Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 83 (6 milliseconds)
English	Persian
tributary stream	ریزابه
Other Matches
tributary	خراجگزار
tributary	فرعی
tributary	تابع
tributary	شاخه انشعاب
tributary	شاخه رود
tributary	ریزابه
to go with the stream	همرنگ جماعت شدن
on stream	در حال عمل درعمل
on stream	درحال فعالیت
up stream	بالارود در قسمت بالای نهر
stream	جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
stream	مسیل
against the stream	بر ضد جریان اب
against the stream <adv.>	مخالف جریان
stream	جریان طولانی داده سری
stream	جریان
stream	نهر
stream	رود جوی
stream	جماعت
stream	نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
stream	روانه
stream	جریان اب ابیاری جویبار
stream	جوب
stream	جریان اب
stream	سیلان
stream	رودخانه ابراهه
stream	تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
stream lines	خطوط جریان
stream of consciousness	جریان فکر
stream line	خط هدایت جریان
stream of consciousness	تسلسل روانی
stream gaging	اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
stream day	روز کاریاگردش ماشین
stream of consciousness	سیلان ذهن
stream centerline	اسه ابراهه
stream bed	بستر ابراهه
stream anchor	anchor kedge
stream anchor	لنگر ضد جریان اب
stream corridor	دالان رود
stream of income	جریان درامد
to strive against the stream <idiom>	بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
To jump across the stream.	ازروی نهر آب پریدن
subterranean stream	طوفانزیرزمینی
transport stream	ستون سیال خودروهای حمل و نقل خط سیال خودروهای حمل و نقل
traffic stream	جریان رفت و امد
traffic stream	جریان امد و شد
to rush a stream	از نهری تند گذشتن
tidal stream	current tidal
stream turbine	توربین بخار
stream takeoff	حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
stream routing	روند روانه
stream routing	روند رود
head stream	سرچشمه رودخانه
in stream procedure	رویه با مسیل
bit stream	بیتهای متوالی
free stream	جریان ازاد
ephemeral stream	رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
ephemeral stream	رود فصلی
data stream	مسیل یا نهر داده
data stream	سیر داده
blood stream	جریان خون
bit stream	گروه بیتی
bit stream	نهربیتی
bit stream	مسیل بیتی
bit stream	رشته ذره یی
input stream	جریان سیر ورودی
input stream	مسیل ورودی
side stream	ریزابه
output stream	نهر خروجی
output stream	مسیل خروجی
stream of money	جریان پول
job stream	مسیل برنامه ها
job stream	ورودی برای سیستم عامل مسیل عملیات
sluggish stream	رودخانه با جریان کند
Gulf Stream	جریان اب گرم گلف استریم
jet stream	جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
jet stream	تند باد
to be exposed to a constant stream of something	در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
job output stream	مسیل خروجی برنامه
input job stream	مسیل برنامه ورودی
job input stream	مسیل ورودی برنامه
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb>	در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com