Dictiornary-Farsi | turning handle | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 146 (7 milliseconds)

English	Persian
turning handle	دستهچرخشگر


Other Matches

turning away	پرهیز
turning	تراشکاری
turning away	دوری واجتناب
turning machine	ماشین تراش
turning effect	اثر گردش
turning circle	دایره چرخش ناو
turning chisel	قلم ماشین تراش
turning circle	دایره گردش
turning chisel	اسکنه ماشین تراش
turning bolt	کلون
turning attachment	تجهیزات تراشکاری
turning tool	قلم تراش
longitudinal turning	تراشکاری طولی
in the turning of a hand	بیک چشم برهم زدن
turning moment	لنگر واژگونی
turning moment	گشتاورواژگونی
turning movement	حرکت دورانی
turning traffic	ترافیک پیچ دار
Drop me just before you get to the turning.	مرانرسیده ره سر پیچ پیاده کنید
turning wheel	چرخهسفالگری
turning wall	دیواربازگشت
turning judge	داوربرگشت
wood turning	خراطی
turning tool	ابزار تراشکاری
turning tool	رنده
turning tool	کارد تراش
turning movement	احاطه دورانی
fine turning	میزان سازی دقیق
turning point	نقطه برگشت
turning point	نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning point	نقطه چرخش
turning point	مرحله قاطع نقطه تحول
turning points	نقطه برگشت
turning points	مرحله قاطع نقطه تحول
turning points	نقطه چرخش
turning points	نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning point	نقطه لولای چرخش
turning points	نقطه لولای چرخش
skew turning chisel	مغار کج
method for turning the steps	روش دور دادن پلکان
polygonal turning machine	ماشین تراش چند لبه
automatic turning shop	کارگاه تراشکاری
cam turning attachment	تجهیزات تراش بادامک
turning programming language	زبان برنامه نویسی تورینگ
automatic lathe for taper turning	ماشین تراش مخروطی
handle	سروکارداشتن با
handle	احساس بادست
handle	قبضه شمشیر
handle	دسته
the handle to one's name	لقب
handle	دست زدن به
this will a for a handle	بکارمن نمیخورد
this will a for a handle	بدرمن نمیخورد
handle	مانور کردن
handle	دستگیره
handle	دستکاری کردن
handle	دست زدن
handle	قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle	بکار بردن
handle	دسته گذاشتن
handle	گیره نگهدارنده
handle	ضامن دستگیره
handle	نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle	شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle	گیره
handle	رفتار کردن استعمال کردن
to handle something	چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
handle	با دست عمل کردن
handle	خرید و فروش کردن
handle	دست داشتن دسته
handle	وسیله لمس
take-up handle	دستهسوارکننده
handle	اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle	سیم بین چکش و دستگیره
elevating handle	دستهبالابر
grab handle	دستگیره
grip handle	جادستی
guide handle	دستهیراهنما
gun handle	دستهتلمبه
half handle	نیمدسته
insulated handle	دستهعایقدار
door-handle	اهرم در
traversing handle	دستهعرضی
safety handle	دستهایمنی
retractable handle	دستهجمعشو
pull handle	دستهکشش
lifting handle	دستهبلندکننده
knob handle	دکمهدستی
side handle	دستهجانبی
types of handle	انواعدسته
door-handle	دستگیرهدر
shaped handle	دستهحالتدهنده
The handle of the bucket has come off.	دسته سطل کنده شده
fly off the handle <idiom>	از کوره در رفتن
to handle something with care	چیزی را با احتیاط جابجا کردن
starter handle	دستهآغازگر
door handle	دستگیرهدر
cross handle	ضامنضربدری
balanced handle	دسته تعادل
man handle	با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
lever handle	دستگیره اهرم
knurled handle	دستگیره اج دار
jug handle	شکاف به عرض دست
scoop handle	مشته
handle the ball	دست زدن توپزن به توپ
handle escutcheon	روقفلی دسته
handle escutcheon	روقفلی فرمان
hammer handle	دسته چکش
handle bar	دسته موتورسیکلت
handle bar	فرمان
handle bar	دسته دوچرخه
file handle	دسته سوهان
carrier handle	دسته حمل
carrier handle	دستگیره حمل
capstan handle	هندل
operating handle	دستگیره عامل
operating handle	دستگیره کولاس
crank handle	اهرم دستی
auxiliary handle	دستهکمکی
the handle of the face	دماغ
basket handle	گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
brake handle	ترمزدستی
the handle of the face	بینی
carriage handle	دستگیرهحامل
reshape handle	دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
carrying handle	دستهحمل
charging handle	دستهینشانگیر
operating handle	دستگیره راه اندازی
star handle	دستگیره گردان
pump handle	زیاد تکان دادن
anti-vibration handle	دستهضدلغزش
figure skiing handle	دستهچوباسکی
The door – handle has broken off.	دسته درشکسته است
handle with kid gloves <idiom>	باکسی همکاری دقیق داشتن
air brake handle	دستهترمزهوایی
handle bar arm	دسته فرمان
interior door handle	دستهداخلدر
I can handle (cope with) hom.	از پس اوبرمی آیم
Handle the boxes with care.	جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
pistol grip handle	دستهنگهدارندهپیستون
window winder handle	دستگیرهحرکتدهندهشیشه
oxygen control handle	دستهکنترلاکسیژن
inside door handle	دستگیره داخل درب اتومبیل
To fly into a rage. To foly off the handle.	آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !	خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )