Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
upper triangular matrix
ماتریس بالا مثلثی
[ریاضی]
Other Matches
triangular matrix
ماتریس مثلثی
[ریاضی]
triangular matrix
ماتریس مثلثی
lower triangular matrix
ماتریس پایین مثلثی
[ریاضی]
triangular
سه گوش
triangular
بشکل مثلث
triangular
مثلث
triangular
سه گوشه دارای سه زاویه
triangular
سه گوشی
triangular
مثلثی
triangular meet
مسابقه دو و میدانی بین سه تیم
triangular body
بدنهمثلثی
triangular fossa
حفرهمثلثی
triangular conflict
تعارض سه وجهی
triangular pass
پاس مثلثی
triangular set square
گونیای نقشه کشی
triangular brass bead
مثلث برنج
triangular set square
گونیای رسم کشی
gravity dam of triangular section
سد وزنی با نیمرخ مثلثی
upper
فوقانی
upper
بالاتر
upper
بالایی
upper
رویه
upper
زبرین
upper
بالائی
upper
بالا
upper
بالارتبه
upper floor
اشکوب بالایی
the upper regions
بهشت
upper limit
حد بالایی
the upper regions
اسمان
upper limit
حد بالا
the upper lip
لب زبرین
upper deck
پل بالایی
upper chord
روخواب
upper chord
لنگه خرپا
to get the upper hand
غالب شدن
upper bound
کران بالا
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
to get the upper hand
پیشی جستن
the upper storey
طبقه فوقانی مخ
upper arm
بازو
upper beam
تیر بالا
the upper storey
اشکوب بالا
the upper house
مجلس اعیان یا لردها
upper floor
بالاخانه
upper cheek
قسمتبالاییمیله
upper cuff
پوششفوقانی
upper edge
لبهفوقانی
upper eyelid
پلکبالایی
upper gate
دروازهبالایی
upper laboratory
آزمایشگاهبالایی
upper level
سطحبالایی
upper lobe
نرمهششزیرین
upper mandible
آروارهفوقانی
upper rudder
سکانفوقانی
upper shell
قشررویه
upper hand
<idiom>
سود بردن
upper beam
تیر فوقانی
upper bowl
جام فوقانی
Upper Volta
ولتای شمالی
Upper Volta
ولتای علیا
upper hand
اقایی
upper hand
اربابی
upper hand
امتیاز
upper hand
برتری دست بالا
upper limit
حد فوقانی
upper crust
<idiom>
ثروتمندترین
upper memory
کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
upper room
بالاخانه اطاق فوقانی
upper terminal
ایستگاه کوهستانی
upper transit
تار بالایی
upper wing
بال بالایی در هواپیمای دوباله
upper crust
پوسته
upper crust
رویه
upper beam
سردار
[قالی]
upper case
حرف بزرگ
upper class
طبقه مرفه
upper case
حروف بزرگ و نشانههای دیگرروی ماشین تایپ یا صفحه کلید که با انتخاب کلید shift دستیابی می شوند
upper class
وابسته به طبقات بالای اجتماع
upper case
حروف بزرگ
upper class
وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
upper classes
وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
Upper Houses
مجلس سنا
Upper Houses
مجلس لردها
Upper House
مجلس لردها
Upper House
مجلس سنا
upper classes
طبقه مرفه
upper classes
طبقه بالا
upper classes
وابسته به طبقات بالای اجتماع
upper class
طبقه بالا
upper lateral lobe
پهنبرگکناریفوقانی
upper lateral sinus
دریچهکناریفوقانی
upper girdle facet (1 6)
احاطهکننده61تراشهبالایی
upper surface blowing
دمیدن جریان جهت پیشراننده اصلی روی سطح فوقانی بال
upper gill arch
ابششکمانیفوقانی
upper cold front
جبههوایبسیارسرد
to gain the upper hand
تفوق جستن
upper blade guard
حافظتیغهبالایی
to gain the upper hand
غلبه یافتن
to gain the upper hand
غالب شدن
to gain the upper hand
پیش بردن
upper fore topsail
قسمتبالاییبزرگبادبانچهارگوش
upper middle class
طبقه متوسط بالا
[در اجتماعی]
upper beam headlights
نور بالا
[در خودرو]
crankcase upper half
قسمت فوقانی محفظه لنگ محفظه لنگ فوقانی
upper arm hang
اویزان شدن ژیمناست روی کتفها
upper end of the rope
سر طناب
upper limit
[of the integral]
کرانه بالا
[انتگرال]
[ریاضی]
