English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
to tailgate the motorist in front سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
to tailgate the motorist in front دمرانی کردن [اصطلاح روزمره]
Other Matches
motorist ماشین سوار
tailgate درب عقب اتومبیل
tailgate دمرانی کردن
tailgate party [American E] پیکنیک روی درب عقب ماشینها در توقفگاه خودرو قبل از شروع مسابقه ورزشی [در آمریکا]
at the front <adv.> جلو
front نمای ساختمان
at front <adv.> در جلو
in the front <adv.> جلو
in front <adv.> جلو
at front <adv.> جلو
to go to the front داخل جنگ شدن
to go to the front بجبهه رفتن
in front of در قبال
up front رک
up front رک و راست
up front بیپرده پوشی
up front با صراحت و صداقت
up front چشمگیر
up front در انظار
up front جلو چشم مردم
up front از پیش
up front پیشاپیش
up front بیعانه
up front پیش -
up front <idiom> روراست ،صحیح
at the front در جلو
in front <adv.> در جلو
front پیش
front در قبال
front بازی در سانتر
front صف پیش
front به جلو
front فرمان سر روبرو جلو
front جبهه هوا
front خط اول میدان رزم پیشانی
front سمت دشمن
front جبهه
front درصف جلوقرارگرفتن
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front بطرف جلو روکردن به
front منادی جبهه جنگ
front جلودار
front نما طرز برخورد
front نمای جلو
in the front <adv.> در جلو
in front <adv.> در مقابل
at the front <adv.> در جلو
at front <adv.> در پیش
in front <adv.> در پیش
at the front <adv.> در پیش
in the front <adv.> در پیش
at front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> در مقابل
at the front <adv.> در مقابل
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front جلو
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front نمای ساختمان
wave front جبهه امواج رادیویی
wave front جبهه موج
front flap زبانهجلویی
water front جبهه رطوبتی
sea front نمای دریایی شهر
shirt front پیش سینه اهاری
shirt front پیش سینه
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
sight front دید جلو در نقشه برداری
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
the front door درجلو
the front door درورد
front indicator فشارسنج
type front نوعی روش تایپ کردن نامه ها
type front ماشین تایپ به جلو
front lamp لامپ جلو
front leg پایهجلو
front lights چراغهایجلو
front mudguard گلگیرجلو
front pipe لولهجلو
front pocket جیبجلو
front point میخجلویکفش
front tip آبپاشنوکاتو
front wheel چرخجلو
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front crawl شنایکرال
front knob دستگیریجلویی
front indicator جلو
front door دراصلیساختمان
fall front پیشآمدگیجلویدکور
front apron جلویکروات
front beam شاغولجلویی
front binding روپوشجلویی
front board مقوایجلویی
front brake ترمزجلو
front crossbar مانعپیشین
front derailleur درایلرجلویی
front foil فلزورقهایجلویی
front footrest پدالجلویی
In the front rank. درصف جلو
shop front ازاره نمای بنا
front line خط حمله خط حمله یادفاع
front end نرم افزار نهایی
front end سر جلویی
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front court نیمهای که به ان حمله میشود
front bearing یاطاقان جلو
front axle اکسل جلو
front face سطح برجسته
front face پیشانی
front matter پیش گفتار
front matter مقدمه
front lines خطوط جلو جبهه
front lines خطوط مقدم
front lines خط مقدم جبهه
front liner سانتر فوروارد
front lighting روشنایی جلو ساختمان
front grip گرفتن میله دست مهتابی
fore front نمای اصلی
front rake زاویه شیب
front man جلودار
warm front جبهه هوای گرم
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front-runners دونده پیشتاز
front-runner دونده پیشتاز
front runner دونده پیشتاز
cold front پیشان هوای سرد
cold front جبهه هوای سرد
front man منادی
front man پیشرو
action front حاضر به تیر
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page سرصفحه
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front page سرصفحه
front men پیشرو
front men منادی
front men جلودار
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front view پیشانی
popular front جبهه خلق ملی
popular front جبهه ملی
popular front ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
front underlock خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front view نمای جلویی
front view نمای جلو
odd front خط دفاعی 4 نفره
popular front ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
front wall دیوار مقابل اسکواش
mach front انتن ماخ سنج
mach front میله انتن سرعت سنج هواپیما
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front wall دیوار جلو
front view جبهه
front strain کرنش پیچشی
popular front لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
front panel تابلوی جلو دار
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front porch میدان جلو
front putty بتونه جلو
front race پیشتازی
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front rank صف جلو
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
front sight مگسک
outside kick and front headlock قفل کردن سرحریف
front wheel drive محرک چرخهای جلو
front wheel brake ترمز چرخ جلو
front axle bearing یاطاقان اکسل جلو
front axle drive محرک اکسل جلو
front axle housing پوسته اکسل جلو
front door [of house] در جلویی [ساختمان]
to show a bold front پر رویی کردن
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front wheel suspension تعلیق چرخهای جلو
to front a house with marble نمای خانهای رابامرمرساختن
outside kick and front headlock لنگ تندر
front door [of house] ورودی
front end processor پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
to show a bold front جسارت کردن
outside kick and front headlock گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
to push to the front [of line] داخل صف زدن
front door [of house] در ورودی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
front axle suspension اویزش یا تعلیق اکسل جلو
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
put up a good front <idiom> وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
You are roasting yourself in front of the fire . خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
It was printed on the front page . در صفحه اول روز نامه چاپ شد
The car in front is obstructintg us. اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
fly front closing پوششدکمه
upper warm front جبهههوایبسیارگرم
snap-fastening front جلودکمهدار
front-end loader بهبیللودر
front top pocket جیببالایجلویشلوار
front de liberation national جبهه ازادی بخش ملی سازمان جنگجویان الجزایرکه در فاصله 4591 تا2691 برای پایان دادن به سلطه فرانسویان در الجزایر
front sight housing چشمیهدفگیر
front brake lever اهرم ترمزجلو
rear [front] connection اتصال [جلوئی] پشتی
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com