English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (6 milliseconds)
English Persian
wheaten bread نان گندم
Other Matches
wheaten گندمگون
wheaten گندمی
wheaten برنگ گندم
wheaten وابسته به گندم
bread نان
bread قوت
bread نان زدن به
we have no more bread دیگر نان نداریم
bread alone نان خالی
bread alone فقط نان
bread alone تنها نان
bread-boards تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards تختهی نان بری
bread-board تختهی آمادهی مدار سازی
bread-board لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-board تختهی نان بری
bread-board تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
oat bread نان جو
bread-boards لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards تختهی آمادهی مدار سازی
black bread نانسیاه
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb> آب براى من ندارد براى تو که دارد .
To butter the bread . روی نان کره مالیدن
To bake bread. نان پختن
bread-bin ناندانی-جانانی
wholemeal bread نانحجیم
whole wheat bread انواعنانسفید
unleavened bread نانتخت
pumpernickel bread نانتکه
pitta bread ناننازک
milk bread نانشیرنی
Greek bread نانیونانی
bread guide محلقرارگرفتنناندرتستر
To lend each other bread. <proverb> نان به هم قرض دادن .
wheat bread نان سفید
wheat bread نان گندم
dry bread نان بی کره
daily bread نان یارزق روزانه
daily bread روزی
bread and butter نان وپنیر
bread and butter وسیله معاش
swine bread پنجه مریم
aerated bread نانیکه مصنوعابوسیله گازدرامده باشد
bread knife کارد نان بری
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
aerated bread نان گازدار
barley bread نان جوین
st john's bread خرنوب
duily bread نان روزانه
pull bread مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
light bread نان سهل الهضم
light bread نان سفید
leavened bread نان ور امده
here is bread in plenty نان فراوان داریم
here is bread in plenty نان بقدر کفایت هست
barley bread نان جو
duily bread رزق
duily bread روزی
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
best thing since sliced bread <idiom> [یک ایده یا نقشه خوب]
best thing since sliced bread <idiom> [یک نوآوری یا اختراع خوب]
to bake bread or bricks پخش اجریانان
His bread is buuttered on both side . <proverb> نانش از هر دو طرف کره مالى شده است .
Half a loaf is better than no bread . <proverb> نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
know which side one's bread is buttered on <idiom> راه وچاه را بلد بودن
to dine off bread and cheese ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن
to break bread with a person پیش کسی نان ونمک خوردن
small pieces of bread خرده یاریزه نان
American corn bread نانذرتآمریکایی
American white bread نانسفیدآمریکایی
Russian black bread نانسیاهروسی
Danish rye bread نانتکهجویدوسردار
German rye bread نانشیاردارآلمانی
lndian chapati bread نانچپتیهند
lndian naan bread نانهندی
lrish soda bread نانسوادیایرلندی
break bread with a person با کسی نان و نمک خوردن
caraway seeded rye bread نانگندم سیاهباتخمزیره
He eats bread at the ruling market price. <proverb> نان را به نرخ روز مى خورد .
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides . نانش توی روغن است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com