Dictiornary-Farsi | to work at a high pressure | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
to work at a high pressure	با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن


Other Matches

I cracked up under pressure of work.	زیر فشار کار خرد شدم
high pressure	فشار زیاد
high pressure	دارای وزن وفشار زیاد پرفشار
high pressure	قوی
high pressure line	خط فشار قوی
high pressure cylinder	کپسول فشار قوی
high pressure pump	پمپ فشار قوی
high pressure compressor	منراکم کننده فشار قوی
high pressure lubrication	روغنکاری فشار قوی
high pressure stage	طبقه فشار قوی
high pressure steam	بخار فشار قوی
high pressure sterilizer	استرلیزه کننده فشار قوی
high pressure tube	لوله فشار قوی
high pressure valve	سوپاپ فشار قوی
high pressure burner	مشعل فشار قوی
high pressure area	واچرخه
high pressure tunnel	تونل فشار قوی
high pressure turbin	توربین فشار قوی
high pressure area	منطقه پر فشار
high pressure blower	دمنده فشار قوی
xenon high pressure lamp	لامپ فشار زیاد گزنون
To bring pressure to bear . To exert pressure .	فشار خون دارد
To bring pressure to bear . To exert pressure .	اعمال فشار کردن
Arrears of work . Back log of work .	کارهای عقب افتاده
To go to work . to start work .	سر کار رفتن
pressure from outside	فشار از بیرون [خارج]
pressure	فشردن مضیقه
pressure	بار سنگین مصائب وسختیها
pressure	فشار
pressure	بار
f.pressure	فشارمایع
pressure	مشقت
pressure	فشار هوا
pressure	سنگین
dynamic pressure	فشار محرکه درونی
hydrostatic pressure	فشار ایستابی
critical pressure	فشار بحرانی
contact pressure	فشار تماس
contact pressure	فشار تماسی
constant pressure	فشار ثابت
compression pressure	فشار گیج در سیلندرموتورهای پیستونی دروضعیت نقطه مرگ بالا
ice pressure	رانش یخ
impact pressure	فشار اصابت
impact pressure	نیروی اصابت فشار ترکش
pressure regulator	شیر تنظیم
hydraulic pressure	فشار هیدرولیکی
hydrostatic pressure	فشار عمق
hydrostatic pressure	فشار عمق اب
deflationary pressure	فشار ضدتورمی
hydrostatic pressure	فشار ایستائی
diastolic pressure	فشار خون انبساطی
diastolic pressure	فشار دیاستولی
differential pressure	اختلاف فشار بین دو سیستم یادو حجم
dynamic pressure	فشار دینامیکی
direct pressure	فشار مستقیم
direct pressure	تعاقب کردن مستقیم دشمن
discharge pressure	فشار تخلیه
hydraulic pressure	فشار اب
deflationary pressure	فشار انقباضی
collapse pressure	حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
air pressure	فشار هوا
back pressure	پی فشار
back pressure	فشار متقابل
pressure hull	بدنه ضد فشار
barometric pressure	فشار هوا
barometric pressure	فشار جو
barometric pressure	فشار بارومتری
back pressure	فشار مخالف جریان اصلی درسیستمهای بسته سیالات
back pressure	فشاراگزوز فشار عقب نشینی اگزوز
axial pressure	فشار اسهای
lateral pressure	فشار جانبی
pressure gage	فشارسنج
atmospheric pressure	فشار اتمسفری
atmospheric pressure	فشار جو
atmospheric pressure	فشار هوا
axial pressure	فشار مرکزی
back pressure	فشار عقب نشینی
bearing pressure	فشار تکیه گاهی
bearing pressure	فشار بردگاهی
brush pressure	فشار زغال
pressure points	نقطههای گیرنده فشار
cabin pressure	فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
center of pressure	مرکز فشار
centre of pressure	مرکز فشار
intake pressure	فشار ورودی
initial pressure	فشار ابتدایی
inflationary pressure	فشار تورمی
intermediate pressure	فشار متوسط
internal pressure	فشار درونی
pressure of speech	فشار تکلم
bearing pressure	فشار یاطاقان
blast pressure	فشار کوره بلند
pressure lamp	چراغ تلمبهای
kinetic pressure	فشار سینتیک
pressure lubrication	دستگاه روغنکاری فشاری
boost pressure	فشار گاز بالاتراز اتمسفر که از سوپرشارژ کردن موتورناشی میشود
