Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
whistle-stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
Other Matches
whistle stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle
سوت
whistle
سوت زدن
whistle
صفیر
to blow a whistle
سوت زدن
penny whistle
نی کودکانه
whistle in the dark
<idiom>
سعی درفراموش کردن ترس
whistle a different tune
<idiom>
عوض کردن میل شخصی ویاعقیده گذشته
wet one's whistle
<idiom>
نوشیدن الکل
penny whistle
نی لبک ساده
wolf-whistle
نوعیسوتکهسببتغییرصدااززنبهمردشود
delayed whistle
سوت اعلام افساید
galton whistle
سوت گالتن
final whistle
سوت پایان
[ورزش]
starting whistle
سوت آغاز بازی
[ورزش]
wolf-whistle
<idiom>
سوتی که مرد برای جلب توجه زن(جذاب) می زند
home whistle
امتیاز واقعی یا فرضی
referee's whistle
سوت داور
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
steam whistle
سوت بخار
steam whistle
سوت ماشین
whistle for the start of the second half
سوت آغاز نیمه دوم بازی
Whistle past the graveyard
<idiom>
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
t stop
روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
non-stop
بیوقفه
stop and go
پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
non-stop
مدام
non-stop
یکسره
stop
ایست
non-stop
بیتوقف
non-stop
یک ریز
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
non-stop
پایسته
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
stop over
توقف کوتاه مدت
stop out
دیر به خانه آمدن
[شب]
Last stop. All out.
آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن.
[حمل و نقل]
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
to come to a stop
متوقف شدن
[مهندسی]
to come to a stop
از کار افتادن
[مهندسی]
to stop
[doing something]
دست کشیدن
non-stop
پیوسته
stop-go
رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
stop by
<idiom>
ملاقات کردن
stop off
<idiom>
توقف بین راه
stop over
<idiom>
شب بین راه ماندن
Stop here, please.
لطفا همینجا نگه دارید.
until stop
[up to the stop]
تا جای توقف
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
stop
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop
ورجستن
stop
برخورد
stop
مکث
stop
گیره
stop
انجام ندادن عملی
stop
توقف انجام کار
stop
جلوگیری منع
stop
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop
ناک دان
stop
استوپ داور بوکس
stop
قطع کردن
stop
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop
توقف
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop
ایستادن
stop
ایستگاه نقطه
stop
متوقف کننده
stop
تعطیل کردن
stop
خواباندن بند اوردن
stop
سدکردن
stop
نگاه داشتن
stop
متوقف کردن ایستگاه
stop
از کار افتادن مانع شدن
stop
ایستادن توقف کردن
stop
منع
stop
توقف منزلگاه بین راه
stop
ایستاندن
stop
مانع
full stop
نقطه
full stop
وقفه کامل
bus stop
ایستگاه اتوبوس
Where is the bus stop?
ایستگاه اتوبوس کجاست؟
stop in one's tracks
<idiom>
سریه متوقف شدن
stop press
خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
stop rod
میلهایستایی
stop button
دکمهایست
stop at intersection
توقفدرتقاطع
request stop
ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
ski stop
ترمزاسکی
heel stop
ترمزگیر
I am working here non-stop.
یک بند دارم اینجا کار می کنم
end stop
بستتحتانی
To stop being intransigent.
از خر شیطان پایین آمدن
To stop coveting something.
دندان طمع چیزی را کشیدن
How far is the bus stop ?
تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
depth stop
توقفعمیق
stop volley
جاخالی
to bring to a stop
بس کردن جلو
Stop complaining.
[اینقدر]
نق نزن.
REQUEST STOP
ایستگاه درخواستی
stop lamp
چراغ ترمز
stop-and-go traffic
ترافیک سپر به سپر
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
Stop pushing!
عاجز نکنید !
Stop nagging!
نق نزن!
Stop complaining.
[اینقدر]
شکایت نکن.
label-stop
زانویی آبچکان
stop valve
شیر قطع جریان
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
adjustable stop
توقف قابل تنظیم
[مهندسی]
Stop pushing!
هل ندهید!
Stop talking!
<idiom>
ساکت باش!
band stop
صافی میان نگذر
elevation stop
حد نهایی درجه
stop hit
دره
stop hit
ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
sear stop
مانع چخماق
sear stop
مانع پایه اتش
safety stop
ضامن اسلحه گیره ضامن
safety stop
ترمز خطر
stop light
چراغ ترمز
reed stop
کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
program stop
توقف برنامه
limit stop
حد ایست
stop list
صورت متخلفین
stop list
اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop logs
تیرکهای سد کننده
leave stop
بازداشت
stop knob
دکمه
jump stop
توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
stop go policy
توسعه
sear stop
ضامن چکاننده
dynamic stop
ایست پویا
stop bath
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop bit
ذرهء ایست نما
stop bit
بیت توقف
stop bit
بیت ایست نما
stop key
کلیداستپ
stop cock
شیر بستن جریان اب
elevation stop
متوقف کننده حرکت ارتفاع
stop cock
شیرسماوری
stop cock
شیر
stop code
کد توقف
stop dog
علامت وقف
stop element
عنصر ایست
stop gap
وسیله یا چاره موقتی
stop go policy
سیاست تثبیت
flue stop
کلید ارگ
stop mechanism
مکانیزم توقف
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
stop payment
دستور عدم پرداخت چک به بانک
decompression stop
مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
to bring to a stop
موقوف کردن
geneva stop
سیستم نگهدارنده فیلم
flag stop
توقف
to bring to a stop
را گرفتن
flue stop
دکمه ارگ
to put a stop to
موقوف کردن
to put a stop to
بس کردن جلو
to put a stop to
را گرفتن
to make a stop
ایست کردن
to make a stop
مکث کردن
to stop payment
درمانده یا ورشکست شدن
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
water stop
اب بند
bar stop
توقف میله
bar stop
ضربه میله
geneva stop
کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
grout stop
اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
stop instruction
دستورالعمل توقف
stop shot
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop sign
علامت توقف
stop squawk
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop street
خیابان فرعی
stop the leave
بازداشت کردن
stop thief
ای دزد!دزدرابگیرید!
door stop
زبانه در
stop watch
ساعت وقت گذاری
hockey stop
نوعی ایست ناگهانی
door stop
دکمه کله قندی
flag stop
ایست
firing stop mechanism
وسیله منع اتش ضامن خودکار
firing stop mechanism
مکانیسم ضامن اتش
If you don't feel like it, (you can) just stop.
اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
hop stop and jump
قسمتهای سه گانه پرش طول سه گام
start stop system
سیستم قطع و وصلی
isolating stop valve
شیر جدا کننده
start stop transmission
مخابره قطع و وصلی
We are waiting for the rain to stop .
معطل بارانم که بند بیاید
Signal a car to stop .
علامت بده که یک اتوموبیل بایستد
The bus stop is no distance at all .
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
To stop being adamant (unyielding).
از خر شیطان پائین آمدن
Leave her alone. Stop bothering her.
دست از سر دخترک بردار
Stop your little games (tricks).
ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com