English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (6 milliseconds)
English Persian
triangular meet مسابقه دو و میدانی بین سه تیم
Other Matches
triangular سه گوش
triangular مثلث
triangular بشکل مثلث
triangular سه گوشه دارای سه زاویه
triangular مثلثی
triangular سه گوشی
triangular body بدنهمثلثی
triangular pass پاس مثلثی
triangular conflict تعارض سه وجهی
triangular matrix ماتریس مثلثی
triangular fossa حفرهمثلثی
triangular matrix ماتریس مثلثی [ریاضی]
lower triangular matrix ماتریس پایین مثلثی [ریاضی]
triangular brass bead مثلث برنج
upper triangular matrix ماتریس بالا مثلثی [ریاضی]
triangular set square گونیای رسم کشی
triangular set square گونیای نقشه کشی
gravity dam of triangular section سد وزنی با نیمرخ مثلثی
to go to meet any one کسیرااستقبال کردن
to go to meet any one به پیشواز کسی رفتن
to meet any one's a مورد تحسین کسی واقع شدن
to meet the a of به تصویب رسیدن
meet up with <idiom> تصادفی ملاقاتکردن
to come to meet به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come to meet به طرف کسی رفتن
to meet لطف کردن
to meet [به نیازی] جواب دادن
I wish I could meet ( see ) her . کاش می توانستم اورا ببینم
to meet [تقاضایی را] برآوردن
meet برخورد کردن
meet مقتضی تقاطع
meet اشتراک
meet مسابقه
meet تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meet پرداختن
meet : برخورد کردن یافتن
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet سازش کردن
meet شایسته
meet مناسب دلچسب
meet معرفی شدن به ملاقات کردن
meet دیدار
meet مطابقت کردن
meet مواجه شدن تقاطع کردن
meet پیوستن
meet : جلسه
meet نشست نشست گاه
meet مطابق شرایط بودن
meet درخور
The meet is underdone. این گوشت آبدار است.
The meet is too tough. این گوشت خیلی سفت است.
The meet is salty. این گوشت شور است.
to be coming up to meet به طرف کسی رفتن برای برخورد
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
meet for a man شایسته است که
to be coming up to meet به طرف کسی رفتن
To meet a deadline . تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
I would like tovisit ( see, meet ) you more often . می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
to meet half way درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
meet for a man در خور مرد
to meet a demand تقاضایی را براوردن
meet half way مدارا کردن
when two sundays meet وقت گل نی
quadrangular meet مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
meet some one's objections به ایرادات کسی جواب دادن
meet pallmok زیر ساعد
meet of approval of به تصویب ..... رسیدن
it did not meet our views منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
to meet the ear شنیده شدن
to meet the eye چشم نظر را جلب کردن نمودار بودن
The meet is overdone. این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
track meet مسابقاتورزشی
meet half way مصالحه کردن سازش کردن
dual meet مسابقههای تیمی
to meet with a repulse پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
to meet with a repulse رد شدن
meet joomeok زیر مشت
to make both ends meet در حدود درامد خود خرج کردن
make ends meet دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
make ends meet <idiom> باپول شخصی گذران روزگار کردن
To break even . To make both ends meet. خرج ودخل
It doesnt meet the present day requirments(needs). جوابگوی احتیاجات امروزی نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com