brake pressure	نیروی ترمز
increase of pressure	افزایش فشار
dynamic pressure	فشار پویا
pressure cookers	دیگ زودپز
total pressure	فشار کل
The pressure of the atmosphere	فشار جو ؟( اتمسفر )
He always works best under pressure .	اگر تحت فشار قرار گیرد ؟خوب کارمی کند
to bear pressure upon	فشار اوردن بر
tire pressure	فشار هوای لاستیک
systolic pressure	فشارخون انقباضی
swelling pressure	فشار در اثر ازدیاد حجم
static pressure	فشار ایستایی
static pressure	فشار ثابت هوا
starting pressure	فشار استارت
sound pressure	فشار صوت
social pressure	فشار اجتماعی
head pressure	ارتفاع فشاری
group pressure	فشار گروهی
uplift pressure	فشار بالابرنده
vapor pressure	فشار مولکولهای بخار روی دیواره فرف یا محفظه برابر فشارهای جزئی یا سهمی
vapor pressure	فشار بخار
pressure bar	قسمتفشار
pressure change	تغییراتفشار
pressure control	کنترلفشار
pressure dial	درجهفشار
pressure screw	پیچفشرده
pressure tube	لولهفشار
pressure vessel	فرف
pressure vessel	فشار
water under pressure	آبتحتفشار
wind pressure	فشار باد
wheel pressure	فشار چرخ
wave pressure	فشار حاصل از موج
water pressure	فشار اب
vapour pressure	فشار بخار اب
gauge pressure	فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
gage pressure	فشار مانومتری
pressure suit	لباس مخصوص پرواز درارتفاعات زیاد
external pressure	فشار برونی
external pressure	فشار خارجی
flow pressure	فشار روان ابی
excess pressure	فشار اضافی
equilibrium pressure	فشار تعادلی
sense of pressure	حس فشار
effective pressure	فشار موثر
edge pressure	فشار لبه
economic pressure	فشار اقتصادی
pressure sense	حس فشار
pressure regulator	شیر فشار شکن
earth pressure	فشار خاک
earth pressure	رانش خاک
earth pressure	فشار حاصل از خاک
pressure surface	سطح فشار
pressure surface	سطح پیزومتریک
pressure sweeping	روبیدن فشاری
gage pressure	فشار گیج
reservoir pressure	فشار مخزن
reduced pressure	فشار کاهیده
reacted pressure	فشار واکنش شده
radiation pressure	فشار تشعشع
pulse pressure	فشار نبض
seepage pressure	فشار روان ابی
pressure welding	جوشکاری فشاری
pressure welding	جوش فشاری
pressure weldable	قابل جوشکاری فشاری
pressure weld	جوش دادن فشاری
pressure wave	موج فشار
pressure transducer	مبدل فشار
pressure tendency	گرایش فشار
pressure taping	انشعاب فشار سنجی
soil pressure	رانش خاک
pressure face	سمت فشار
pressure fraction	کسر فشاری
pitot pressure	فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
pressure gauge	فشارسنج
molding pressure	فشار قالب
molding pressure	فشار پرس
pore pressure	فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
pressure cabin	بخشی از هواپیما که افراد وخدمه در ان قرار دارند وهمیشه فشار در ان برابر یابیشتر از حد تعیین شده است
pressure cabin	هواپیمای دارای دستگاه تهویه مقاوم با فشار هوا
loss of pressure	افت فشار
pressure above the atmosphere	فشار بالای جو
piston pressure	فشار پیستون
pressure groups	گروه فشار
pressure group	گروه فشار
blood pressure	فشار خون
oil pressure	دستگاه اندازه گیری فشار روغن
pressure adjustment	تنظیم فشار
pressure front	جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
pressure device	عامل فشاری مین
pressure cook	دیگ زودپز
pore pressure	فشار درونی
pressure casting	قطعه ریخته گری فشاری
pitot pressure	فشار برخورد هوا که به منظور اندازه گیری سرعت هوا بکار میرود
pressure cook	دردیگ زودپزپختن
pressure gaverner	ناطم فشار
blood pressure	فشارخون
pressure gaverner	تنظیم کننده فشار
mean effective pressure	فشار موثر متوسط
pressure cook	تحت فشار پختن
pressure curve	منحنی فشار
pressure curve	خم فشار
pressure device	ماسوره فشاری
manifold pressure	فشار گازگاه

to work at a high pressure

با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن