack on both sides شریک دزدورفیق قافله
There are two sides to every question . <proverb> هر مساله ای دو جنبه دارد.
sides of the question اطراف موضوع
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides . نانش توی روغن است
do split ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
split جدا شدن از گروه
split up پاره شدن
split t نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
split up <idiom> جداشدن
to split the d. میانه را گرفتن
split up شکستن
split up از هم جدا شدن از هم پاشیدن
to be split [over something] [with somebody] ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
split دو نیم کردن
split second ان
split second قسمتی از ثانیه
split پا باز
split میلههای باقیمانده
split ترک
split ترک برداشتن تقسیم کردن
split نفاق
split وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split شکافتن
split مساوی
split از جبهه دورافتادن
split دونیم کردن
split دوبخشی شکافتن
split انشعاب
split شکاف
split یک پا جلوو یک پا به عقب
split چاک
split از هم جدا کردن
split ring فنر نمونه گیر
split window پنجره تقسیم بندی شده
straddle split وضع باز پاها به طرفین
split wheel چرخ نیمه یا نصفه
split risk تفکیک خطر
split shift تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
split wheel نیم چرخ
split spoon قاشق نمونه برداری
split unit یکان جدا شده یا مجزا شده
split tackle تکل قیچی
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split trail سهم باز
to split hairs موشکافی کردن
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
split-level چند سطحی
split ticket <idiom> انتخاب افراد سیاسی برای رای
split the difference <idiom> واریز اختلاف پول
split hairs <idiom> فرق گذاشتن
split-screen صفحه نمایش تقسیم شده
split link چاکشاخهایرابط
split bet شرطدوحالته
split-level سه نیم اشکوبی
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
to split the difference تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
to split hairs نکته گیری کردن
to split hairs باریک بین شدن
banana split نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
split screen صفحه شکسته
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
lickety split باسرعت وتعجیل
split personality تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
lickety split باعجله
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
split peas لپه
split brain دوپاره مخ
split screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split-screen صفحه نمایش دوبخشی
split screen صفحه شکافته
split screen صفحه تقسیم بندی شده
split screen صفحه نمایش تقسیم شده
split screen صفحه نمایش دوبخشی
split-screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split-screen صفحه شکافته
split-screen صفحه تقسیم بندی شده
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split bricks بریدن اجر
split bricks اره کردن اجر
split cameras دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split pea لپه
split pen میله لولا
split phase انشقاق فاز
split-screen صفحه شکسته
split pin میله لولا
split pipe ناو
split pipe نیم لوله
split jump پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split pea نخود دولپه
split line خط قالب
split jump پرش روسی
split decision رای اکثریت داوران
split end گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split hair موشکافی
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split phase motor موتور با انشقاق فاز
split half method روش دو نیمه کردن
split pole motor موتور با قطب چاکدار
don't split hairs this much <idiom> مو را از ماست نکشید
don't split hairs this much <idiom> خیلی مته روی خشخاش نگذارید
split side ring لبه فنر جدا شدنی
split anode magnetron ماگنترون با اند چند تیغهای
two columns split bet شرطشکافتندوستون
two dozens split bet دوتادوجینشرط
split pole converter تبدیل گر با انشقاق قطب
split pole motor موتور کمکی
split sound system کانال صوتی دوگانه
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com