Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (3 milliseconds)
English
Persian
to suspend somebody's sentence on probation
مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن
[قانون]
Other Matches
suspend
اویزان کردن
suspend
موقوف الاجرا کردن معلق
suspend
معلق
suspend
موقتا" تعطیل کردن
suspend
معلق کردن
suspend
معوق گذاردن
suspend
تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspend
به تعویق انداختن
suspend
به عقب انداختن اجرای حکم
suspend
معلق کردن تعلیق دادن
suspend
مسکوت گذاشتن
suspend
دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
suspend
معوق داشتن
to suspend
معلق نگه داشتن
[در محیطی]
[فیزیک]
[شیمی]
suspend
معلق کردن موقتا بیکار کردن
suspend
اویزان شدن یا کردن اندروابودن
to suspend payment
پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
suspend from service
معلق کردن از کار
on probation
به شرط تعلیق مجازات
on probation
در آزادی مشروط
probation
کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
on probation
در دوره ازمایشی
to be on probation
در دوره تعلیق مجازات
on probation
در دوره تعلیق مجازات
to be on probation
در دوره تعلیق مجازات بودن
probation
ازمایش امتحان
probation
ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
probation
دوره ازمایش وکار اموزی
probation
ارائه مدرک ودلیل
probation
ازادی بقیدالتزام
probation
ازادی مشروط
probation
دوره ازمایشی
probation
تعلیق مجازات
to be on probation
دوره آزمایشی داشتن
to place somebody on probation
مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن
[قانون]
he was engagedon probation
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
probation order
دستور یا حکم تعلیق مجازات
he was engagedon probation
بشرط ازمایش اورابکارگماشتند
probation officer
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers
مامور نافر
probation officers
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer
مامور نافر
to suspend
[stay]
a ruling
[proceedings]
[the execution]
تعلیق کردن حکمی
[دعوایی ]
[ اجرای حکمی]
[قانون]
under sentence of
محکوم به
sentence
جمله
sentence
محکومیت
sentence
فتوی
sentence
رای قضاوت
sentence
گفته
sentence
محکوم کردن
sentence
رای دادن محکوم کردن
sentence
جمله
sentence
حکم به مجازات
sentence
ادراک
sentence
حکم
sentence adverb
قید جمله ای
sentence fragment
جمله جزء
sentence fragment
جملهای که ازلحاظ دستوری کامل نیست
serve a sentence
به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
pass a sentence
حکم صادر کردن
to pad a sentence
جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
pass a sentence
حکم دادن
death sentence
حکم اعدام
suspended sentence
مجازات تعلیقی
an involed sentence
جمله پیچدار
give a sentence
فتوی دادن
topic sentence
جمله سرسطر جمله عنوان
one word sentence
جمله تک واژهای
loose sentence
جمله بیربط
loose sentence
جملهای که مفهوم صحیحی نداشته باشد
under sentence of death
محکوم به مرگ
under sentence of death
محکوم به اعدام
life sentence
حکم زندان
give a sentence
حکم دادن
sentence completion test
ازمون تکمیل جمله
carrying out
[of a death sentence]
اجرا
[حکم اعدام]
The sentence doesnt convey the meaning.
این جمله معنی رانمی رساند
to give a suspended sentence
[British E]
حکم دوره تعلیق مجازات دادن
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.
قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com