English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
woman of the book کتابیه
Other Matches
woman جنس زن
woman کلفت
woman رفیقه
woman زن صفت
woman ماده مونث
old woman پیرزن
An old woman. پیرزنی.
an a woman زن تربیت شده
woman زنانگی
woman زن
the new woman زن متجد د
She has everything a woman can wish for. اوتمام چیزهایی را که یک زن ممکن است آرزوکند دارد
one-woman اجرایتکنفره
divorced woman مطلقه
woman of the world زن دنیادیده یاکاردان
Woman sitting on the man کیر سواری
woman on the wane زن یائسه
to be mashed on a woman دلباخته یا شیفته زنی شدن
to play the woman گریه کردن ترسیدن
woman suffrage حق رای نسوان
woman suffragey حق زن درانتخابات
the scarlet woman شهر رم
to play the woman جرامدن
scarlet woman فاحشه
wise woman ساحره ماما فالگیر زن خردمند
She is a dignified woman. زن سنگین وموقری است
woman doctor پزشک زن حکیم خانم طبیبه
service woman زنارتشی
english woman زن انگلیسی
purity of woman طهر
he adored that woman ان زن رابسیاردوست می داشت
wise woman زن جادو
sales woman فروشنده زن
ask for the hand of a woman خواستگاری
painted woman زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
that woman was in keeping ان زن رانشانده بودند
woman's rights حقوق نسوان
married woman معقوده
career woman زن دارای حرفه یا پیشه
irish woman زن ایرلندی
fancy woman فاحشه
career woman زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
light woman زن سبک و بی عفت
madman woman دیوانه
madman woman ادم دیوانه
painted woman زن سبک سر [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
married woman محصنه
fancy woman معشوقه
painted woman فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
woman's rights حقوق اجتماعی و سیاسی نسوان
fancy woman روسپی
barren woman زن نازا
the days of woman's state of discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
To have sexual intercourse with a woman . با زنی نزدیکی کردن
woman trebly divorced زن سه طلاقه
She is a vociferous and an impetuous woman. آدم شلوغی است
She was a fine woman ( person ) . وجود بسیار نازنینی بود
woman on the decline of life زن یائسه
to fall in love with a woman بزنی عاشق شدن
he made an honest woman of her پس ازانکه اورافریفته بود بااوازدواج کرد
on old woman past sixty پیرزنی بیش از شصت سال داشت
to fall in love with a woman عاشق زنی شدن
Woman is a plague; yet may no house be without suc. <proverb> زن بلا ست (و) هیچ خانه اى بى بلا نباشد.
divorce granted at the a woman's request طلاق خلع
your book کتابتان
your book کتاب شما
you are welcome to my book بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
by the book کتابی
very many book کتابهای خیلی زیاد
with out book برون سند کتابی ازبر
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
it was a p to another book مقدمه کتاب دیگربود
here is my book اینست کتاب من
here is my book کتاب من اینها
i had never seen such a book من هرگز چنین کتابی ندیده ام
book مجلد دفتر
that is my book این
that book این کتاب
that book ان کتاب
to book something چیزی را رزرو کردن
to book something چیزی را سفارش دادن
that is my book کتاب من است
the a of a book خوانندگان کتابی
book بداخلاق
book کتاب
book درکتاب یادفترثبت کردن
book رزرو کردن توقیف کردن
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book شماره بازیگرخطاکار
book دفتر
book ثبت کردن
the book is out of p کتاب تمام شده است
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
by the book ازروی کتاب
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
book value بهای دفتری
book value ارزش ثبت شده در دفتر
this book is yours این کتاب مال شما ست
book فصل یاقسمتی از کتاب
book one جلد نخستین
book value ارزش دفتری
book one کتاب نخست
the book is print کتاب برای فروش موجودایت
tou book لباس تکواندو
to subscribe for a book پیش ازانتشارکتاب تعهدخریدیک یاچندجلدانراکردن
