English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (5 milliseconds)
English Persian
vortex trail دنباله مرئی باقیمانده از نوک بال یا ملخ و غیره ناشی ازجریانهای حلقوی شدید
Other Matches
vortex گرداب
vortex حلقه
vortex گردبادی
vortex جریان حلقوی یا گردابی
vortex گردابی
vortex سرگردان
vortex پیچ
free vortex گرداب ازاد
polar vortex ورتکس قطبی
the society is like a vortex جامعه مانندگردابی است
vortex tube وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
vortex sheet لایه نازک نامحدود سیال باحرکت حلقوی بینهایت
vortex separation جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
vortex motion حرکت گردابی
vortex line خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
vortex flow جریان سیال با حرکت ترتیبی دورانی و انتقالی
vortex drag پسای جریانهای حلقوی
vortex filament خطی که شدت یا تمرکزجریانهای حلقوی دران بیشتراست
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
vortex breakdown/brust جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
off the trail دوراز خط
off the trail پی گم کرده
right trail سهم سمت راست توپ
trail هدف را تعقیب کنید
trail دنباله
trail خط ی در امتداد چیزی
trail بدنبال کشیدن
trail پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trail راهک
trail پیشقدم پیشرو
trail اثرپا باقی گذاردن
trail دنباله داشتن
trail دنباله دار بودن
trail طفیلی بودن
trail هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trail بدنبال حرکت کردن
trail یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
vapor trail لولههای بخار
vapor trail مسیر عبور بخار
To be on someone trail. To trace someone. رد کسی را دنبال کردن
box trail سهم بسته
nature trail مسیرعلامتگذاریشده
vapour trail ردپروازهواپیمادرآسمان
trail run رانش ازمایشی
trail porty قسمت نظم ارای ستون
trail formation ارایشات ستون راهپیمایی ارایش حرکت در ستون راهپیمایی
audit trail ردممیزی
box trail سهم قوطی شکل
combat trail مسیر جریان رزم
combat trail مسیررزمی
condensation trail مسیر انجماد
condensation trail مجموعه وسایل انجماد
cross trail جاده عرضی
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
audit trail اثر رسیدگی
trail bike موتورسیکلت کوچک سبک برای مسیرهای خارج از جاده
the trail of a meteor دنباله شهاب
split trail سهم باز
audit trail رد ممیزی
audit trail پیگیری
trail-view mirror آینهبغلتریلی
deflection component of trail شاخه سمتی مسیر
To follow ( trail, chase) someone. پی کسی افتادن
deflection component of trail شاخه سمتی معبر حرکت
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
To put someone off the scent. To draw a red herring across the trail. رد گم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com