English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (9 milliseconds)
English Persian
wholly or in part جزئی یا کلی
Other Matches
wholly yours ارادتمند شما
wholly کاملا
wholly تماما
wholly رویهم
wholly جمعا
wholly بطور اکمل
wholly تمام وکمال
part way تا اندازهای
part way نیمه
part way بخشی از راه
A part of the whole . جزئی از کل
take part in <idiom> درچیزی شرکت داشتن
in part <idiom> تا یک اندازه
to take part [in] شرکت داشتن [در]
as part of بخشی از
two part با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
two part کاغذ
in part در یک قسمت
in part تایک اندازه
name part بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
on his part از طرف او
on the other part از طرف دیگر
part off جدا کردن
part with each other ازهم جدا شدن
take part دخالت کردن
take part مداخله کردن شرکت کردن
take part دخالت یا شرکت کردن
take part سهیم شدن
take part سهیم بودن
take the part of طرفداری کردن
for your part <adv.> از طرف شما
on your part <adv.> از سمت تو [از طرف تو]
for my part <adv.> از طرف من
on my part <adv.> از طرف من
for my part <adv.> از سوی من
on my part <adv.> از سوی من
for your part <adv.> از طرف شماها
from your part <adv.> از طرف شماها
on your part <adv.> از طرف شماها
for his part <adv.> از طرف او [مرد]
for your part <adv.> از سمت تو [از طرف تو]
on your part <adv.> از طرف شما
for her part <adv.> از طرف او [زن]
on her part <adv.> از طرف او [زن]
for their part <adv.> از طرف آنها
on their part <adv.> از طرف آنها
themselves [for their part] <adv.> از طرف آنها
for your part <adv.> از طرف تو
on your part <adv.> از طرف تو
on his part <adv.> از طرف او [مرد]
part قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
part برخه
better part قسمت بیشتر
part نقش بازگیر
part جداکردن
part جدا شدن
for my part از سهم خودم
part تفکیک کردن تفکیک شدن
part مقسوم
part اسباب یدکی اتومبیل
for my part من که
part مکان
for the most part بیشتر
part قطعه یدکی
part قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
part بخشی از چیزی
part سهم
part نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part قسمت
part سهم ناحیه
part عضو نقطه
for the most part اکثرا
part پاره
part عنصر اصلی
part عضو
part بخش
part جزء مساوی
part خرد جزء مرکب چیزی
part جزء
part قطعه
imaginary part بخش موهومی [ریاضی]
imaginary part مولفه موهومی [ریاضی]
integral part جزء مکمل
integral part جزء لاینفک
inhomogeneous part بخش غیریکنواخت
part of speech ادات سخن
address part جزء آدرس
integral part جزء لازم
To part ones hair . فرق سر باز کردن
it was no part of my plan کی جزو نقشه من بود
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
it was no part of my plan ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
do one's bit (part) <idiom> کار گروهی بنا به مقدار وقت واستعداد
part and parcel <idiom> قسمت مهمولازم
imaginary part قسمت موهومی [ریاضی]
address part جز نشانی
part of speech بخش گفتار
replacement part زاپاس
replacement part قطعه یدکی
part-time برخه کاری
part-time برخه کار
part time پاره وقت
part time برخه کاری
part time برخه کار
part song اهنگ ملودی چهاربخشی بدون ساز
imaginary part جزء موهومی
imaginary part جزء انگاری
part owners افراد شریک المال
to part one's hair فرق سر خود را باز کردن
replacement part مضایقه
replacement part قطعه جایگزینی
part-time پاره وقت
part-time نیمه وقت
in part payment علی الحساب
part song آواز دسته جمعی بدون ساز
hauling part قسمت متحرک
work part قطعه کار
part [American E] فرق سر [مدل مو]
part and parcel جزء لاینفک
part plan نقشه جزیی
part the hair فرق بازکردن
formed part بخش شکل داده شده
fractional part جز کسری
ness on his part این بیشتر بواسطه کمرویی است
piece part قطعه یک پارچه
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
press part بخش فشرده
production part بخش تولید
running part قسمت رونده
part performance عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
part performance عقد معین
to part company with any one رفاقت را با کسی بهم زدن
part correlation همبستگی پارهای
part learning یادگیری بخش بخش
part list فهرست اجزاء
part list فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
part number شماره قطعه
part of ship گروه بندی کار
part owners شرکا
part payment پرداخت اقساطی
part payment بیعانه قسط
standing part قسمت ثابت تاکل
standing part قسمت ثابت
to part with freinds دال براغاز کردن چیزی =از
companion part لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
companion part میل لنگ
companion part لنگ
address part جزء نشانی
flat part قسمتمسطح
bit part قسمتکوچکوبیاهمیتیکفیلمیانمایشنامه
part-singing یکجورآواز
component part جزء ساختمان
spare part قطعهیدک
to part the hair فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
to part the hair فرق باز کردن
standing part قسمت ایستا
hauling part قسمت کشنده
take in good part خوب تلقی کردن
part time نیمه وقت
part-timer فردیکهبصورتنیمهوقتکارمیکند
middle part قسمت میانی
detail part قسمت مفصل
detail part قسمت مشروح نامه یا مقاله
middle part میان
to part in pieces پاره پاره کردن
multi part stationery کاغذ متمادی با چند ورق با هم یا همراه کاربن یا بدون کاربن
die formed part بخش قالبی حدیدهای
aliquot part charge خرج چند قسمتی
aliquot part charge خرج چندجزئی
ninth part of a man خیاطی کردن دوزندگی کردن
part company with a person رفاقت را با کسی بهم زدن
fixed point part جزء کسری
sue and losse part عرضه کالا به صورت مجزا یاتفکیک شده
part time work کار نیمه وقت
part time job کار نیمه وقت
part time job شغل نیمه وقت
die pressed part بخش فشرده حدیدهای
A part of Iranian territory. بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
He played the part of Rostam . نقش رستم را بازی کردن ( د رتئاتر وسینما)
hot pressed part بخش پرس شده داغ
ninth part of a man خیاط
ninth part of a man درزی
part-time weaver بافنده پاره وقت
ninth part of a man لباس دوختن برای
operative part of a deed قسمت اصلی سند
to bruise a part of the body کبود شدن یک قسمت از بدن [پزشکی]
he took my words in good part سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
option of contract invalid in part خیار تبعیض صفقه
option of sales unfulfilled in part خیار تبعض صفقه
Full ( part) time employees . کارمندان تمام (پاره ) وقت
part [ial] payment of a fine پرداخت قسمتی از جریمه
to make a part [ial] payment یک قسط را پرداختن
They live abroad for the greater part of the year. آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
As part of my training, I spent a year abroad. درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com