Dictiornary-Farsi | trunk call | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
trunk call	مکالمه مشترکین از طریق ترانک
trunk call	اتصال تلفنی بین دومشترک


Other Matches

what [some] people would call [may call] <adj.>	کذایی
what [some] people would call [may call] <adj.>	که چنین نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.>	باصطلاح
trunk	سیم اصلی
trunk	تلگراف یا تلفن بدنه
trunk	تنه لاشه
trunk	مدار ترانک
trunk	کانال هواکش ناو
trunk	الوار کنده چوب
trunk	بشکه صندوق
trunk	خط اصلی
trunk	بالاتنه
trunk	مادر سیم
trunk	باس یا خط ارتباطی که از سیم هایی تتشکیل شده است و بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری را بهم وصل میکند
trunk	تنه
trunk	بدنه
trunk	کنده درخت
trunk	خرطوم بینی انسان
trunk	چمدان بزرگ صندوق
trunk	بدنه ستون
trunk	شاه سیم
trunk exchange	مرکز تلفن با سیستم الکترونیکی
trunk drawers	زیر شلواری کوتاه
trunk connection	اتصال مشترکین از طریق ترانک
trunk circuit	معبر مشترک
trunk [American E]	صندوق چمدان [خودرو]
trunk circuit	شاه مدار
trunk cable	کابل ارتباطی
trunk hose	شلوار کوتاهی که تانیمه ران میرسیده
trunk line	خط تلفنی
wind trunk	خرطوم باد
tree trunk	ساقهاصلیدرخت
pulmonary trunk	مخزنپالمناری
coeliac trunk	بدنهوابستهبهجوفشکم
trunk wood	چوب تنه درخت
escape trunk	دهلیز فرار
escape trunk	تونل فراراضطراری
trunk line	خط ترانک
trunk cable	کابل ترانک
trunk roads	راه پر امدو شد
trunk calls	مکالمه مشترکین از طریق ترانک
trunk calls	اتصال تلفنی بین دومشترک
trunk roads	راه پر رفت و امد
trunk road	راه پر امدو شد
trunk line	رابط ترانک
trunk road	راه پر رفت و امد
trunk line cable	کابل ارتباط
cross section of a trunk	بخشعرضیتنهدرخت
to snag a tree trunk	ته شاخههای درخت را زدن وانرا صاف کردن
To call someone.	کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
If anyone should call , let me know.	اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
to call from within	ازتویا اندرون صدا کردن
call for someone <idiom>	آمدن وبردن کسی
call off <idiom>	کنسل کردن
call out	اعلام خطر کردن
call out	اعلام خطر
to call for anyone	پی کسی فرستادن
call forth	بکار انداختن
call in	تو خوانی
call in	تو خواندنی
on call <idiom>	آماده برای ترک خدمت
call up <idiom>	تلفن کردن
call of more	حق تقاضای زیاد کردن مبیع
call off	منحرف کردن
call off	صرفنظر کردن
call off	فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
call on <idiom>	صدا زدن کسی
call on <idiom>	سرزدن به کسی
call for some one	پی کسی فرستادن
to call for	خواستن
to call off	منحرف یامنصرف کردن
to call out	دادزدن
to call out	بلندصداکردن
on call	اتشهای طبق درخواست
on call	بنا به درخواست
to call together	فراهم اوردن
to call together	جمع کردن
to call up	خواستن
to call up	بخاطراوردن یاداوردن
to call into being	هستی دادن
to call in	دعوت کردن
to call	توجه کسیراجلب کردن
through call	مکالمه مستقیم
next call	تماسخواب
to call for a	احتیاج بدقت داشتن
to call in	صداکردن
to call in	خواستن
first call	شیپور جمع
to call into being	بوجوداوردن
to call in	مطالبه کردن
to call up	احضارکردن
to call	نامیدن
at call	به محض درخواست عندالمطالبه
call up	درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up	تذکر دادن جمع کردن
call-up	درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
at call	فورا
at his call	بر حسب اخطار یا احضار او
at or within call	اماده فرمان
to call somebody to [for] something	پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
call off	خاتمه دادن
to be on-call	در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
call up	دستور ارسال گزارش
call off	بر هم زدن
at call	عندالمطالبه
at call	اماده فرمان
to call somebody to [for] something	از کسی برای چیزی درخواست کردن
call-up	تذکر دادن جمع کردن
