Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
working pressure gauge
استخراجدرجهفشار
Other Matches
pressure gauge
فشار سنج ابگونه وموادمنفجره
gauge pressure
فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
pressure gauge
فشارسنج
cylinder pressure gauge
فشارسنجسیلندر
water pressure gauge
اندازهفشارآب
To bring pressure to bear . To exert pressure .
فشار خون دارد
To bring pressure to bear . To exert pressure .
اعمال فشار کردن
instead of working
بجای اینکه او کار بکند
I'm working on it.
دارم روش کار میکنم.
working mean
میانگین مفروض
working
کار کننده
working
کارگر طرزکار
working
استخراج
working
فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
working
درست کار میکند
working
مشغول کار
cold working
سردکاری
working lead
بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
cold working
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
working load
بار مجاز
working population
جمعیت شاغل
working point
نقطه فشار متوسط
working plan
نقشه اجرا راهنمای کار
working load
بار کاربردی
working man
کارگر افزارمند
working paper
تعرفهء کار
working paper
ورقهء استخدام کارگر
working class
مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working sails
بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
working section
قسمتی از تونل باد که مدل یاجسم مورد ازمایش در ان قرار میگیرد
working area
محوطهاستخراج
working relationship
رابطهکاریوحرفهای
I am working here non-stop.
یک بند دارم اینجا کار می کنم
I have been working here for years.
سالهاست دراینجا کار می کنم
He was working like the devil.
مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
working stress
تنش مجاز
working storage
انباره کاری
hard working
پرکار
working storage
حافظه کاری
working set
مجموعه کاری
working set
مجموعه دایر
working fluid
سیال متحرک
working fluid
سیال عامل
working ball
گوی با سرعت و چرخش کافی
working asset
سرمایه کار
working asset
سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
working angle
زاویه موثر
under ground working
استخراج زیرزمینی
furnace working
طرزکار کوره
hard working
زحمت کش
i do not feel like working
حال
i do not feel like working
کار کردن ندارم
in working condition
دایر
in working condition
کارکننده
metal working
فلزکاری
working capital
تنخواه گردان
working capital
سرمایه در گردش
working capacity
سرمایه جاری
working parties
گروه کار
working drawing
طرح ونقشه کار
working day
ساعت کار روزانه
working day
روز کار
working conditions
شرایط کار
working circuit
مدار جریان کار
working capacity
فرفیت کار
working capacity
توانایی کار
working capital
مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
working classes
مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working classes
طبقه کارگر
working class
طبقه کارگر
working party
گروه کار
gauge
پیمانه
to take the gauge of
براوردکردن تخمین زدن
to take the gauge of
اندازه گرفتن
gauge
گیج
gauge
اشل اندازه گیر
gauge
اندازه گرفتن
gauge
اندازه اندازه گیر
gauge
ازمایش کردن
gauge
پیمانه کردن
gauge
ضخامت ورق فلزی یاقطر سیم و غیره
gauge
مقیاس معیار
gauge
درجه
gauge
اندازه
gauge
سنج
b & s gauge
اندازه براون- شارپ سیم
gauge
اندازه تفنگ
gauge
سنجیدن نمونه
gauge
اندازه گیر عقربه نشان دهنده
gauge
معیار
gauge
اندازه گیر
cold working property
قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
working lead fluid
سیال متحرک یا عامل
metal working industry
صنعت فلزکاری
hot working brass
برنج قابل اهنگری
hot working die
ابزار عملیات حرارتی
hot working steel
فولاد عملیات حرارتی
it is in good working order
دایر است
it is in good working order
خوب کار میکند
safe working load
بارکاری مطمئن
in good working order
