Dictiornary-Farsi | two stage experiment | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 149 (7 milliseconds)

English	Persian
two stage experiment	ازمایش دو مرحلهای


Search result with all words

multi stage experiment	ازمایش چند مرحلهای
Other Matches

experiment	پژوهش
experiment	عمل
experiment	ازمایش
experiment	تجربه
experiment	امتحان عمل
experiment	تدبیر
experiment	تجربه کردن ازمایش کردن
crucial experiment	ازمایش تعیین کننده
scientific experiment	تجربه علمی
to abort an experiment	آزمایشی را ناتمام قطع کردن
blank experiment	ازمایش مچ گیری
joule thomson experiment	ازمایش ژول- تامپسون
oil drop experiment	آزمایش قطره روغن [فیزیک]
millikan oil drop experiment	ازمایش قطره روغن میلیکان
stage	مقام
stage	قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage	نیمکت اویزان
stage	اشکوب
stage	یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
to go on the stage	بازیگرشدن
third stage	مرحلهسوم
second stage	مرحلهدوم
zero stage	طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
first stage	مرحلهاول
to go on the stage	اکترشدن
stage	مراحل مختلف یک موشک
stage	درجه مرحله
stage	پایه وهله
stage	منزل
stage	صحنه
stage	پرده گاه مرحله
stage	صحنه نمایش
stage	سکو
to go on stage	وارد صحنه [نمایش] شدن
behind the stage <adj.> <adv.>	خصوصی [اصطلاح مجازی]
behind the stage <adj.> <adv.>	محرمانه [اصطلاح مجازی]
at this stage <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
stage	طبقه
stage	چوب بست
stage	مرحله
stage	مرحله دار شدن اشکوب
stage	سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage	اسکان دادن
stage	در صحنه فاهرشدن
to put on the stage	بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
this play does not stage well	این داستان خوب در نمایش در نمیاید
termination stage	مرحله پایانی
turbine stage	طبقه توربین
stage doors	در عقب صحنه
stage set	تعویض سن
stage craft	فن درست کردن نمایش
stage set	تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage coach	دلیجان
stage direction	مدیریت
stage direction	کاگردانی
single stage	یک طبقه
single stage	یک طبقهای
stage fever	کرم بازیگری یا اکتری
stage door	در عقب صحنه
stage payments	پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
stage race	مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage director	مدیر نمایش
two stage sampling	نمونه گیری دو مرحلهای
centre-stage	شرائطبسیار حساسو مهم
landing stage	حملباقایق
To appear on the scene (stage).	روی صحنه ظاهر شدن
stage-manage	کارگردانی کردن
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
speed stage	سطح سرعت
stage curtain	پردهنمایش
stage clip	سطحنمایش
regulator first stage	صفحهنمایشنخستینرگلاتور
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
stage whisper	نجوای روی صحنه
stage whispers	نجوای روی صحنه
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage-struck	شیفتهی بازیگری
mechanical stage	پایهمکانیکی
speed stage	مرحله سرعت
stage managers	مدیر نمایش
anal stage	مرحله مقعدی
buffer stage	مرحله میانگیر
killer stage	صافی رنگ
developmental stage	مرحله تکوینی
developmental stage	مرحله پیشرفت
differential stage	مرحله تفاضلی
energy stage	لایه انرژی
first audio stage	مرحله صوتی نخست
flood stage	تراز بحرانی طغیان
converter stage	طبقه مبدل
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
initial stage	طبقه نخستین
stage manager	کارگردان نمایش
stage fright	صحنه هراسی
stage managers	کارگردان نمایش
stage manage	اداره کردن
stage manage	کارگردانی کردن
stage-manage	اداره کردن
stage-managed	اداره کردن
stage-managed	کارگردانی کردن
stage-manages	اداره کردن
stage-manages	کارگردانی کردن
stage-managing	اداره کردن
stage-managing	کارگردانی کردن
stage manager	مدیر نمایش
stage fright	وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
input stage	طبقه ورودی
input stage	طبقه اولیه
modulator stage	طبقه مدولاسیون
multi stage	چند طبقه
multi stage	چند مرحلهای
oedipal stage	مرحله ادیپی
oral stage	مرحله دهانی
output stage	مرحله خروجی
phallic stage	مرحله التی
quick stage	ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
mixer stage	طبقه مخلوط کننده
main stage	عرشه اصلی
macro stage	مرحله کلان
larval stage	مرحله کرمی
main stage	طبقه اصلی
two stage least squares method	روش حداقل مربعات دومرحلهای
multi stage production	تولید چند مرحلهای
multi stage sampling	نمونه گیری چند مرحلهای
low power stage	طبقه کم قدرت
mechanical stage control	کنترلپایهمکانیکی
high pressure stage	طبقه فشار قوی
power amplifier stage	مرحله فزون ساز توان
power output stage	طبقه خروجی
push pull stage	طبقه پوش- پول
intermediate frequency stage	طبقه ی فرکانس میانی
multi stage press	پرس چند طبقه
multi stage amplifier	امپلی فایر چند طبقه
multi stage amplifier	تقویت کننده چند طبقه
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
frequency divider stage	طبقه مقسم فرکانس
It was stage –managed . It was trumped up.	صحنه سازی بود
two stage least squares method	برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
multi stage scaffolding	داربست چند طبقه
anal retentive stage	مرحله مقعدی ضبطی
anal expulsive stage	مرحله مقعدی دفعی
three stage least squares method	روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
Stage party ( films , movies ) .	میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs.	صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.