English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
transfer income درامد انتقالی
Other Matches
transfer واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer پهلو- رفت
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer سند انتقال انتقالی
transfer نقل
transfer واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer واگذاری نقل
transfer سند انتقال یا واگذاری
transfer واگذاری
transfer تغییر دستورات یا کنترل
transfer کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transfer تغییر دستور یا کنترل
transfer دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
transfer بررسی صحت ارسال داده طبق مجموعهای قوانین
transfer ارسال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساخته یافته هستند.
transfer زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfer زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها
transfer دستوری که کنترل پردازنده را از یک بخش برنامه به دیگری هدایت کند
transfer سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
transfer احاله
transfer واگذاری تحویل
transfer انتقال
transfer حواله
k , transfer ضریب کای برد
k , transfer ضریب تصحیح برد توپ
transfer تغییر سمت دادن لوله
transfer of cause احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
transfer واگذار کردن
transfer انتقال دادن
transfer ورابردن
transfer منتقل کردن
transfer ورابری
transfer orbit مدار انتقال
thermal transfer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
heat transfer انتقال گرما
heat transfer انتقال حرارت
file transfer انتقال فایل
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer function تابع انتقال
power transfer انتقال انرژی
transfer functions توابع انتقالی
transfer instruction دستور العمل انتقال
transfer interpreter مفسر انتقال
transfer ladle پاتیل انتقال
energy transfer انتقال انرژی
transfer characteristic مشخصه متقابل
transfer check انتقال
transfer check مقابله
transfer case دیفرانسیل
transfer case جعبه انتقال نیرو
transfer berth دوبه یا سکوی نقل و انتقال نیروها به ساحل از ناوچههای اب خاکی
transfer area در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل
transfer address ادرس انتقال
third person of a transfer محال علیه
telegraphic transfer انتقال تلگرافی
technology transfer انتقال تکنولوژی
radial transfer انتقال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساختیافته هستند.
transfer equipment تجهیزات
positive transfer انتقال مثبت
negative transfer انتقال منفی
transfer earnings درامدهای انتقالی
transfer limit حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
transfer payment پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
transfer payments پرداختهای انتقالی
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
transfer rate نرخ انتقال
transfer reaction واکنش انتقالی
transfer resistor ترانزیستور
transfer station محل انتقال افراد
transfer station محل اعزام افراد
transfer switch کلید انتقال
transfer table میز انتقال
transfer time زمان انتقال
transfer time مدت انتقال
unconditional transfer انتقال غیر شرطی
transfer canal کانالانتقال
transfer port دریچهانتقال
transfer order دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transfer operation عمل انتقال
transfer limit حدود تصحیحات انتقال تیر
transfer line خط انتقال
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
transfer machine دستگاه انتقال
transfer medium رسانه انتقال
transfer mold قالب گیری انتقالی
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer molding قالب ریزی انتقالی
transfer molding ریخته گری انتقالی
transfer of capital انتقال سرمایه
transfer of learning انتقال یادگیری
transfer of obligation حواله مدنی
transfer of portfolio انتقال موجودی اوراق بهادار
transfer of technology انتقال تکنولوژی
transfer of training انتقال اموزش
transfer scale پایهانتقال
credit transfer پرداخت ازطریق انتقال
block transfer انتقال کندهای
block transfer انتقال بلوک
collect transfer بار کردن یک ثبات با بیتها ازمحلهای مختلف
deed of transfer سند انتقال
deed of transfer انتقال نامه
data transfer انتقال داده ها
credit transfer انتقال اعتبار
conditional transfer انتقال شرطی
income عایدات
but for income قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
income جریان
income درامد
mean income درامد متوسط
his income هر چه درامد داردخرج میکند
income عایدی
income دخل
income ریزش فهور
income مهاجر واردشونده
income عواید
income ورودیه جدیدالورود
courier transfer officer افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
courier transfer officer افسر مسئول پیک
materials transfer notes دستورانتقال مواد
materials transfer notes برگه انتقال مواد
charge transfer compounds ترکیبات انتقال بار
courier transfer station ایستگاه تعویض پیک
data transfer rate میزان ارسال داده
data transfer rate میزان انتقال داده
courier transfer station مرکزارسال پیک ارتشی
bit transfer rate نرخ ارسال بیت
data transfer rate نرخ ارسال داده
current transfer ratio نسبت انتقال جریان
electronic transfer of data انتقال الکترونیکی اطلاعات
passenger transfer vehicle وسلهجابجاییمسافرین
fuel transfer pipe لولهانتقالسوخت
file transfer utility برنامه کمکی انتقال فایل
file transfer protocol پروتکل انتقال فایل
electron transfer mechanism مکانیسم انتقال الکترون
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
data transfer operations عملیات انتقال داده
government transfer payments پرداختهای انتقالی دولت
heat transfer coefficient ضریب انتقال گرما
electronic fund transfer ارسال الکترونیکی دارائی
image transfer constant ثابت انتقال تصویر
data transfer rate سرعت انتقال داده ها
psychic income درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
psychic income درامد بی دردسر
income per capita درامد سرانه
personal income درامد شخصی
property income درامد ناشی از املاک ومستغلات
personal income درامد سرانه
present income درامد جاری
present income درامد حال
current income درامد جاری
the p of income to expenses نسبت درامدبه هزینه
taxable income درامد مشمول مالیات
supplementary income درامد تکمیلی
stream of income جریان درامد
temporary income درامد موقتی
rental income درامد ناشی از اجاره بها
relative income درامد نسبی
redistribution of income توزیع دوباره درامد
real income مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
current income درامدیک دوره معین
current income درامد یک سال مالی
real income درامد واقعی
total income درامد کل
income tax مالیات بر درامد
transitory income درامد انتقالی
transitory income درامدموقتی
unearned income درامد باد اورده
unearned income درامد ازمبنایی جز کار
wage income درامد بشکل دستمزد
wage income درامدمربوط بکار
windfall income درامد باد اورده
income tax مالیات برعایدات
income support پولیکهافرادکمدرآمدازدولتمیگیرند
a modest income درآمدی متوسط
income taxes مالیات بر درامد
business income درامد خالص تجارتی
bunched income درامد خدمات شخصی
annual income درامد سالانه
actual income درامد واقعی
to rely on somebody for your income از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
income policy سیاست مربوط به درامدها
income taxes مالیات برعایدات
income determination تعیین درامد
labor income درامدهای کار
live up to one's income به اندازه درامد خود خرج کردن
gross income درامد ناخالص
flow of income گردش درامد
median income درامد متوسط
median income درامد میانی
money income درامد پولی
flow of income جریان درامد
money income مزد و حقوق
national income درامد ملی
fixed income درامد ثابت
deferred income درامدهای انتقالی
deduction from income کسور درامد
income effect اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
income effect تناسب خرید با درامد
income and expenditure درامد و هزینه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com