Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (2 milliseconds)
English
Persian
to strike a bargain
درمعامله موافقت پیداکردن
Search result with all words
strike a bargain
معامله کردن
Other Matches
bargain
مذاکره
bargain
چانه زنی در معامله
bargain
چانه زدن
bargain
خرید ارزان
bargain
قرارداد معامله خرید ارزان
bargain
داد و ستد چانه زدن
bargain
معامله
bargain
سودا
bargain
معامله باصرفه
bargain
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
into the bargain
بالای ان
bargain
چانه زنی در معاملات معامله
bargain
داد و ستد
bargain
بیع وشراء
into the bargain
بعلاوه
to bargain for
تهیه دیدن
to bargain for
منتظریا اماده
to bargain for
بودن
to bargain a way
درازای چیزی واگذار کردن
bargain
قرارداد معامله بستن
time bargain
قرارداد فروش سلم و سلف سهام
plea bargain
توافق مدافعه
[حقوق]
bargain hunter
کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
cancellation of bargain
اقاله کردن معامله
wage bargain
چانه زنی دستمزد
unconscionable bargain
معامله نامعقول
Its well worth . Its a bargain at the price .
شیرین می ارزد
To drive a hard bargain.
درداد وستد سخت گیر بودن
drive a hard bargain
<idiom>
انعقاد معامله بودن هیچ سودی
strike out
تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
strike out
<idiom>
رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
strike below
بردن کالا به انبار
to strike in
دخالت کردن
second strike
اولین حمله متقابله یا ضدحمله در یک جنگ اتمی
strike up
نواختن
to strike an a
وضعی بخودگرفتن
strike out
باطل کردن
strike up
نواخته شدن
to strike in
پامیان گذاردن
to strike in
به اندرون زدن
to strike into
اغازنهادن
they are on strike
اعتصاب کرده اند
strike out
از بازی خارج شدن
to go on strike
اعتصاب کردن
to strike up
خواندن یازدن اغازکردن
strike off
بی زحمت درست کردن
strike off
بی زحمت ایجاد شدن
to strike an a
بصورت ویژهای درامدن
to strike at any one
ضربت خود را متوجه کسی ساختن
to strike into
شروع کردن
strike out
واردعمل شدن
strike
ضربه زدن
strike
تک ناگهانی
strike
چادر را از جا کندن
strike
ضربت
strike
ضربت زدن یورش
strike
حمله کردن
strike
حمله ضربه زدن به دشمن
strike
توپ زن بودن
strike
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike
تصادم
strike
تک هوایی
strike
ضربت زدن خوردن به
strike
بخاطرخطورکردن
strike
سکه ضرب کردن
strike
اعتصاب کردن
strike
اصابت اعتصاب کردن
strike
اعتصاب ضربه
strike
برخورد
strike
اعتصاب
strike
تصادف و نصادم کردن اعتصاب
strike
زدن
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
to strike
زدن
[ضربه زدن]
[آلت موسیقی]
first strike
اولین ضربه
go on strike
اعتصاب کردن
first strike
اولین ضربت در اولین حمله
to strike root
ریشه کردن پابرجاشدن
to strike root
برقرارشدن
wildcat strike
<idiom>
اعتصاب کارگران
to strike root
ریشه گرفتن ریشه دواندن
to strike root
ریشه زدن
to strike one in the mouth
توی دهن کسی زدن
hunger strike
اعتصاب غذا
to strike oil
کامیاب شدن موفق شدن
to strike oil
بنفت رسیدن
to strike off the rolls
از صورت حذف کردن
to go on a hunger strike
اعتصاب غذا کردن
To cross out . To strike off.
خط زدن
to strike tens
اردو رابهم زدن
to strike with awe
هیبت زده کردن
strike-breaking
شکستناعتصاب
rent strike
پرهیزازپرداختکرایهبهنشانهاعتصاب
lightning strike
اعتصاباعتراضآمیز
strike plate
صفحهتوپی
strike-breakers
اعتصاب شکن
To strike a match.
کبریت زدن
to strike work
اعتصاب کردن
to strike something open
با ضربه چیزی را باز کردن
strike it rich
<idiom>
ناگهان پول و پله ای به هم زدن
strike it rich
<idiom>
یک شبه ره صد ساله رفتن
to strike work
دست از کار کشیدن
strike-breaker
اعتصاب شکن
strike pay
حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
post strike
بعد از اجرای تک
post strike
بعد از تک هوایی
so strike one's flag
پرچم خودراخواباندن
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
strike an attitude
حالتی بخود گرفتن
strike blind
با ضربه کور کردن
strike force
نیروی ضربتی
strike force
نیروی کمین یا ضربت
strike a balance
موازنه بدست اوردن
strike joint
شکستگی طولی
out law strike
اعتصاب غیر قانونی
nuclear strike
تک هستهای
hunger strike
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
general strike
اعتصاب عمومی
air strike
تک هوایی
air strike
حمله هوایی
data strike
چاهک داده ها
fly strike
هجوم مگس
he strike him blind
چنان زد که کورش کرد
light strike
اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
nuclear strike
تک اتمی
strike off the rolls
از صورت وکلا خارج کردن
strike oil
به نفت رسیدن
ten strike
امر موفقیت امیز
to strike a light
کبریت زدن
to strike camp
اردورابهم زدن
to strike a balance
موازنه دراوردن
to strike a blow for
سنگ
to strike a blow for
به سینه زدن درسرچیزی دعواکردن
to strike a snag
بمانعی برخوردن
to strike a spark out of
جرقه یابرق دراوردن از واداربه گفتن سخنان یکرکردن
stay in strike
اعتصاب
to strike dumb
گنگ کردن
to strike dumb
مات ومبهوت کردن
to strike fire
اتش دراوردن
to strike hands
دست پیمان بهم دادن
ten strike
ضربت بازی بولینگ ده میلهای
strike root
ریشه کردن گرفتن
strike with a hammer
پتک زدن
strike with terror
وحشت زده
strike with terror
ترسیده
strike root
ریشه زدن
strike zone
منطقه خط سیر
strike zone
سیرمجاز گوی چوگان زن
Strike while the iron is hot .
<proverb>
تا آهن داغ است ضربه بزن .
to strike a match or light
کبریت زدن
To deliver (strike ) a blow .
ضربه وارد ساختن
To deliver (strike) a blow
ضربه زدن ( وارد آوردن )
strike while the iron is hot
تا تنور گرم است باید نان پخت
strike while the iron is hot
<idiom>
سود بردن
To strike an a attitude . To put on a stern look .
قیافه گرفتن
He warned he would go on a termless hunger strike.
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
multi strike printer ribbon
ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com