English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
word of command فرمان نظامی
word of command فرمان انتصاب
Search result with all words
channel command word کلمه فرمان محرا
Other Matches
He is a man of his word . He is as good as his word . قولش قول است
His word is his bond. HE is a man of his word. حرفش حرف است
command امر
command حکم
command یکان قرارگاه عمده
command امریه
at my command به فرمان من
command دستور
command فرمان دستوردادن
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command فرماندهی
command فرمان
command کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
second in command معاون
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
self command خودداری
self command کف نفس
self command خودفرمانی
command.com در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
specified command فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
specified command نیروی اختصاصی
command.com COCO.ANDفایل
command امرکردن
command حکم کردن
under command تحت کنترل
command فرمایش
under command زیرفرماندهی
command سرکردگی فرماندهی
command فرمان دادن
command heading مسیرپیش بینی شده
command heading مسیر تعیین شده برای هواپیماتوسط برج کنترل
command key کلید فرمان
command language زبان فرماندهی
command language زبان فرمان
command language زبان دستوری
command liaison افسر رابط فرماندهی
command liaison شبکه رابط یکان
command mode حالت فرماندهی
command mode وضعیت دستوری
command net شبکه فرماندهی
command net شبکه یکان
command of execution ریاست اجرایی
command of execution فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
command group گروه فرماندهی
command ejection پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
chain of command سلسله مراتب فرماندهی
channel command فرمان کانال
command strength استعداد یکان
retraining command قسمت ندامتگاه
combined command فرماندهی مرکب
combined command یکان مرکب
internal command فرمان درونی
command altitude ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
command and control کنترل و فرماندهی
command automatism فرمانبری مطلق
command axis محور حرکت یکان
command axis محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
retraining command یکان بازاموزی
command channels ردههای فرماندهی
command channels سلسله مراتب فرماندهی سلسله مراتب
command detonated منفجر شونده از راه دور قابل انفجار با فرمان دور
joint command فرماندهی مشترک
joint command یکان مشترک
comp command COفرمان P
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
tactical command فرماندهی تاکتیکی
preparatory command فرمان حاضرباش
preparatory command فرمان خبر
major command فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
embeded command فرمان تعبیه شده
continuity of command مداومت فرماندهی
national command یکان یا قسمت نظامی مربوط به هر ملت در عملیات چندکشور
dosmount command فرمان پیاده کردن
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
command module نقشهراهنما
operational command فرماندهی از نظر عملیاتی
operator command فرمان متصدی
oversea command یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
resume command به دست گرفتن فرماندهی شروع فرماندهی
commodity command یکان امادکالاهای مصرفی
logistical command فرماندهی لجستیکی
command unit واحد فرمان
command processing پردازش دستورالعمل
command processor سیستم عامل فرمانی
command report گزارش فرماندهی
command signal علامت فرمان
command socialism سوسیالیسم دستوری
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
full command اداره کامل
full command کنترل کامل
logistical command یکان لجستیکی
major command یکان عمده
commodity command فرماندهی اماد
external command فرمان خارجی
external command فرمان برونی
filter command فرمان FILTER
command post پاسگاه فرماندهی
sequence of command ترتیب توالی فرامین
airlift command فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
command economy اقتصاد دستوری
command economies اقتصاد دستوری
support command فرماندهی پشتیبانی
support command یکان پشتیبانی
support command فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
tactical command یکان تاکتیکی
air command فرماندهی هوایی
command posts پست فرماندهی
command posts پاسگاه فرماندهی
high command فرماندهی عالی
high command سرفرماندهی
administrative command یکان اداری
administrative command فرماندهی اداری
Send To command دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
air command فرماندهی نیروی هوایی
air command یکان هوایی
area command فرماندهی منطقه
command post پست فرماندهی
unified command فرماندهی متحد
type command نوع یکان ناو گروه
scheme of command طرح عملیاتی یکان
scheme of command طرح فرماندهی
unified command نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
AT command set مجموعهای استاندارد از دستورات برای کنترل کردن یک مودم که توسط Hayes Coprotion ایجاد شده است
type command فرماندهی ناو گروه
AT command set حالتی در مودم که آماده پذیرش دستورات با استفاده از مجموعه دستورات Hayes AT است
base command فرماندهی پایگاه
sealift command فرماندهی حمل و نقل دریایی
terminal command فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
to perform a command فرمانی را اجرا کردن
transient command فرمان ناپایدار
chain of command سلسله مراتب
sealift command یکان حمل و نقل دریایی
His request was in the nature of a command. خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
hayes command set مجموعه فرمانهای هیز
command budget estimate براوردبودجه
command sponsored dependent بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
tactical command ship ناو فرماندهی
software command language زبان فرمانی نرم افزاری
division support command فرماندهی پشتیبانی لشگر
forward command post پست فرماندهی جلو
forward command post پاسگاه مقدم
embedded formating command فرمان قالب بندی مندرج
officer in tactical command فرمانده تاکتیکی
advance command post پاسگاه فرماندهی جلو
command select system سیستم فرمان انتخابی
army material command فرماندهی اماد نیروی زمینی
amphibious command ship ناو فرماندهی عملیات اب خاکی
command driven software نرم افزار فرمان گرا
area support command فرماندهی پشتیبانی منطقه
command destruct signal علامت به کار افتادن سیستم تخریب کننده موشک
base logistical command یکان مبنای لوجستیکی فرماندهی لجستیکی پایگاه
command budget estimate براورد بودجه یکان
command destruct signal علامت تخریب موشک با فرمان دور
alternate command authority مقام جانشین فرماندهی
alternate command authority افسر جانشین فرمانده
command post exercise تمرین پاسگاه فرماندهی
advance command post پاسگاه رده جلو
command management system سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
air defense command فرماندهی پدافند هوایی
air strategical command فرماندهی استراتژیکی هوایی
command issuing office دفترتوزیع دستورالعملهای یکان
command issuing office دفتر توزیع فرامین یکان
command information program برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
army reserve command فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
command and general staff college دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
command and general staff college دافوس
army airdefense command post پاسگاه فرماندهی پدافندهوایی نیروی زمینی
tactical air command center مرکز فرماندهی و کنترل نیروی هوایی تاکتیکی
command active sonobuoy system وسیله اکتشاف زیردریایی
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
say a word سخن گفتن
I want to have a word with you . I want you . کارت دارم
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
last word بیان یا رفتار قاطع
last word اتمام حجت
last word حرف اخر
to say a word حرف زدن
Take somebody at his word. حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
May I have a word with you? ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
to word up کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
keep to one's word سر قول خود بودن
say a word حرف زدن
Could I have a word with you ? عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
to say a word سخن گفتن
upon my word به شرافتم قسم
that is not the word for it لغتش این نیست
not a word of it was right یک کلمه انهم درست بود
the last word سخن اخر
the last word ک لام اخر
the last word سخن قطعی
the last word حرف اخر
word for word طابق النعل بالنعل
word for word تحت اللفظی
word for word کلمه به کلمه
to keep to one's word سرقول خودایستادن
to keep to one's word درپیمان خوداستواربودن
to keep to one's word درست پیمان بودن
take my word for it قول مراسندبدانید
word for word <adv.> مو به مو
word روش اندازه گیری سرعت چاپگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com