to read a book کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
word book کتاب لغت
year book سالنامه
to put any one through a book کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
waste book دفتر باطله
what is this book worth? این کتاب چقدر ارزش دارد
to consult a book سرکتاب باز کردن
to consult a book از کتاب فال گرفتن
to bring to book حساب پس گرفتن
to bring to book بازخواست کردن از
to bind a book صحافی کردن یک کتاب
to gut a book مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
to gut a book جوهرمطالب کتابیراکشیدن
winter book تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
white book ویدیو- CD استاندارد ساخت philips , JVC که نحوه ذخیره ویدیودیجیتال روی ROM-CD را بیان میکند
to license a book اجازه چاپ کتابی را دادن
time book دفتر ثبت ساعات کار
edition [ed.] [of a book] ویرایش [کتابی]
to wade through a book بکندی وزحمت کتابی راخواندن
white book کتاب سفید
to e. upon acovnt book همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
Yellow Book مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند
telephone book راهنمای تلفن
book keeping حسابداری [حسابداری]
the forthcoming book کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
when reading a book در حال خواندن کتابی
People of the Book پیروان کتاب مقدس [ دین]
throw the book at <idiom> شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
She laid the book aside . کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
What is the title of the book ? عنوان این کتاب چیست ؟
word book واژه نامه
edition [ed.] [of a book] چاپ [کتابی]
book a seat جا رزرو کردن
have one's nose in a book <idiom> کرم کتاب خوانی داشتن
have one's nose in a book <idiom> دائم سر توی کتاب داشتن
word book دیکشنری
word book لغت نامه
word book فرهنگ لغات
word book قاموس
word book کتاب لغت
You wI'll benefit by this book . از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
She was reading the book to herself. کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
book of matches جعبهکبریت
book ends کتابنگهدار
appointment book دفترچهقرارملاقاتها
telephone book دفتر تلفن
phone book دفتر حاوی شمارههای تلفن
phone book کتاب راهنمای تلفن
log book رخداد نامه
log book رخداد نگاشت
log book دفتر رخدادهای روزانه
comic book کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
comic book کتاب کاریکاتور
book plates برچسب کتاب
bound book کتابپربرگ
spine of the book تیرهپشتیکتاب
address book دفترچه تلفن
To bind a book. کتابی را جلد کردن
Please fetch the book. لطفا"بروکتاب رابیاور
rule book کتابقانون
rent book کتابچهایکهدرآنمبلغکرایهذکرشدهباشد
reference book کتابمرجع
phrase book لغتنامهمسافرت
pension book برگهایکهوجهیکهبایستپرداختشوددرآندرجشدهاست
guest book دفترچهمیهمانها
exercise book کتابتمرین
cookery book کتابآشپزی
code book کتابرمزگشا
book token کارتخریدکتاب
book plate برچسب کتاب
the book is print کتاب زیر چاپ است
herd book نسب نامه حیوانی
cheque book دفترچه چک
check book کتابچه ثبت ارقام یاموادرسیدگی شده
chap book کتابچه اشعاروادبیات عوام پسند که دوره گردان می فروشند
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
bring to book بازخواست کردن از
book review مقاله درباره کتاب
book review انتقاد از کتاب
book og kings سفرملوک :نام یکی ازکتابهای عتیق
book og kings کتاب پادشاهان
book of reference کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
book of psalms مزامیر داود
book of psalms زبور حضرت داود
book of psalms زبور داود
book of proverbs کتاب امثال حضرت سلیمان
cheque book دسته چک
herd book نژادنامه برخی جانوران همچون گاو وخوک
he stole my book کتابم را دزدیدند
he presented me with a book کتابی بمن پیشکشی کرد
gun book دفتریادداشت سوابق توپ
gun book دفترچه خدمت توپ
guide book راهنمای مسافران
guide book کتاب راهنما
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com