upper branch of meridian
نصف النهار برین
upper edge of the net
نوار بالای تور والیبال
upper face of tunnel
پیشکار
upper flammability limit
حد بالایی اشتعال پذیری
keep a stiff upper lip
<idiom>
upper warm front
جبهههوایبسیارگرم
upper tail covert
دم نهانفوقانی
upper support screw
پیچحافظبالایی
upper arm support
حفظ تعادل روی پارالل
upper sphere clamp
گیرهبالاییگوی
matrix
زهدان
z matrix
ماتریس "زد"
y matrix
ماتریس ایگرگ
matrix
بچه دان موطن
matrix
جدول اعداد
matrix
ماتریس
matrix
ماتریس
[ریاضی]
matrix
جای پیدایش ماتریس
matrix
ماترس
matrix
قالب
matrix
الگوی نقاط که یک حرف را روی صفحه نمایش یا matrix-dot یا چاپگر لیزری نشان میدهد
matrix
آرایه اتصالات بین دروازههای منط قی که تولید تعدادی تابع منط قی ممکن میکند
matrix
آرایه داده ها یا اعداد به صورت سط ر و ستون
matrix
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix
الگوی نقاط که یک حرف را نشان می دهند
matrix
روشی که کلیدهای صفحه کلید به صورت آرایه اتصالات قرار گرفته اند
matrix
جابجایی سط ر و ستون در آرایه
matrix
شبکه
matrix
زمینه ملاط
matrix
رحم
upper fore topgallant sail
قسمتبالاییبادبانچهارگوش
main upper topgallant sail
بادباناصلیرویعرشهیفوقانی
The working (middle,upper)class.
طبقه کارگر (متوسط بالا )
nonsingular matrix
ماتریس ناتکین
matrix or matrices
قرارگاه گوهر
matrix or matrices
قالب
invertible matrix
ماتریس وارون
[ریاضی]
identity matrix
ماتریس همانی
[ریاضی]
unit matrix
ماتریس همانی
[ریاضی]
the transpose of a matrix
ترانهاده یک ماتریس
[ریاضی]
matrix or matrices
کالبد
nonsingular matrix
ماتریس عادی
nonsingular matrix
ماتریس ناویژه
nonsingular matrix
ماتریس غیر منفرد
invert matrix
ماتریس معکوس
minor of matrix
کهاد ماتریس
matrix storage
انباره ماتریسی
matrix printer
چاپگر ماتریسی
matrix multiplication
ضرب ماتریس
[ریاضی]
Jacobi matrix
ماتریس ژاکوبی
[ریاضی]
square matrix
ماتریس مربعی
[ریاضی]
matrix mechnics
مکانیک ماتریسی
matrix algebra
جبر ماتریس
leontief matrix
اجزاء ماتریس لئونتیف در قطراصلی اعداد مثبت و سایراجزاء ان اعداد منفی یا صفرهستند .
leontief matrix
ماتریس لئونتیف
matrix notation
نمایش ماتریسی
adjoint matrix
ماتریس الحاقی
[ریاضی]
matrix or matrices
بچه دان
adjunct matrix
ماتریس الحاقی
[ریاضی]
matrix or matrices
تخمدان
matrix or matrices
شکم
matrix or matrices
رحم
matrix or matrices
زهدان
lattice matrix
ماتریس
null matrix
ماتریس تهی
correlation matrix
ماتریس همبستگی
dot matrix
ماتریس نقطهای
dot matrix
روش شکل دادن به حروف با استفاده ازنقاط درون ماتریسهای مستط یلی
factor matrix
ماتریس عاملی
transpose matrix
ماتریس که جای سطر و ستون ان عوض شده باشد
transpose matrix
ماتریس برگردان
identity matrix
ماتریس واحد
identity matrix
ماتریسی مربع که در ان کلیه عناصرقطر اصلی یک و سایر عناصرصفر باشند
impedance matrix
ماتریس امپدانس
diagonal matrix
ماتریس قطری
core matrix
ماتریس چنبرهای
boolean matrix
ماتریس بولی
black matrix
صفحه تصویر CRT که نقاط فسفری اطراف رنگ سیاه هستند تا شدت را بیشتر کنند
unit matrix
ماترسی که عناصر قطر اصلی همگی برابر یک و بقیه عناصرش صفر باشند
unit matrix
ماتریس واحد
belief value matrix
شبکه باورها و ارزشها
diagonal matrix
ماتریسی که همه اجزای ان به جز اجزای قطر اصلی صفر باشد
singular matrix
ماتریس منفرد
singular matrix
ماتریس غیر عادی
singular matrix
ماتریس تکین
square matrix
ماتریس مربع
square matrix
ماتریس مربعی
residual matrix
ماتریس مازاد
payoff matrix
ماتریس بازدهی در تئوری بازیها
semidefinite matrix
ماتریس نیمه معین
order of matrix
مرتبه ماتریس
singular matrix
ماتریش ویژه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com