English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (30 milliseconds)
English Persian
lied : دراز کشیدن استراحت کردن
lies : دراز کشیدن استراحت کردن
Search result with all words
lie دراز کشیدن استراحت کردن
Other Matches
To crane ones neck . گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
repose دراز کشیدن غنودن
kick around <idiom> دراطراف دراز کشیدن
horizontal دراز کشیدن به صورت تخت یا حرمت از طرفی به طرف دیگر و نه از بالا به پایین
lounges اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounging اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounge اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
bouse بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
lie up استراحت کردن
lie-down استراحت کردن
to rest on one's oars استراحت کردن
to take one's rest استراحت کردن
to retire to bed استراحت کردن
to go to roost استراحت کردن
lie down استراحت کردن
go to rest استراحت کردن
to repose oneself استراحت کردن
lie by استراحت کردن
rest استراحت کردن
to rest oneself استراحت کردن
rests استراحت کردن
unbuckle استراحت کردن
outstretch استراحت کردن
unbuckled استراحت کردن
lie off استراحت کردن
to pause استراحت کردن
unbuckles استراحت کردن
unbuckling استراحت کردن
calm down <idiom> استراحت کردن
kick back <idiom> تنها استراحت کردن
to rest up استراحت کامل کردن
retires استراحتگاه استراحت کردن
rest استراحت کردن بالشتک
retire استراحتگاه استراحت کردن
rests استراحت کردن بالشتک
rest up استراحت کامل کردن
to breathe a horse استراحت کردن به اسب
bucket step فیکس کردن پا برای استراحت
to lay violent handsonany one اعمال زورنسبت بکسی کردن دست زوربرکسی دراز کردن
lengthen دراز کردن
extend دراز کردن
stretches دراز کردن
streek دراز کردن
stretch دراز کردن
stretched دراز کردن
elongating دراز کردن
elongates دراز کردن
drag on <idiom> دراز کردن
protract دراز کردن
prolongate دراز کردن
lengthened دراز کردن
lengthening دراز کردن
lengthens دراز کردن
to stretch out دراز کردن
elongate دراز کردن
reach دراز کردن دست
to make old bones عمر دراز کردن
to live a long life عمر دراز کردن
porrect دراز کردن جلوگذاردن
lair گل الود کردن استراحت کردن
lairs گل الود کردن استراحت کردن
to reach down سوی پائین دراز کردن
elongating دراز کردن امتداد دادن
elongates دراز کردن امتداد دادن
elongate دراز کردن امتداد دادن
to pad a sentence جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
To go cap in hand to someone. دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
goose مثل غاز یاگردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
to scrape down تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
pegs میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
peg میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
To smell. To sniff. بو کشیدن ،بو کردن
trigger کشیدن رها کردن
lengthens طولانی کردن کشیدن
triggered کشیدن رها کردن
triggers کشیدن رها کردن
traces ضبط کردن کشیدن
traced ضبط کردن کشیدن
entrain سوار کردن کشیدن
trace ضبط کردن کشیدن
straps کشیدن تیز کردن
experience تجربه کردن کشیدن
lengthen طولانی کردن کشیدن
experiences تجربه کردن کشیدن
lengthening طولانی کردن کشیدن
experiencing تجربه کردن کشیدن
lengthened طولانی کردن کشیدن
strap کشیدن تیز کردن
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinge درد کشیدن تیر کشیدن
agonise زحمت کشیدن درد کشیدن
twinges درد کشیدن تیر کشیدن
impaling محدود کردن میله کشیدن
to keep watch کشیک کشیدن موافبت کردن
fences حفظ کردن نرده کشیدن
recedes عقب کشیدن خودداری کردن از
extracts بیرون کشیدن استخراج کردن
inhaled بداخل کشیدن استشمام کردن
receding عقب کشیدن خودداری کردن از
garrisons محصور کردن حصار کشیدن
aspirate خالی کردن بیرون کشیدن
to work off مصرف کردن دست کشیدن از
go out اعتصاب کردن دست کشیدن از
rail نرده کشیدن توبیخ کردن
chid گله کردن از زوزه کشیدن
extract بیرون کشیدن استخراج کردن
recede عقب کشیدن خودداری کردن از
fence حفظ کردن نرده کشیدن
inhaling بداخل کشیدن استشمام کردن
inhales بداخل کشیدن استشمام کردن
extracted بیرون کشیدن استخراج کردن
receded عقب کشیدن خودداری کردن از
aspirating خالی کردن بیرون کشیدن
aspirates خالی کردن بیرون کشیدن
yip زوزه کشیدن عوعو کردن
extracting بیرون کشیدن استخراج کردن
garrison محصور کردن حصار کشیدن
drags سخت کشیدن لاروبی کردن
picketed نرده کشیدن مراقبت کردن
epp جزر کردن فرو کشیدن
impale محدود کردن میله کشیدن
solicited بیرون کشیدن وسوسه کردن
soliciting بیرون کشیدن وسوسه کردن
impaled محدود کردن میله کشیدن
leave off قطع کردن دست کشیدن از
solicits بیرون کشیدن وسوسه کردن
withdrawals خارج کردن عقب کشیدن
breathe نفس کشیدن استنشاق کردن
machinate نقشه کشیدن تدبیر کردن
breathed نفس کشیدن استنشاق کردن
breathes نفس کشیدن استنشاق کردن
muck خراب کردن زحمت کشیدن
solicit بیرون کشیدن وسوسه کردن
compass نقشه کشیدن اختراع کردن
to lead away پیرو خود کردن کشیدن
pickets نرده کشیدن مراقبت کردن
withdrawal خارج کردن عقب کشیدن
drag سخت کشیدن لاروبی کردن
impales محدود کردن میله کشیدن
picket نرده کشیدن مراقبت کردن
dragged سخت کشیدن لاروبی کردن
inhale بداخل کشیدن استشمام کردن
vacation استراحت
vacations استراحت
byes استراحت
bye استراحت
breathers استراحت
recumbency استراحت
idlest استراحت
idle استراحت
idled استراحت
breather استراحت
idles استراحت
yasme استراحت
rests استراحت
rehabilitation استراحت
relaxation استراحت
rest استراحت
soricine موش پوزه دراز شبیه موش پوزه دراز
stroking لمس کردن دست کشیدن روی
stroke لمس کردن دست کشیدن روی
clamour غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamoured غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
lucubrate شب زنده داری کردن وزحمت کشیدن
bedraggle روی زمین کشیدن و چرک کردن
clamours غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamouring غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
stroked لمس کردن دست کشیدن روی
To spilt hair . To make a fine distinction . مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
strokes لمس کردن دست کشیدن روی
take in باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
clamor غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
to plan a building نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
touse اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
rests محل استراحت
quiescent point نقطه استراحت
relief time زمان استراحت
repose اسودگی استراحت
relief interval استراحت متناوب
quiescent current جریان استراحت
respite _ فاصله استراحت
lie down استراحت کوتاه
electrode bias ولتاژ استراحت
rest cure معالجه با استراحت
resting potential پتانسیل استراحت
sick leave استراحت بیماری
idle period دوره استراحت
rest period دوره استراحت
surcease پایان استراحت
rest محل استراحت
binnacle استراحت پزشکی
nooning استراحت نیمروز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com