English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
transition point نقطه فراگذری
Search result with all words
magnetic transition point نقطه کوری
magnetic transition point نقطه تبدیل مغناطیسی
Other Matches
transition برزخ
transition فراگذاری
transition نقط های در برنامه یا سیستم که تغییری رخ میدهد
transition تغییر وضعیت از نوعی به نوع دیگر
transition انتقالی
transition گذر
transition عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition انتقال
transition تحول
transition گذار
demographic transition گذار جمعیت
phase transition تبدیل فاز
glassy transition تبدیل شیشهای
inner transition elements عناصر واسطه داخلی
forbidden transition جهش الکترونی ممنوع
demographic transition انتقال جمعیتی
gamma transition تبدیل شیشهای
transition diagram نمودار گذارها
indirect transition عبور یا انتقال غیرمستقیم
first order transition گداز مرتبه یک
gate transition شیر فلکه تبدیل
interband transition انتقال باند- باند
approach transition تبدیل ورودی
electron transition انتقال الکترون
transition fittings اتصالگذرا
electronic transition جهش الکترونی
electron transition عبور الکترون
transition altitude ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
transition time زمان انتقال
transition time زمان تحول
absorption transition تحول جذب
transition probability احتمال انتقال
transition diagram گذارنما
transition period دوره انتقال
transition period دوره گذار
transition moment گشتاورجهش
transition moment گشتاور انتقال
transition level سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
transition layer منطقه یا حدود انحراف درارتفاع پرواز
transition element عنصر واسطه
galss transition تبدیل شیشهای
transition probability احتمال جهش
transition state حالت گذار
transition temperature دمای تحول
transition series گروه عناصر واسطه
transition temperature دمای فراگذری
energy transition عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
transition section مقطع تبدیل
transition ranges میدان تیر انتقالی
transition temperature دمای تبدیل
light transition loss تلف عبوری بار جزئی
glass transition temperature دمای تبدیل شیشهای
light transition loss تلف عبور نور
gamma transition temperature دمای تبدیل شیشهای
rubbery transition temperature دمای تبدیل لاستیکی
post transition metals فلزات پس واسطه
magnetic transition temperature نقطه کوری
magnetic transition temperature درجه حرارت تبدیل مغناطیسی
point to point line خط نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
job to job transition فرایند جستجوی یک برنامه وفایلهای مربوط به ان واماده کردن کامپیوتر جهت اجرای یک کار خاص
point out <idiom> توضیح دادن
in point مناسب
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
far point برد بینایی
to the point مربوط بموضوع
to the point بجا
try for point تلاش برای کسب امتیاز
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
near point نقطه نزدیک
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نشان میدهد
point محل یا موقعیت
point پوینت
the point is اصل مطلب این است
in point بجا
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
in point در خور
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
off the point بطور بی ربط
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
off the point بطور نامربوط
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
point four اصل چهار
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point to point نقطه به نقطه
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
to come to a point باریک شدن
to come to a point بنوک رسیدن
The point is that… چیزی که هست
three point فن 3 امتیازی کشتی
zero point نقطه صفر
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
not to the point خارج از موضوع
point نکته
point ماده اصل
point موضوع
point جهت
point درجه امتیاز بازی
point نمره درس پوان
point هدف
point مسیر
on the point of going در شرف رفتن
point پایان
point تیزکردن
point گوشه دارکردن
point نوکدار کردن
point نوک گذاشتن
point خاطر نشان کردن
point مرحله قله
point نشان دادن
point نقطه
point سر
point نوک
not to point پرت بیجا
not to point بیرون از موضوع
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point دماغه
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
to point to something به چیزی متوجه کردن
to point to something به چیزی اشاره کردن
point نقط ه
point متوجه ساختن
point نقطه گذاری کردن ممیز
point محل مرکز
point هدف گیری کردن
point نشانه روی کردن
point به سمت متوجه کردن
point قطبهای باطری یاپلاتین
point نقطه نوک
point باریک کردن
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point نقطه گذاری کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point جهت مرحله
point حد
point اصل
point اشاره کردن
point رسد نوک
point محل شروع چیزی
point درصد
point مقصود
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point مرکز راس حد
point محل
point امتیاز
point راس
point of regard نقطه دید
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
reentry point نقطه باز گذشت
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
projection of a point خط مصور
pour point نقطه جاری شدن
quiescent point نقطه استراحت
radix point ممیز
rear point اخرین قسمت عقب دار
radix point نقطه مبنا
pour point نقطه ریزش
point spread امتیاز قابل انتظار
radix point نقطه ممیز
pour point نقطه سیلان
point of support نقطه اتکا
point operation عمل نقطهای
point particle ذره نقطهای
point target اماج نقطهای
point plotting رسم نقطه
point protector سرمداد
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point size اینچ
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system شرط بندی براساس امتیاز
point of weld نقطه جوش
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
symmetry point نقطه تقارن
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point تصویر نقطه
principle point مبداء اصلی
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
rear point قسمت نوک عقب دار
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
point of sight نقطه دید
point scale مقیاس امتیازی
point of support تکیه گاه
point of symmetry نقطه تقارن
point target هدف کوچک
object point مقصد
pivot point نقطه مفصلی
pivot point لولائی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com