Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (6 milliseconds)
English
Persian
town halls
تالار شهرداری یا فرمانداری
town halls
کاخ شهرداری
town halls
عمارت شهرداری
town halls
تالار انجمن شهر
Other Matches
halls
سرسرا
halls
عمارت
halls
تالار
halls
اتاق بزرگ دالان
music halls
اطاق ساز ورقص
base on halls
گرفتن امتیاز با رسیدن به پایگاه نخست
music halls
سالن موسیقی
the town
گردش وسیاخت درشهر
out of town
بیرون شهر
new town
شهرتازهسازیکهبتدریجدرحالصنعتیشدنباشد
go to town
<idiom>
It's all over town.
<idiom>
این خبر درشهر پراست.
Get out of town!
<idiom>
شوخی میکنی؟
[اصطلاح روزمره]
town
شهرک
town
شهر
from out of town
از خارج
[از شهر]
from out of town
از بیرون
[از]
Get out of town!
<idiom>
جدی می گی؟
[اصطلاح روزمره]
town
شهر کوچک
town
قصبه
town
شهر
town
شهر کوچک
town
خرده شهر
town
شهرک
town
شهر کوچک قصبه حومه شهر
She is the talk of the town .
همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
I am a strange in this town.
دراین شهر غریب هستم
The town has a European look.
این شهر قیافه اروپایی دارد
To be the talk of the town.
سرزبانها افتادن
They searched the whole town .
تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
There are not many amusements in this town.
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
shanty town
کوخگاه
shanty town
گدامحله
shanty town
بیغوله
small-town
وابسته به شهرهای کوچک
small-town
شهرستانی
small-town
کم سروصدا
boom town
شهرصنعتیشده
Road Town
توانائیدرقضاوتعادلانه
shanty town
حصیرآباد
Is there a bus into town?
آیا اتوبوس برای شهر هست؟
county town
شهر مقراستاندار
town hall
تالار شهرداری یا فرمانداری
town hall
کاخ شهرداری
to live out of town
در بیرون از شهر زندگی کردن
town hall
عمارت شهرداری
town hall
تالار انجمن شهر
provincial town
شهرستان
Company town
شهرک کارگران
town planner
مهندس شهرساز
to work out of town
در حومه
[بیرون]
شهر کار کردن
country town
شهرستان
county town
حاکم نشین استان
home town
زادشهر
town planning
شهرسازی
ghost town
شهر متروک
post town
شهری که پستخانه مستقل دارد
principal town
شهر عمده
satellite town
پیراشهر
test town
شهر مورد ازمایش
test town
شهرمورد نمونه گیری
the outskirts of the town
حومه شهر
assize town
شهر مقر دادگاه جنایی
man about town
مرد فعال اجتماعی وجهانی
town houses
گدا خانه دارالمساکین
in the navel of the town
در ناف شهر
town crier
جارچی
town criers
جارچی
town houses
خانه شهری
town house
گدا خانه دارالمساکین
town house
خانه شهری
corporate town
شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
dry town
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
he has a fine p in the town
اوخانه خوبی در شهر دارد
to patrol a town
شهری را گشت زدن
town meeting
انجمن بلدی شورای شهری
town wall
باروی شهر
town fog
نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
town council
انجمن شهرداری
w kilometres of the town
در2 کیلومتری شهر
we fixed in the town
در شهر ماندیم
Cape Town
بندر کیپ تاون
town meeting
انجمن شهری
town council
انجمن شهر
George Town
بندر جرج تاون
George Town
نام محلهای در شهر واشنگتن در آمریکا
home town
شهر موطن
town clerk
کارمند شهرداری یافرمانداری
home town
زادگاه
to patrol a town
برای پاسبانی دورشهر گشتن
home town
خاستگاه
town manager
شهردار انتصابی
Can I drive to the centre of town?
آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
paint the town red
<idiom>
اوقات خوشی داشتن
man a bout town
ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
A single town and two different rates!.
<proverb>
یک شهر و دو نرخ؟!.
Which bus goes to the town centre?
کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
to paint the town red
مستی کردن اشوب کردن
to paint the town red
عربده کردن
We painted the town red .
تمام شهر را گشتیم ( تماشا کردیم )
small country town
شهرستان کوچک
He cried the news all over the town .
با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
He is a bih shot ( noise ) in this town .
جزو کله گنده های شهر است
The town is famous for its hot springs .
این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com