Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (9 milliseconds)
English
Persian
wage agreement
قرارداد دستمزد
wage agreement
موافقت نامه دستمزد
Other Matches
This is against our agreement.
[This is contrary to our agreement]
این بر خلاف قرارداد ما است.
specified wage
اجرت المسمی
wage
ضمانت حسن انجام کار
just wage
مزد عادلانه
wage
اجرت کارمزد
wage
حمل کردن
wage
اجرت
wage
دستمزد
wage
مزد
wage
جنگ برپا کردن
wage
اجیر کردن
wage
اجر
wage
کار مزد دسترنج
wage differentials
اختلاف در دستمزد
wage earners
مزد بگیران
wage earners
حقوق بگیران
wage cuts
کاهش دستمزد
wage earner
اجیر
wage flexibility
انعطاف پذیری دستمزد
wage freeze
انجماد دستمزد
daily wage
مزد روزانه
wage freeze
ثابت نگهداشتن دستمزد
wage funds
وجوه دستمزد
wage funds
مایه دستمزد
wage good
کالای مزدی
wage good
کالائی که نقش مزد را ایفا میکند
wage costs
مخارج دستمزد
wage control
کنترل دستمزد
wage constraint
محدودیت دستمزد
rate of wage
نرخ دستمزد
to wage war
جنگ کردن
to wage war
دست بجنگ زدن
nonflexible wage
مزد انعطاف ناپذیر
nominal wage
مزد اسمی
wage ceiling
سقف دستمزد
money wage
مزد پولی
minimum wage
حداقل دستمزد
wage bargain
چانه زنی دستمزد
wage determination
تعیین دستمزد
wage bill
لیست حقوق
wage ceiling
حداکثر دستمزد
real wage
مزد واقعی
wage incentive
انگیزه مزد
living wage
مزد معیشت
wage-packet
پاکتیکهحقوقرادرآنمیگذارند
wage rigidity
انعطاف ناپذیری مزد
wage share
سهم مزد
wage stabilization
ثبات دستمزد
wage stabilization
تثبیت مزد
wage standard
دستمزد استانده
wage system
نظام پرداخت دستمزد
wage tax
مالیات بر مزد
to wage a campaign
لشکرکشی کردن
cash-wage
دستمزد نقدی
living wage
مزدکافی برای امرار معاش
living wage
مزد امرارمعاش
wage rate
نرخ دستمزد
wage rate
نرخ مزد
wage policy
سیاست دستمزد
annual wage
دستمزد سالانه
wage market
بازار دستمزد
wage level
سطح مزد
wage income
درامد بشکل دستمزد
wage index
شاخص دستمزد
wage income
درامدمربوط بکار
base wage rate
حداقل دستمزد
rate of wage increase
نرخ افزایش دستمزد
wage compution day
دستمزد ساعتی
minimim wage law
قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
wage push inflation
تورم ناشی از فشار مزد
wage profit ratio
نسبت دستمزد به سود
wage price spiral
قیمت
iron law of wage
قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
wage price spiral
دور تسلسل دستمزد
wage price guideline
قیمت
wage price guideline
راهنمای مزد
rate of money wage
نرخ مزد پولی
to come to an agreement
موافقت پیداکردن
to come to an agreement
یکدل شدن توافق حاصل کردن
to off an agreement
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
in agreement with somebody
با کسی موافقت داشتن
unless otherwise agreement
مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
agreement
قرارداد
agreement
قرار قبول
agreement
موافقت
agreement
پیمان
agreement
توافق
agreement
مطابقهء نحوی
agreement
معاهده و مقاطعهء توافق
come to an agreement
توافق حاصل کردن
agreement
موافقتنامه
agreement
قراداد
agreement
موافقت نامه
agreement
سازش
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
reasonable of average wage fair
اجرت المثل
plea agreement
توافق مدافعه
agreement area
سطح مورد قرارداد
written agreement
موافقت نامه پیمان نامه
written agreement
قولنامه
potsdom agreement
موافقتنامه پوتسدام موافقتنامه منعقده بین امریکاو شوروی و انگلیس پس ازپایان جنگ جهانی دوم به سال 5491 که در ان سه دولت خط مشی خود را نبست به المان اشغال شده
tenency agreement
اجاره نامه
frame agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
master agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
skeleton agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
outline agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
gentlemen's agreement
قول جوانمردانه
basic agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
basic agreement
توافق اولیه
frame agreement
توافق اولیه
master agreement
توافق اولیه
skeleton agreement
توافق اولیه
outline agreement
توافق اولیه
reach an agreement
به توافق رسیدن
agreement coefficient
ضریب توافق
reciprocal agreement
قرارداد دو جانبه
unilateral agreement
توافق یک جانبه
mutilateral agreement
موافقت چند جانبه
verbal agreement
موافقت شفاهی
mutual agreement
توافق طرفین
letter of agreement
موافقتنامه
lease agreement
قرارداد اجاره
labor agreement
موافقتنامه کار
implicit agreement
موافقت ضمنی
gentlemen's agreement
موافقت شرافتمندانه
gentlemen's agreement
قول مردانه
gentlemen's agreement
قرارداد شفاهی
unilateral agreement
قرارداد یک جانبه
trade agreement
موافقتنامه تجارتی
trade agreement
موافقت نامه تجاری
reciprocal agreement
قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
special agreement
قرارداد ویژه
reciprocal agreement
توافق دو جانبه
swap agreement
موافقتنامه مبادلات ارزی قرار معاوضه ارزی
quota agreement
موافقت سهمیه
private agreement
قرارداد خصوصی
to enter into an agreement
پیمان یا قراردادی منعقد کردن
to fly away from an agreement
پیمان شکنی کردن
to fly away from an agreement
نقض عهدکردن
preliminary agreement
قولنامه
potsdom agreement
تاکید وتشریح کردند
gentelmen's agreement
کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
gentelmen's agreement
موافقتنامه دوستانه
agreement of arbitration
قرارداد داوری
concessionary agreement
امتیاز نامه
commodity agreement
موافقتنامه کالا
commodity agreement
تثبیت مشترک قیمت فروش
collective agreement
توافق جمعی
clearing agreement
موافقتنامه بازرگانی بین دوکشور
arbitration agreement
موافقت نامه داوری
arbitration agreement
توافق بر حکمیت
agreement of arguments
توافق نشانوندها
enter into an agreement
قراردادی را منعقد کردن
extension of the agreement
تمدید مدت قرارداد
executive agreement
موافقتنامه اجرایی موافقتنامه قابل اجرا
labor agreement
قرارداد کار
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
agreement on partial payments
توافق در پرداخت های قسطی
The party to the contract (agreement).
طرف قرارداد
agreement water rate
نرخ قراردادی اب
The rental agreement has exprired.
تاریخ قرارداد اجاره سر آمده است
Lease (rental) agreement.
اجاره نامه (قرار داد اجاره )
To conclude an agreement (contract).
قراردادی بستن
bretton woods agreement
موافقت نامه برتن وودز
He closed the door against the peace agreement.
تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
An open - dated agreement ( contract) .
قرارداد بدون مدت
dangerous goods by road agreement
موافقتنامه بین کشورهای اروپایی که در ان درخصوص وسیله حمل نحوه بسته بندی و مشخصات وسیله حمل ونقل توضیح لازم داده شده است
enewal of contract by tacit agreement
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
general agreement on tariff & trade (gat
موافقت نامه عمومی تعرفه وتجارت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com