call-up	دستور ارسال گزارش
call-up	تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call	صدا زدن
call-up	احضار برای فعالیتهای نظامی
call up	تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
to call	نام دادن
call up	احضار برای فعالیتهای نظامی
call down	سرزنش کردن
call down	ملامت کردن تحقیر کردن
to call something your own	چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
call for	ایجاب کردن
call by name	فراخوانی با نام
call for	مستلزم بودن
call-up	شیپور احضار بخاطر اوردن
call by value	فراخوانی با ارزش
call up	صدا زدن
call up	شیپور احضار بخاطر اوردن
to call to witness	استشهادکردن از
to call somebody back	کسی را احضار کردن
to call back	بازخواندن
to call for tenders	بمناقصه گذاشتن
to call into requisition	باز گرفتن
to call to arms	اعلام دست به اسلحه کردن
to call cousins	قوم و خویش داشتن
to call somebody back	کسی را معزول کردن
to call into requisition	بمصادره یاسخره گرفتن
to call in question	تردیدکردن در
to call in evidence	استشهادکردن از
to call in evidence	بشهادت طلبیدن
to call in evidence	گواهی خواستن از
to call the rolls	حاضروغایب کردن
to call to account	بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to call to mind	بیاداوردن
to call somebody back	کسی را فراخواندن
to call to mind	بخاطراوردن
to call to remembrance	بخاطر اوردن
to call to witness	بگواهی خواندن
to call to witness	بشهادت طلبیدن
to call on god	بخدادعاکردن
curtain call	بازگشت هنرپیشگان به صحنه
call it quits <idiom>	متوقف کردن تمام کار
call of nature <idiom>	احتیاج به دستشویی داشتند
call someone names	بد دهنی کردن
call someone names	دشنام دادن
I'd like to have a place of my own [to call my own] .	من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
call on to the carpet <idiom>	مورد مواخذه قرارگرفتن
call someone's bluff <idiom>	ثابت کردن ادعا
call the shots <idiom>	سفارش دادن
You can call me at ... [phone no.] <idiom>	شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
Please call the police.	لطفا پلیس را خبر کنید.
to call somebody through [via] [over] Skype	به کسی با [بوسیله] سکایپ زنگ زدن
call-up order	دستور به خدمت [سربازی]
roll-call	حاضر و غایب کردن
at someone's beck and call <idiom>	همیشه آماده پذیرایی
To call on ( visit ) someone .	سر وقت کسی رفتن
on-call service	آماده برای ترک در خدمت [اصطلاح رسمی]
to call the roll	حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
call box	اتاقک تلفن
call box	کابین تلفن
call box	کیوسک تلفن
call box	تلفن صحرایی
call boxes	اتاقک تلفن
call boxes	کابین تلفن
call boxes	کیوسک تلفن
call boxes	تلفن صحرایی
curtain call	کف زدن حضار
clarion call	احساساتعمومیدربارهچیزی
phone call	تماستلفنی
To call the roll. Roll-call.	حاضر غایب کردن
To visit someone . To call on someone.	بدیدن کسی رفتن
call to witness	گواهی خواستن از
call option	خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
call option	خرید به شرط خیار
call one's shot	مشخص کردن هدف
call mission	درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
call meter	کنتور مکالمات تلفنی
call into requisition	به مصادره گرفتن
call instruction	دستورالعمل فراخوانی
call in question	تردید کردن در
call in evidence	گواهی خواستن از
call for tender	برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
call for help to god	دعا
call for fire	درخواست اتش کردن
call for fire	درخواست اتش
call for ..... under the credit	درخواست کردن ..... تحت اعتبار
call over the coals	سرزنش کردن
call price	ارزش اسمی
call to witness	گواه گرفتن
call to quarters	شیپور احضار
call to prayer	اقامه قبل از نماز
call to prayer	اذان
call to order	به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن