English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 75 (5 milliseconds)
English Persian
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
to wait one's leisure منتظرفرصت محال بودن
Other Matches
leisure تن اسایی
at leisure فارغ
at leisure بیکار
at leisure سرفرصت
at leisure بی شتاب
at one's leisure سر فرصت
at one's leisure هنگام فراغت
at leisure فرصت دار
leisure اسودگی
leisure فرصت مجال
leisure وقت کافی
leisure فراغت
leisure در رفاه
leisure آسودگی
leisure time زمان اسودگی
leisure time اوقات فراغت
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
leisure class طبقه مرفه
leisure centre مرکزتفریحیورزشی
quantity of leisure مقدار ساعات بیکاری
He is a man of leisure. مردراحت طلبی است
quantity of leisure مقدار فراغت
wait a second تامل کنید
wait a second یک دقیقه
wait a second یک خرده صبر کنید
wait on پیشخدمتی کردن
wait on خدمت رسیدن و خدمت کردن
wait upon پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
wait up for <idiom> به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
Would you wait for me, please? ممکن است لطفا منتظرم باشید؟
Wait up! صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد]
wait a second اندکی صبر کنید
to wait for any one منتظر کسی شدن
it will p to wait جورهمه مارا اوبایدبکشد
to wait پیشخدمتی
wait انتظار کشیدن معطل شدن
to wait کردن دیدنی کردن
to wait خدمت رسیدن
wait پیشخدمتی کردن
wait چشم براه بودن منتظر شدن
wait صبر کردن
wait a little کمی صبر کنید
Wait a minute . یکدقیقه صبر کن
I'll show you ! just you wait ! حالاخواهی دید ! ( درمقام تهدید )
he made me wait مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
Do you think it advisable to wait here آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
Wait a minute . یک دقیقه مهلت بده
lie in wait <idiom> جایی قیم شدن
wait table <idiom> سرو کردن غذا
Tell him, he needs to wait for a moment. به او [مرد] بگوئید یک دقیقه صبر کند.
Can you wait until tommorrow? می توانی تافردا صبر کنی ؟
If you wI'll wait a moment. اگر یک لحظه تلفن زد مرا خبرکن
it will pay to wait به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
wait a minute اندکی صبر کنید
wait a bit صبرکنید
wait a bit اندکی
wait a minute یک دقیقه صبر کنید
wait condition 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait loop پردازندهای که یک حلقه برنامه را تکرار میکند تا عملی رخ دهد
wait state 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state حالت انتظار
zero wait state وضعیت یک وسیله
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
wait state وضعیت انتظار
wait time خیر بین یک درخواست برای داده و ارسال داده از حافظه
wait time زمان انتظار
zero wait state computer کامپیوتر با وضعیت انتظاری صفر
to wait for a favorable opportunity منتظر یک فرصت مطلوب بودن
don't wait the dinner for me ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
wait on (someone) hand and foot <idiom> به هر نحوی پذیرایی کردن
time and tide wait for no man <proverb> کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست
Time and tide wait for no man . <proverb> زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow . بگذار بماند تا فردا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com