Dictiornary-Farsi | ventilation blind | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 152 (8 milliseconds)

English	Persian
ventilation blind	پیش پنجره


Other Matches

The blind can not lead the blind. <proverb>	کور کى مى تواند کور دگر را راهنمایى کند.
blind leading the blind <idiom>
ventilation	بادگیری طرح موضوعی
ventilation	تهویه کردن
ventilation	سیستم تهویه
ventilation	تجدیدهوا
ventilation	تهویه
ventilation	هواسازی
cockpit ventilation	تهویهاتاقخلبان
natural ventilation	تهویه طبیعی
system of ventilation	سیستم تهویه
sewer ventilation	تهویه شبکه فاضلاب
ventilation hood	کلاهکتهویه
light ventilation area	حیاط خلوت
light ventilation area	حیاطچه
positive crank ventilation	پی سی وی
light ventilation area	حیاط خلوت
to be blind to	ندیدن
to go it blind	بی گداربه اب زدن
to be blind to	نفهمیدن
to go it blind	بی پرواکاری راکردن
blind	طاقنما
blind	کور کردن
blind	آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blind	اغفال کردن
blind	گرفتن
blind	درز یاراه
blind	خیره کردن
blind	:کورکردن
blind	بی بصیرت
blind	غیر خوانایی
blind	تاریک ناپیدا
blind	نابینا
blind	مخفی گاه [جامعه شناسی]
blind	: کور
blind	پوشش مخفی [جامعه شناسی]
blind	:چشم بند
blind	سنگر
blind	چشمک زدن علامت دادن
blind	بدون دید مستقیم پرسنل
blind	چراغ اعلام خطر
blind	پناه
blind	کمینگاه
blind	چراغ چشمک زن
blind	در پوش
blind	پرده
blind	هرچیزی که مانع عبورنور شود
blind	مخفی گاه
moon blind	روزبین
hoodman blind	لوطی
hoodman blind	مرد کلاهدار
blind window	پنجره نما
hoodman blind	اوباش
moon blind	شبکور
hoodman blind	گردن کلفت
color blind	فاقد حساسیت نسبت برنگ
day blind	روزکور
gravel blind	تقریبا کور
born blind	کور مادرزاد
blind zone	منطقه کور
gravel blind	دارای چشم تار دارای دید کم
color blind	رنگ کور
green blind	نابینادربرابر رنگ سبز سبزکور
he is blind to kindness	مهربانی نمیفهمد چیست
moon blind	دچار اماس نوبتی
murphy blind	چشم بند اسب
word-blind	کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
blind drunk	مستمخمور
colour blind	کوررنگ
Roman blind	درپرشرومانی
blind cloth	پردهکرکره
double blind	دوسوکور
To know someone blind spots.	رگ خواب کسی را بدست آوردن
sun blind	سایبان
sun blind	پرده پنجره
strike blind	با ضربه کور کردن
stone blind	کاملا کور
spanish blind	دریچه کرکرهای
snow blind	برف کوری
snow blind	برف کور
sand blind	دارای چشم تار
roller blind	پرده فنردار قرقره ایی
night blind	شبکور
blind storey	تریبون کلیسا
blind valley	کور دره
blind alley	کوچه بن بست
blind analysis	تحلیل بی نام
blind arcade	طاقنما
blind bridle	لگام چشمبنددار
blind alley	شاخه بن بست
blind circuit	مدار یک طرفه
blind circuit	مداری که ارسال پیام در ان یک طرفه انجام میشود
blind coal	زغال سنگ بی شعله
blind diagnosis	تشخیص بی نام
blind dialling	توانایی مودم برای شماره گیری حتی وقتی که خط به نظر خراب است با استفاده از برخی خط وط خصوصی
he strike him blind	چنان زد که کورش کرد
blind flange	فلانژ سرپوشیده
blind flange	فلانژ کلاهک
blind a lley	کوچه بن بست
Venetian blind	پنجره کرکره
blind alleys	شاخه بن بست
blind alleys	کوچه بن بست
blind date	قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind dates	قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind spot	نقطه کور
blind spot	نقطه ضعف
blind spots	نقطه کور
blind spots	نقطه ضعف
blind fold	چشم بستن
blind transportation	ارسال پیام بدون توجه به گیرنده یااخذجواب
blind of one eye	یک چشم
blind one eye	از یک چشم کور
blind pass	پاس بدون دید یار
blind pass	پاس کور
blind pass	کالیبر کور
blind pipe	لوله غیرمشبک
blind pipe	لوله کور
blind rivet	پرچ کور
blind score	امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
blind search	جیستجوی بی نتیجه
blind side	سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
blind stiteh	کور نخبه
blind transportation	ارسال یک جانبه
blind nut	مهره کور
blind hole	سوراخ مسدود
blind keyboard	صفحه کلیدی که خروجی آن نشان داده نمیشود ولی مستقیماگ روی نوار یا دیسک مغناطیسی ضبط میشود
blind letter	نامهای که نام ونشان روشن ندارد
blind matching	همتاسازی بی نام
blind hole	سوراخ کور
blind hole	سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
blind gate	دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
blind fold	با چشم بسته
blind fold	کورکردن
to turn a blind eye to something	چیزی را زیر سبیلی رد کردن
to turn a blind eye to something	چیزی را نادیده گرفتن
blind man's buff	چشم بندانک
The illiterate person is blind . <proverb>	بیسواد کور است .
double blind method	روش بی نام مضاعف
blind drainage area	حوزه ابریز بسته
blind copy receipt	در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
blind carbon copy	در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
blind mans buff	ازمن داری
blind bombing zone	منطقه بمباران محدود
blind man's buff	از من داری
He is blind in the left eye .	چشم چپ اش کور ( نابینا ) است
To lose ones sight . To go blind.	کور شدن
blind mans buff	چشم بندی چشم بندانک
To overlook. To turn a blind eye.	چشم پوشیدن (نادیده گرفتن )
To turn a blind eye to something. To overlook something.	چیزی را نادیده گرفتن
In is an affair of the heart . Love is blind .	کار کار دل است
Dead ( blind ) drunk. As drunk as a lord .	مست خراب ( مست لایعقل )