English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (7 milliseconds)
English Persian
voice recognition بازشناسی صدا
voice recognition تشخیص صوتی
voice recognition تشخیص صدا
Other Matches
recognition و تبدیل به حالتی که بتواند وارد کامپیوتر شود
recognition شناخت
recognition شناسایی
recognition به رسمیت شناختن
recognition تشخیص بازشناخت
recognition تشخیص شناسایی هواپیما یا ناوتشخیص دادن
recognition بازشناسی
recognition فرآیند تشخیص خط وط یا نشانه ها یا الگو ها به صورت نوری
recognition تصدیق
recognition شناختگی
recognition اعتراف
recognition فرایندی که امکان تشخیص نوری حروف چاپ شده یا نوشته شده را میدهد.
recognition و به حالتی تبدیل میکند که به تواند وارد کامپیوتر شود
recognition تخصیص
recognition نرم افزار منط قی که درOCR,AL,...استفاده میشود
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
handwriting recognition نرم افزاری که متنهای دست نویس را تشخیص میدهد و آنها را به حروف ASCII تبدیل میکند
false recognition بازشناسی کاذب
defacto recognition به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
defacto recognition شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
defacto recognition شناسایی عملی
handwriting recognition تشخیص دست خط
de jure recognition شناسایی قانونی
character recognition تشخیص کاراکتر
character recognition دخشه شناسی
de jure recognition شناسایی کامل و دایمی و بدون قیدوشرط یک دولت که در مقابل ان شناسایی عملی وجود دارد
recognition test ازمون بازشناسی
vision recognition تشخیص بصری
recognition vocabulary واژگان بازشناختی
pattern recognition الگو شناسی
pattern recognition تشخیص الگو
pattern recognition الگوشناسی شناسایی الگو
recognition span فراخنای بازشناخت
To accord recognition to a new government. دولت جدیدی را برسمیت شناختن
optical character recognition تشخیص نوری دخشه تشخیص کاراکتر نوری شناسایی نوری دخشه بازشناسی نوری دخشه بازشناسی کاراکتر نوری
optical recognition device دستگاه تشخیص نوری
magnetic ink character recognition تشخیص کاراکترهای جوهرمغناطیسی بازشناسی کاراکتربا جوهر مغناطیسی دخشه شناسی مرکب مغناطیسی
voice ادا کردن
A voice came from beyond . صدائی از غیب آمد
voice بیان کردن
voice-over صدای خارج از تصویر
with one voice بایک زبان متفقا
voice-over سخنان افزوده
voice تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice خروجی صوت
voice گفتاری
voice شفاهی صوتی
voice اواز
voice صدای انسان
voice سرویس پاسخگوی کامپیوتری با استفاده از صدای سنتز شده برای پاسخ به سوالات
voice تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
voice صدای سخنرانی انسان
voice صدا
voice صوت
voice واک
voice رای
voice اوا
voice باصدابیان کردن
voice ادا کردن
voice output خروجی صوتی
voice operated با کار افت صدایی
voice output خروجی به صورت صدا
voice response جواب صوتی
voice synthesis ترکیب صوتی
voice mail پست اوایی پست صوتی
voice synthesis ترکیب صدا
give voice to <idiom> احساس ونظرت رابیان کن
A firm voice . صدای محکم
At the top of ones voice . با صدای هرچه بلند تر
She has a soft voice صدای نرمی دارد
voice selector انتخابگرصدا
voice-overs سخنان افزوده
voice-overs صدای خارج از تصویر
voice tube لولههای صدارسان
voice synthesizer ترکیب کننده صدا
voice mail پست صوتی
voice key کلید صدایی
the range of voice دانگ صدا
the public voice عمومی
the public voice ارا
the passive voice فعل مجهول
the passive voice بنای مجهول
the active voice فعل معلوم
the active voice معلوم
negative voice قدغن کردن
no one raised his voice صدای هیچکس درنیامد
negative voice رای مخالف دادن
to a ones voice to music صدای خودراباسازجفت کرد
negative voice حق رد
he started at my voice از صدای من از جا پرید
voice input ورودی صوتی
negative voice رد
voice frequency بسامد صدایی
voice communications ارتباطات صوتی
voice coil پیچک صدا
negative voice منع نشانه مخالفت
negative voice رای مخالف رد کردن
i had no voice in that matter من دران قضیه رایی نداشتم
She has a lovely (nice) voice. صدای قشنگه دارد
She has a delightfully mellow voice . صدای گرمی دارد
She has a lovely ( nice ) voice. صدای قشنگه دارد
My voice is not clear today. صدایم امروز صاف نیست
He has a rich mellow voice. صدایش گرم وپخته است
voice grade channel ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
voice operated device دستگاه با کار افت صدایی
voice grade channel کانال ارسال گفتار
voice grade channel مجرای از درجه صدایی
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
voice answer back پاسخ سمعی
voice edit buttons دکمههایتصیحصدا
automatic voice network شبکه صوتی خودکار
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
sweet words (voice,sleep کلمات ( صدا خواب )شیرین
Speak in a low voice . Spead slowly . یواش حرف زدن
I hear a strange noise ( voice , sound ) . صدای غریبی به گوشم می رسد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com