Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (5 milliseconds)
English
Persian
travel agents
سفرچین
travel agents
سفر ارا
travel agents
بلیط فروش سرویس مسافری اژانس مسافرتی
Other Matches
agents
واسطه عامل
agents
نماینده عامل شیمیایی خرج
agents
عامل اطلاعاتی
agents
فرستنده
agents
عنصر
agents
ماده
agents
واسطه
agents
ارگان
agents
کاگزار
agents
عامل
agents
نرم افزار کارایی و اطلاعات آماری را درباره ایستگاههای کاری به مدیریت مرکزی شبکه ارسال میکند
agents
برنامه یا نرم افزاری که روی یک ایستگاه کاری در شبکه اجرا میشود
agents
مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agents
وکیل
agents
پیشکار
agents
مامور
agents
گماشته وکیل
agents
نماینده
double agents
عامل اطلاعاتی دو جانبه
natural agents
عوامل طبیعی
oxydizing agents
مواد اکسید کننده در رنگرزی و یا محیط
secret agents
مامور مخفی
secret agents
جاسوس
agents of production
عوامل تولید
free agents
بازیگر بدون قرارداد
agents provocateurs
مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
to travel far
سفردورکردن
travel
گردش
travel
حرکت جنبش
travel
سفر
travel
سفر کردن مسافرت کردن
travel
مسافرت
travel
رهسپارشدن
travel
درنرودیدن
travel
جهانگردی
travel
رانینگ
travel
راه
travel
حرکت
travel
مسیر
surface active agents
مواد فعال در سطح
to act through primary agents
به وسیله پاسخگویان اصلی عمل کردن
travel allowance
فوق العاده سفر هزینه سفر
angular travel
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
travel allowance
خرج سفر
travel bag
کیفمسافرتی
travel bureau
آژانسمسافرتی
travel-sick
آنکهدراثرسفردچاربیماریشود
She has a craving to travel .
دلش هوای سفر کرده است
travel light
<idiom>
سبک سفر کردن
travel agency
آژانس مسافرتی
travel agent
سفرچین
piston travel
طول ضربه ی پیستون
travel agency
اژانس مسافری
travel agencies
اژانس مسافرتی
travel agencies
اژانس مسافری
travel agent
بلیط فروش سرویس مسافری اژانس مسافرتی
angular travel
حرکت زاویهای
travel agent
سفر ارا
downward travel
ضربه برگشت
downward travel
ضربه رو به پایین
he is worn with travel
سفراوراخسته کرده
he is worn with travel
است
travel agency
اژانس مسافرتی
refugee's travel document
گذرنامه پناهنده
I travel tomorrow
[afternoon]
.
من فردا
[بعد از ظهر]
به مسافرت می روم.
To travel night and day .
شب وروز مسافرت کردن
centure of pressure travel
جابجایی خطی مرکز فشار درامتداد وتر
refugee travel document
گذرنامه پناهنده
marching order
[travel order]
دستور پیشروی
[ارتش]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com