English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
wrong side of the tracks <idiom> قسمت فقیرنشین شهر
Other Matches
i am on the wrong side of 0 من بیش از 05 سال دارم
the wrong side of a blanket پشت پتو
wrong side of a cloth پشت پارچه
the wrong side outward وارونه
the wrong side outward پشت رو
get up on the wrong side of the bed <idiom> از دنده چپ بلند شدن
get out of bed on the wrong side <idiom> ازدنده چپ بیدار شدن
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
To take someones side . To side with someone. از کسی طرفداری کردن
side by side columns ستونهای پهلو به پهلو
tracks ردیابی کردن
tracks تعقیب کردن
tracks در رهگیری هوایی یعنی " به نظر من هواپیمای دشمن روی مسیری است که داده شده است . "
tracks ایز
tracks تعقیب مسیر کردن
tracks مسیرطی شده
tracks خط اهن جاده
tracks راه
tracks نشان
tracks مسابقه دویدن
tracks تسلسل
tracks توالی ردپاراگرفتن
tracks پی کردن
tracks دنبال کردن
tracks مسیر
tracks اثر
tracks ایز راه
tracks مسیر دو
tracks راهچه
tracks تعداد شیارهای داده هم مرکز روی سطح دیسک در واحد اینچ
tracks شیار روی دیسک مغناطیسی که حاوی آدرس فایل ها و... که روی شیارهای دیگر ذخیره شده اند است
tracks محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
tracks یکی از چند حلقه هم مرکز روی دیسک مغناطیسی یا خط وط نازک روی نوار که نوک خواندن و نوشتن به آن دستیابی دارد و در امتداد آن روی سکتورهای مختلف داده ذخیره شده است
tracks دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracks خط
tracks خط سیر
tracks رد
tracks زمین بازیهای میدانی
tracks ادامه گوی در مسیربولینگ
tracks پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
tracks پیدا کردن
tracks با طناب کشیدن راه
tracks جاده
tracks رد پا
tracks پیگردی کردن
tracks اثار
in one's tracks <idiom> ناگهانی ،بیدرنگ
tracks لبه
tracks شیار
tracks باریکه
railway tracks مسیر راه اهن
railway tracks خط اهن
cinder tracks زمین دو
caterpillar tracks وسائلنقلیهسنگینمثل"تانک"
mine tracks ریلهای مین گذاری ناوها
cover one's tracks <idiom> پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> دنبال روی دیگری
number of tracks sign شمارهعلائملبه
she went wrong راه خطارفت
to go wrong بدکارکردن
wrong سهو
wrong پیام صحیح نیست
wrong پیام غلط است
to be in the wrong حق نداشتن زورگفتن
wrong مخالف اخلاق یا قانون
to be in the wrong دراشتباه بودن
wrong ناحق
that is wrong درست نیست
that is wrong غلط است
something is wrong with you یک کسالتی دارید
something is wrong with you یک چیزی تان هست
she went wrong گمراه شد پالانش کج شد
to go wrong خراب شدن
to know right from wrong خوب را ازبد
to know right from wrong تشخیص دادن
to believe wrong اشتباه گمان کردن
am i right or wrong ایامن درست میگویم یانه ایاحق بامن است یانه
There is something wrong with the ... ... خراب است.
You're on the wrong way. راه را اشتباهی آمدید.
You're on the wrong way. جاده را اشتباهی آمدید.
in the wrong <idiom> اشتباه ،درستی حقیقت
There is something wrong with the ... ... عیب دارد.
There is nothing wrong with you . You are all right . هیچیت نیست
go wrong بد کار کردن
go wrong خراب شدن
to be in the wrong مقصربودن
i took the wrong way راه خطا رفتم
wrong un پرتاب توپ پیچ دار کریکت
what is wrong with that? مگراین چه عیبی دارد
to wrong بیعدالتی کردن
to go wrong موفق نشدن
There is nothing wrong with it. این هیچ ایرادی ندارد.
to go wrong خراب شدن [موقعیتی]
to do something wrong شیطنت کردن در چیزی [شوخی]
to do something wrong در چیزی دو به هم زدن
What's wrong? چی نگرانت می کند؟
to go wrong بد از آب در آمدن [داستانی]
What's wrong? چی ناراحتت می کند؟
What's wrong? چه باکت است؟
What's wrong with it? از چه چیز این خوشت نمی آید؟
Something is wrong. عیبی درکار [این موضوع] است.