دایر
gauge=gage
اندازه
gage=gauge
درجه
water gauge
اب پیم
gauge lamp
لامپ داشبورد
water gauge
اندازه اب نما
gage=gauge
پیمانه اندازه
wire gauge
مقیاس اندازه گیری ضخامت سیم یا ورق فلز
wire gauge
معیار ضخامت سیم
gage=gauge
شابلون
gage=gauge
اندازه زدن اشل
gage=gauge
مدرج کردن
gauge cock
اندازه نما
gauge glass
درجه اب
gauge=gage
درجه
fuel gauge
نمایشبنزین
gauge railway
فاصله استاندارد دو ریل موازی راه اهن
wind gauge
دستگاهی که سرعت باد را اندازه می گیرد
wind gauge
بادسنج
gauge=gage
پیمانه
dial gauge
قطر
gauge=gage
مدرج کردن
gauge=gage
اندازه کردن اشل
gauge tube
لوله پیتو
gauge=gage
شابلن
to gauge wind
نیروی بادراسنجیدن
hook gauge
اشل قلاب شکل نوک تیز
standard gauge
اندازه معمولی
staff gauge
اشل دستی
staff gauge
اشل اندازه گیری ارتفاع اب رودخانه
snow gauge
برف سنج
sloping gauge
اشل شیبدار
sea gauge
اب نشین کشتی
rainfall gauge
باران سنج
seam gauge
اندازهگیریدرزلباس
ionization gauge
سنجه یونش
temperature gauge
صفحهدما
tuning gauge
دریچهصدا
joiner's gauge
خط کش تیره دار
line gauge
خط کش مدرج
line gauge
وسیله اندازه گیری کلفتی خط ضخامت سنجی خط
ppi gauge
معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
broad gauge
ریل راه اهن خیلی دور از هم
rain gauge
باران سنج
street gauge
الگوی سطح راه
to gauge rainfall
مقداربارندگی راسنجیدن یااندازه گرفتن
to gauge a vessel
مظروف فرفی راپیمودن یااندازه گرفتن
to gauge a person
گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
tide gauge
جزرو مد نما
thickness gauge
ضخامت سنج
bevel gauge
گونیای فارسی
temporary gauge
اشل موقتی
temporary gauge
اشل موقت
tape gauge
اشل زنجیری
mitre gauge
فشارسنج
steam gauge
بخار سنج
gauge rod
چوباندازهگیری
strain gauge
کشش سنج
exterior gauge
درجهبازی
iron and steel working industry
صنعت اهن و فولاد
super imposed working load
بار مربوط به بهره برداری از بنا
The working (middle,upper)class.
طبقه کارگر (متوسط بالا )
automatic tank gauge
تانکردرجهدارخودکار
inductance strain gauge
تغییر بعدسنج القائی
birmingham wire gauge
اندازه بیرمنگامی سیم
american wire gauge
اندازه امریکایی سیم
water staff gauge
اشل اندازه گیری عمق اب
gas level gauge
دستگاه اندازه گیری سطح بنزین
mitre gauge slot
شکاففشارسنج
propellant level gauge
درجهسطحپروانه
rain gauge recorder
اندازه بارش ثبت شده
rain gauge station
ایستگاه باران سنجی
tank gauge float
درجهشناورتانکر
To gauge the situation and act accordingly.
حساب کار خود را کردن
stubs wire gauge
اندازه بیرمنگامی سیم
Stress reduces an employee's working capacity'
استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
direct-reading rain gauge
اندازه مقدار بارش مستقیم
measurement of snowfall: snow gauge
اندازهگیریمقداربارشباران
brown & sharpe wire gauge
اندازه براون- شارپ سیم
demands of providing healthy living and working conditions
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
With meager income . I am working all day for a mere pittance .
با چندرغاز تمام روزکار می کنم
pressure from outside
فشار از بیرون
[خارج]
pressure
فشردن مضیقه
pressure
بار سنگین مصائب وسختیها
pressure
فشار
pressure
مشقت
pressure
فشار هوا
f.pressure
فشارمایع
pressure
بار
pressure
سنگین
pressure balance
فشارسنج
pressure device
ماسوره فشاری
pressure breathing
تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
sense of pressure
حس فشار
pressure sense
حس فشار
pressure regulator
شیر فشار شکن
pressure regulator
شیر تنظیم
pressure cabin
هواپیمای دارای دستگاه تهویه مقاوم با فشار هوا
pressure cabin
بخشی از هواپیما که افراد وخدمه در ان قرار دارند وهمیشه فشار در ان برابر یابیشتر از حد تعیین شده است
pressure wave
موج فشار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com