Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
warning order
دستور اگهی
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
Other Matches
marching order
[travel order]
دستور پیشروی
[ارتش]
as warning to
برای عبرت
warning
اخطاریه دادگاه
warning
که روشن میشود تا نشان دهد یک چیز خط رناک ممکن است رخ دهد
warning
توجه به خط ر ممکن
warning
اطلاع
as a warning to others
برای عبرت دیگران
warning
اعلام خطر کردن هشدار
warning
زنگ خطر
warning
اعلام خطر
warning
اشاره
warning
عبرت
warning
اژیر هشدار
warning
تحذیر
warning
اخطار
warning
خبر
warning
اگهی
warning
هشدار
storm warning
پرچم قرمز با مرکز سیاه یا 2چراغ قرمز بعلامت باد شدید
early-warning
اعلام خطر کردن
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
اعلام خطر کردن
warning sign
علامت احضار
warning signal
علامت اعلام خطر
warning signal
علامت خطر
warning system
سیستم الارم
warning system
سیستم خبردهنده
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
warning sign
علامت اخطار
warning radar
رادار هشدار دهنده
warning agent
گند گاز
local warning
اعلام خطر محلی
warning cries
فریادهای هشدار
warning light
چراغ خطر
warning line
خط اخطار
warning net
شبکه اعلام خطر
warning net
شبکه اژیر
warning plate
صفحههشدار
warning pipe
لوله سرریز
warning pipe
لوله خبر
warning light
لامپ خطر
warning lights
چراغهشدار
He took no heed of my warning.
به اخطار من توجهی نکرد
warning track
منطقهجریمه
warning device
وسیلههشدار
local warning
سیستم اعلام خطر محلی
issue a warning
اخطار صادر کردن
airspace warning area
منطقه اعلام خطر هوایی
oil warning light
چراغهشدارروغن
small craft warning
پرچم قرمز یا چراغ قرمزبعلامت باد شدید و دریای خطرناک
airborne early warning
راداراعلام خطر نصب شده روی هواپیما
The warning light seems to have malfunctioned.
چراغ خطر به نظر می رسد دچار نقص فنی شده است.
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
control and warning center
سیستم کنترل و اعلام خطر
airborne early warning
اعلام خطر هوابرد
air warning net
شبکه اعلام خطر هوایی
foil warning line
حلقهاخطارخنثیکننده
danger warning level
حداقل موجودی
battery warning light
چراغهشدارباطری
danger warning level
مقدار موجودی کالا که میبایست همیشه در انبارموجود باشد
on-air warning light
نورهشدارنورروشن
sabre and epee warning line
خطهشداردرمسابقهاپوشمیشیربازی
low fuel warning light
چراغهشدارکمبودبنزین
door open warning light
چراغهشداربرایبازبودندر
main beam warning light
اشعهاصلینورهشداردهنده
seat-belt warning light
چراغهشدارکمربندایمنی
oil pressure warning indicator
شاخصهشدارفشارروغن
Drive on dimmed headlights !
[Warning to drivers]
با نور پایین حرکت کنید!
[هشدار به رانندگان]
order off
حکم خروج
order
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
out of order
درهم برهم
out of order
نادرست
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
in order that i may go
برای اینکه بروم
in order
صحیح
in order
درست
in order that
تا اینکه
to the order of
به حواله کرد
in order that
برای اینکه
in order
دایر
in order that he may go
برای اینکه برود
first order
مرتبه اول
out of order
خراب
out of order
از کار افتاده
order
[placed with somebody]
دستور
[ازطرف کسی]
order
[placed with somebody]
سفارش
[ازطرف کسی]
well-order
خوش ترتیب
[ریاضی]
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
to order
<idiom>
به ترتیب
out of order
<idiom>
برخلاف قانون ،نامناسب
out of order
<idiom>
کارنکردن
in order to ...
تا
[اینکه ]
re order
سفارش دوم باره
second order
مرتبه دوم
to the order of
بحواله کرد
in order to ...
برای
[اینکه]
to the order of
در وجه
In this order. In this way.
باین ترتیب
order
نظم دادن
order
حکم
order
سفارش
order
نظم
order
سفارش دادن تنظیم کردن
order
حواله
order
ن
order
حواله کرد حواله کردن دستور
order
مرتب کردن
order
سفارش دادن دستور دادن
by order of
حسب الامر
by order of
فرمان
order
نظام معماری
order
شیوه
order
دستورالعمل
order
دستورالعمل دستور
order
دستور
order
سفارش دادن
order
خرید سفارش خرید
order
سبک معماری
order
فرمان نظم
order
سفارش دادن کالا یا جنس
order
رتبه
order
دستور سفارش
order
منظم کردن
order
ترتیب انجام کار
order
ترتیب
order
دستورعملیاتی
order
کد عمل
order
دستور دادن سفارش
order
راسته
order
دستور دادن
order
امر
order
مرتبه
standing order
دستور جاری
transaction in order
معامله به قصد فرار از دین
alphabetical order
ترتیب رکوردها
transaction in order
liability avoid to
transfer order
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
mail order
سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
standing order
امریه نظامی
standing order
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order
اوامر ویژه
standing order
دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
pecking order
سلسله مراتب
pecking order
سلسله مراتب دانه چینی
acknowledgement of order
تصدیق سفارش
administrative order
دستور اداری
trial order
سفارش ازمایشی
mail order
سفارش کالا بوسیله پست
alphabetical order
به ترتیب حروف الفبا
ascending order
ترتیب صعودی
purchase order
دستور خرید
purchase order
سفارش خرید
assembly order
دستورتعمیر دستور جمع شدن درنقطه تجمع
reculaulation order
تنظیم محاسبه مجدد
referral order
درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
review order
لباس وتحملات سان
public order
نظم عمومی
acknowledgement of order
تایید سفارش
pay order
سندپرداخت حقوق
payable to order
قابل پرداخت به حواله کرد
phantom order
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
place an order
سفارش دادن
post order
حواله پستی
probation order
دستور یا حکم تعلیق مجازات
processing of the order
انجام سفارش
provisional order
دستور موقت اداری
review order
لباس وتجهیزات و وسائل کامل
partial order
ترتیب جزئی
superior order
امر مافوق
superior order
دستور مافوق
the goods are on order
کالا را سفارش داده ایم
the line is out of order
سیم خراب است
third order reaction
واکنش مرتبه سه
to set in order
درست کردن
to set in order
منظم کردن
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
sort order
نظم ترتیب
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
route order
فرمان ستون راه رو
assembly order
دستور مونتاژ وسایل
second order conditions
شرایط ثانوی
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
second order factor
عامل مرتبه دوم
second order reaction
واکنش مرتبه دوم
short order
خوراکی که زود مهیا میشود
pay order
لیست پرداخت حقوق
My stomach is out of order.
مزاجم مرتب کارنمی کند
Order theory
ترتیب جزئی
[ریاضی]
money order
حواله پستی وتلگرافی
money order
حواله پول
money order
حواله پولی
money order
حواله
money order
دستور پرداخت
Ionic Order
[معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
Gigantic Order
[شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی]
[معماری]
Giant Order
شیوه غول ستونی
[معماری]
German Order
سبک معماری آلمانی
[نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
French Order
سبک معماری فرانسوی
Doric Order
سبک معماری دوریک
in good order
<adj.>
تروتمیز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com