What's wrong? چه خبر است؟
wrong اشتباه
wrong تقصیر و جرم غلط
wrong ناصحیح
wrong خطا
to wrong غیر منصفانه رفتار کردن
What's wrong? موضوع چه است؟
wrong بی احترامی کردن به
wrong غیر منصفانه رفتار کردن
What has he done wrong? [مگر] او [مرد] چه خطایی [جرمی] کرده است؟
wrong-headed سرسخت
you guessed wrong حدس شما خطا رفت
wrong-headed لجباز
you guessed wrong درست حدس نزدید
wrong-headed کجرو
wrong-headed مصر
you guessed wrong غلط حدس زدید
rub some one the wrong way کسی را عصبانی کردن
I haven't done anything wrong. من هیچ خطایی [جرمی] نکردم.
to make r. for a wrong بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
queen can do no wrong ملکه نمیتواند خطا کند
queen can do no wrong بیان اصل عدم مسئوولیت ملکه یاپادشاه است در سیستم مشروطه
to put one in the wrong اشتباه
to suffer wrong بیعدالتی دیدن
to put one in the wrong کسیرا ثابت کردن
to suffer wrong مظلوم واقع شدن
wrong answers پاسخهای نادرست
wrong information اطلاعات نادرست
wrong-headed کلهشق
he did me a great wrong بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
get off on the wrong foot <idiom> بد شروع کردن
What is wrong ? what is the snag ? عیب کار کجاست ؟
The wrong answer. جواب غلط
It is wrong to steal . دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
We got into the wrong bus . سوار اتوبوس غلطی ( اشتباهی ) شدیم
It was wrong of you to take the bicycle . کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all. آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
he did me a great wrong خطای بزرگی .....
he did the wrong thing کارغلطی کرد
civil wrong خطای مدنی
to take the wrong turn اشتباهی [با ماشین] پیچیدن
he is on the wrong scent سر رشته کار را گم کرده است
rub someone the wrong way <idiom> خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
wrong-foot باعث بر هم خوردن تعادل حریف در یک بازی ورزشی شدن.
he did the wrong thing نبود
he did the wrong thing کاری کرد که درست
bishop of the wrong colour فیل بد رنگ شطرنج
bet on the wrong horse <idiom> قضاوت اشتباه درموردچیزی
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
You gave me the wrong key . کلیدی که به من دادی عوضی بود
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
To bark up the wrong tree. <idiom> [سوراخ دعا را گم کردن]
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
To be mistaken (wrong ,in error) دراشتباه بودن
backing up the wrong tree <idiom> [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong. از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن]
side with <idiom> عاشق چیزی بودن
side out خراب کردن سرویس
side out خطای سرویس
on one side <adv.> در یک طرف
on one side <adv.> یکی انکه
on the other side <adv.> به ترتیب دیگر
side طرف
on the other side <adv.> طور دیگر
on the other side <adv.> درمقابل
on the other side <adv.> ازطرف دیگر
On that side . درآن طرف
on the other side <adv.> از سوی دیگر
side by side پهلو به پهلو
in side سمت سرویس زمین
on side در داخل خط خارج نشده
along side of درقبال
off side خارج از خط
near side سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
near side سمت چپ اسب
out side دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
along side در پهلو
right side up پشت رو
along side of دربرابر
along side of درپهلوی
he is on our side طرف ما
in side سمت سرویس زمین اسکواش
over the side خارج از ناو
out side of جز غیراز
right side up وارونه
along side در کنار
on side پایان بازی
along side پهلو به پهلوی
along side تا کنار
he is on our side طرفدار مااست
side پهلو کناره
side سمت کنار
side در یکسو قرار دادن
side طرفداری کردن از
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com