English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
transfer medium رسانه انتقال
Other Matches
medium حد وسط
medium میانه
medium ملا "
medium محیط
medium میانی
medium مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
medium رسانهای که امکان ذخیره و نمایش داده میدهد مثل دیسک مغناطیسی یا VDU
medium هر ماده فیزیکی که قادر به ذخیره سازی داده برای برنامههای کاربردی کامپیوتری باشد
medium مدل حافظه خانواده پردازنده Intel x که امکان ارسال چند کیلوبایت داده و تا چند مگا بایت کد میدهد
medium وسط یا میانگین
medium واسط
medium وسیله انجام کار
medium محیط کشت
medium میانجی واسطه
medium وسیله
medium متوسط معتدل
medium رسانه
medium واسطه
medium رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
medium واسطه دلال
medium معدل
medium مقدار متوسط
medium متوسط
medium artillery توپخانه متوسط
medium cloud ابرهای متوسط
medium curing قیرهای محلول کندگیر
medium frequency بسامد متوسط
medium frequency فرکانس میانه
medium gravle شن متوسط
medium lampholder سرپیچ معمولی
medium of exchange وسیله مبادله
medium of exchange وسیله داد وستد
circulating medium وسیله انتقال قدرت خرید
data medium رسانه داده ها
data medium داده رسان
medium speed بیت در ثانیه
dispersion medium محیط پاشندگی
dispersive medium محیط پخش
empty medium رسانه تهی
end of medium انتهای رسانه
medium pacer توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
medium range با شعاع عمل متوسط
medium range وسیله یا جنگ افزار برد متوسط
polarization of a medium قطبش محیط
virgin medium واسطه دست نخورده
virgin medium رسانه بکر
medium-dry شرابنهچندانشیرین RO
medium term میان مدت
medium wave موج متوسط
medium steak استیک متوسط سرخ یا پخته شده
medium voltage ولتاژ متوسط
medium scale در مقیاس متوسط
medium scale نقشه مقیاس متوسط
medium energy particle ذره میان انرژی
medium pace bowler توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
a medium sized car یک اتومبیل متوسط
medium scale integration مدار مجتمع با دو قطعه
medium scale integration مجتمع سازی در مقیاس متوسط
medium format SLR (6 x 6) شکلمتوسطSLR
iron at medium setting درجهمیانیدراتو
medium scale intergration مجتمع سازی در مقیاس متوسط
medium frequency motor موتور با فرکانس میانی
secondary storage medium رسانه انباره ثانوی
medium carbon steel فولادباکربن متوسط
medium term loan وام میان مدت
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
medium energy particle ذره با انرژی متوسط
medium term forecast پیش بینی میان مدت
medium range ballistic missile موشک بالستیک میان برد
Short medium and long wave موج کوتاه ومتوسط و بلند
medium tension distribution line خطسیرپخشفشارمتوسط
track [on a sound recording medium] تیتر آهنگ
track [on a sound recording medium] تیتر موسیقی [روی محیط ضبط صوت]
tumble dry at medium to high temperature بادرجهمتوسطبهبالاوخشکبهمبزنید
transfer زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها
transfer دستوری که کنترل پردازنده را از یک بخش برنامه به دیگری هدایت کند
transfer سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
transfer زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfer ارسال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساخته یافته هستند.
k , transfer ضریب تصحیح برد توپ
k , transfer ضریب کای برد
transfer سند انتقال انتقالی
transfer بررسی صحت ارسال داده طبق مجموعهای قوانین
transfer احاله
transfer حواله
transfer تغییر سمت دادن لوله
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer پهلو- رفت
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transfer واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer سند انتقال یا واگذاری
transfer of cause احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
transfer نقل
transfer واگذاری تحویل
transfer منتقل کردن
transfer واگذار کردن
transfer تغییر دستورات یا کنترل
transfer کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transfer انتقال دادن
transfer ورابردن
transfer تغییر دستور یا کنترل
transfer دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
transfer انتقال
transfer واگذاری
transfer واگذاری نقل
transfer ورابری
transfer income درامد انتقالی
transfer function تابع انتقال
transfer of obligation حواله مدنی
transfer functions توابع انتقالی
transfer instruction دستور العمل انتقال
transfer molding ریخته گری انتقالی
transfer interpreter مفسر انتقال
transfer of capital انتقال سرمایه
transfer molding قالب ریزی انتقالی
transfer of learning انتقال یادگیری
transfer mold قالب گیری انتقالی
transfer limit حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
transfer machine دستگاه انتقال
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
transfer line خط انتقال
transfer limit حدود تصحیحات انتقال تیر
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer ladle پاتیل انتقال
transfer equipment تجهیزات
transfer rate نرخ انتقال
transfer station محل اعزام افراد
transfer switch کلید انتقال
transfer table میز انتقال
transfer time زمان انتقال
transfer time مدت انتقال
unconditional transfer انتقال غیر شرطی
transfer canal کانالانتقال
transfer port دریچهانتقال
transfer scale پایهانتقال
credit transfer پرداخت ازطریق انتقال
transfer station محل انتقال افراد
transfer resistor ترانزیستور
transfer reaction واکنش انتقالی
transfer of portfolio انتقال موجودی اوراق بهادار
transfer of technology انتقال تکنولوژی
transfer of training انتقال اموزش
transfer operation عمل انتقال
transfer orbit مدار انتقال
transfer order دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transfer payment پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
transfer payments پرداختهای انتقالی
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
credit transfer انتقال اعتبار
transfer earnings درامدهای انتقالی
deed of transfer انتقال نامه
conditional transfer انتقال شرطی
negative transfer انتقال منفی
transfer characteristic مشخصه متقابل
block transfer انتقال بلوک
heat transfer انتقال گرما
heat transfer انتقال حرارت
data transfer انتقال داده ها
file transfer انتقال فایل
power transfer انتقال انرژی
energy transfer انتقال انرژی
deed of transfer سند انتقال
collect transfer بار کردن یک ثبات با بیتها ازمحلهای مختلف
positive transfer انتقال مثبت
transfer berth دوبه یا سکوی نقل و انتقال نیروها به ساحل از ناوچههای اب خاکی
transfer area در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل
transfer address ادرس انتقال
third person of a transfer محال علیه
transfer case دیفرانسیل
transfer check مقابله
thermal transfer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
transfer check انتقال
radial transfer انتقال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساختیافته هستند.
block transfer انتقال کندهای
transfer case جعبه انتقال نیرو
technology transfer انتقال تکنولوژی
telegraphic transfer انتقال تلگرافی
passenger transfer vehicle وسلهجابجاییمسافرین
data transfer rate نرخ ارسال داده
data transfer rate سرعت انتقال داده ها
data transfer operations عملیات انتقال داده
bit transfer rate نرخ ارسال بیت
charge transfer compounds ترکیبات انتقال بار
courier transfer officer افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
current transfer ratio نسبت انتقال جریان
courier transfer station مرکزارسال پیک ارتشی
courier transfer officer افسر مسئول پیک
fuel transfer pipe لولهانتقالسوخت
data transfer rate میزان ارسال داده
courier transfer station ایستگاه تعویض پیک
heat transfer coefficient ضریب انتقال گرما
materials transfer notes دستورانتقال مواد
materials transfer notes برگه انتقال مواد
image transfer constant ثابت انتقال تصویر
data transfer rate میزان انتقال داده
government transfer payments پرداختهای انتقالی دولت
electron transfer mechanism مکانیسم انتقال الکترون
electronic fund transfer ارسال الکترونیکی دارائی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com