English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
Other Matches
simultaneous with each other باهم رخ دهنده
simultaneous with each other با هم واقع شونده
simultaneous with each other مقارن یکدیگر
simultaneous همبود
simultaneous آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
simultaneous دو یا چند فرآیند که همزمان اجرا شوند
simultaneous ارسال دو طرفه
simultaneous ارسال داده و کدهای کنترل در دو جهت همزمان .
simultaneous متقارن
simultaneous باهم واقع شونده همزمان
simultaneous همزمان
simultaneous در یک لحظه
simultaneous foul خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
simultaneous equations معادلات همزمانی
simultaneous extinction خاموشی همزمان
simultaneous display نمایش سیمولتانه
simultaneous processing پردازش همزمان
simultaneous equation system نظام معادلات همزمانی
simultaneous input/output ورودی و خروجی همزمان
simultaneous color television تلویزیون رنگی همزمان
operation کارکرد
co-operation کار مشترک
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
co-operation همکاری مشترک
operation کار کردن
to come into operation قانونی درست شدن
to come into operation کاربرد پذیر شدن
to come into operation قانون شدن
not operation عمل نفی
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
operation immediate اقدام سریع
or operation عمل یا
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
to come into operation قابل اجرا شدن
come into operation قابل اجرا شدن
to come into operation دایر شدن
to come into operation بکار افتادن
to come into operation قابل اجراشدن
not operation عمل نقض
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation کار
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation گردش جنبش
operation عمل
operation عملکرد
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation گردش
operation عملیات
operation کارکردن با یک وسیله
operation عمل جراحی
operation به کارانداختن
operation وابسته به عمل عملکرد
operation عمل کردن
operation عمل جراحی عمل
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation اداره
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation گرداندن
operation به اجرا
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation بهره برداری
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation overlay کالک عملیاتی
parallel operation عملیات موازی
operation research تحقیق درعملیات
operation research پژوهش عملیاتی
parallel operation عملکرد موازی
parallel operation عمل موازی
operation overlay کالک عملیات
operation order دستورعملیات
operation order دستور عملیاتی
operation center مرکز عملیات
operation analysis عمل کاوی
operation analysis تحلیل عملکرد
online operation عمل درون خطی
one step operation عمل تک مرحله
on line operation عمل درون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
offline operation عمل برون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
operation code رمزالعمل
operation of contract نفوذ قرارداد
operation map نقشه عملیات
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation map نقشه عملیاتی
operation manager مدیر عملیات
operation decoder عمل شناس
operation decoder عمل گشا
operation code رمز عمل
operation code کد عملیاتی
nonidentity operation عمل ناهمانی
point operation عمل نقطهای
privieged operation عمل ممتاز
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
transfer operation عمل انتقال
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
unary operation عمل یگانی
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unattended operation عملکرد بی مراقب
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
unattended operation عملکردبی مراقب
operation keys کلیدهایعملیات
A surgical operation . عمل جراحی
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
pseudo operation شبه عمل
pseudo operation عملواره
ready for operation اماده کار
rescue operation عملیات نجات
revenue operation عملکرد
serial operation عمل نوبتی
serial operation عملیات سری
synchronous operation عملیات همزمان
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
string operation عملیات رشتهای
string operation عملکردرشتهای
surgical operation عمل جراحی
surgical operation دست کاری
symmetry operation عمل تقارن
synchronous operation عمل همگام
telephone operation عملکرد تلفن
emergency operation بهره برداری اضطراری
contouring operation کار فرم دهی
continous operation عملکرد پایدار
continous operation کار دائمی
concurrent operation عملکرد همزمان
concept of operation تدبیر عملیاتی
computer operation عملیات کامپیوتر
computer operation عملکرد کامپیوتری
component operation عناصر عملیاتی
cesarian operation عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
boolean operation عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
contouring operation فرم کاری
conversational operation عملیات محاورهای
dyadic operation عملکرد دوتایی
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
dyadic operation عمل دوتایی
duplex operation کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dual operation عمل همزاد
destructive operation عملیات مخرب
dagger operation عمل خنجری
cycle of operation جریان عمل جنگ افزار
cycle of operation دوره عمل سلاح
boolean operation عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
boolean operation یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
auxiliary operation عمل کمکی
autonomous operation عملیات ازاد
autonomous operation عملیات مستقل
attended operation عملکرد با مراقب
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
arithmetic operation عمل محاسباتی
arithmetic operation عمل حسابی
arithmetic operation عمل ریاضی
arithmetic operation عملیات حسابی
area of operation منطقه عملیات
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
base operation عملیات پایگاهی
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
boolean operation عمل بولی
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
block operation عملیات بلوک
binary operation عملکرد دودوئی
binary operation عمل دودوئی
binary operation عمل دودویی
bi conditional operation عمل دوشرطی
amphibious operation عملیات اب خاکی
molding operation قالب کاری
n adic operation عمل N تاییN
limiting operation عملیات محدودکننده
logic operation عمل منطقی
manual operation عملیات دستی
logical operation عمل منطقی
logical operation عملکرد منطقی
multijob operation عملیات چند کاره
majority operation عمل اکثریت
manual operation عمل دستی
method of operation روش کار
method of operation طرز کار
method of operation عملکرد
monadic operation عملکرد یگانه
milling operation فرزکاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com