English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
white lies دروغ مصلحتآمیز
white lies دروغ سفید
Other Matches
it lies before us پیش روی ما واقع شده است پیش روی ما است
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
one or other of you lies یکی از شما دو تن دروغ می گوید
here lies در اینجا دفن است
as far as in me lies تا انجاکه در حدود توانایی من است
as far as in me lies انچه از من بر می اید
here lies در اینجاخوابیده
here lies است
lies نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
lies موقعیت چگونگی
lies : دراز کشیدن استراحت کردن
lies دروغ
lies خوابیدن
lies سخن نادرست گفتن
lies :دروغ گفتن
lies افتادن
lies ماندن
lies واقع شدن
lies وضع
lies موقتاماندن
lies کذب
lies قرار گرفتن
the valley lies below ده در پایین است
The responsibility lies with you. مسئولیت با شما است.
it lies on the east of در خاور واقع
it lies beyond his competence در صلاحیت او نیست
A pack of lies . یک مشت دروغ
the fault lies with him تقصیر با اوست
only death does not tell lies تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
the rest lies with you باقی ان با خودتان است
the remedy lies in this چاره ان اینست
it lies on the east of است
love lies bleeding زلف نوعروسان
I wonder what lies in store for me in the future. من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
this line lies north این خط شمالی
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies تا آنجا که تیغم ببرد
that city lies in ruins است
that city lies in ruins ان شهر خراب
this line lies north جنوبی است
love lies bleeding گل همیشه بهار
love lies bleeding گل تاج خروس
The crime lies heavily on his conscience. جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents. بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
non-white فردغیراروپایی غیرسفید
white a مرگ موش
white f. پرچم سفید
white out انحراف افق به علت انعکاس نور خورشید روی برف خطای تشخیص محل افق
white پایگاه داده کاربران و آدرس پست الکترونیکی آنها ذخیره شده در اینترنت که به سایر کاربران کمک میکند تا آدرس پست الکترونیکی را پیدا کنند
off white رنگ زرد کمرنگ یا کرم نزدیک رنگ سفید
white سپیده
white سفیدشدن
white به رنگ برف
white سفید کردن
white بازیگر نخست شطرنج
white چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
white سفیدی
off-white رنگ زرد کمرنگ یا کرم نزدیک رنگ سفید
white سفید
black and white دستنوشته
white elephants هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white elephants گران و پر خرج و کم فایده
white supremacy تفوق سفید پوستان برنژادهای دیگر
white tailed دم سفید
white vitriol زاج روی یاروح توتیای روح
white elephants فیل سفید
white elephant هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white elephant گران و پر خرج و کم فایده
white elephant فیل سفید
white water ابشارهای کوتاه رودخانه
zinc white سفید اب روی
black and white چاپ
black and white سیاه و سفید
white lie دروغ مصلحت آمیز
white propaganda تبلیغات سفید
white paternoster دعای نگهداری ازشر روح پلید
yellowish-white بژ
white oak بلوط سفید
white noise نویز سفید
white noise نوفه سفید
white mulatto توت معمولی
white mulatto توت
white matter ماده سفید
white magic جادو گری بوسیله فرا خواندن فرشتگان کیمیا
white pepper فلفل سفید
white phosphorous گلوله فسفر سفید
white supremacist طرفدار تفوق نژادی سفیدپوستان
white space فاصله سفید
white slave استفاده از زن برای فحشاء تجارت ناموس
white sale فروش ملافه و اجناس ذرعی
white propaganda تبلیغاتی که هدف ان از پیش اعلام شده باشد
white primary اخذ اراء مقدماتی حزبی
white plague سل ریوی
white plague سل ریه
white phosphorous فسفر سفید
white livered بزدل ترسو کم جرات
white lie دروغ سفید
gray-white رنگ سفید-خاکستری
A white lie . دروغ مصلحت آمیز
yellowish-white رنگ شکری
white elephant <idiom> ثروت یا مالکیت بیفایده
as white as a sheet <idiom> سفید مثل گچ دیوار
white lie <idiom> دروغ مصلحت آمیز
white sale <idiom> حراج حوله ،پارچه کتان
in black and white <idiom> بصورت نوشتار
as white as a sheet <idiom> مثل برف
a white elephant شیئی کم مصرف و جا تنگ کن اما گران قیمت
White peacock طاووس سفید
white coffee قهوه با شیر
white of an egg سفیده تخم مرغ
egg-white سفیده تخم مرغ
Her face went white. صورتش سفید شد ( رنگه پرید )
Black and white. سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
white wool پشم سفید
yellowish-white رنگ شیری
white meat گوشت سفید
white meat فرآوردهی شیری پنیر
white meat کره
white meat لبنیات
white cabbage کلمسفید
white cap کلاهکسفید
white light چراغسفید
white square خانهسفید
white stone مهرهسفید
white tape نوارسفید
white Christmas روزکریسمسکهبرفباریدهباشد
white spirit مایعشیمیاییحاصلازبنزینکهدررنگکاریکاربرددارد
white wedding عروسیکهدرکلیساصورتمیگیرد
white wool [مرغوب ترین نوع پشم از لحاظ رنگ]
white wool پشم درجه یک
white coffee شیرقهوه
lily white سفید چون زنبق
white bear خرس سفید خرس قطبی
white beard ریش سفید
white collar کارمند دفتری
white collar یقه سفید
the white house کاخ سفید
white bellebore کندش
white body بدنه سفید
white book کتاب سفید
white book ویدیو- CD استاندارد ساخت philips , JVC که نحوه ذخیره ویدیودیجیتال روی ROM-CD را بیان میکند
white winged سفید بال
white cement سیمان سفید
white civilization تمدن نژاد سفید
white-hot دارای احساسات برانگیخته
white cooper سطل ساز
white cooper اهن ساز
white corpuscle cell whiteblood=
white crappie ماهی خوراکی نقره فام شمال امریکاcell
white-collar یقه سفید
white-collar کارمند دفتری
white ant موریانه
lily white خیلی سفید
milk white شیری رنگ
large white خوک سفید انگلیسی
flake white سفیداب سرب
snow white سفید یکدست
snow white مثل برف سفید اسم خاص
sow white سفید
flake white سفیداب شیخ
the white house کاخ یاقصرابیض
the white race نژادسفید
the white race نژادابیض
dressed in white لباس سفیدپوشیده
dressed in white سفیدپوش
white liver نامردی
chinese white سینکا
white pigweed قازایاغی
white crow چیز ندیده چیز کمیاب
white lily زنبق
White Paper گزارش هیئت دولت نامه سفید
white hall هیئت حاکمه انگلیس
white hazard به کیسه انداختن گوی سفیدبیلیارد
white headed دارای موی سفید
snow-white سفید برفی
white headed سفیدبخت
snow-white برفام
white heat درجه حرارت زیادی که ازسرخی گذشته و برنگ سفید دراید
white heat نور سفید التهاب
snow-white سفید
white heat دمای سفید
white hope بوکسور سفیدپوست درمقابل بوکسور سیاه پوست
white horse whitecap
white line خط سفیدی که برای تمایز وتشخیص بکار رود
white lead سفید اب شیخ
white lead سفیداب شیخ
white level تراز سفید
white goshawk قوش طرلان
white goods حوله سفید ملافه
white goods پارچه سفید نخی
White Papers کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
white face جانورسفید صورت
white face جانور پیشانی سفید
white flag پرچم سفید
White Papers کتاب سفید
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
white hot دارای احساسات برانگیخته
white flame شعله سفید
white galbanum وشا
White Papers گزارش هیئت دولت نامه سفید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com