Dictiornary-Farsi | : سرخوردن روی یخ بانعل یالگد اسب مجروح شدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 60 (5 milliseconds)

English	Persian
calk	: سرخوردن روی یخ بانعل یالگد اسب مجروح شدن


Other Matches

wounded	مجروح
injured	مجروح
ulcerous	مجروح
critically wounded	شدیدا مجروح
bowline on the bight	گره مجروح کش
critically wounded	مجروح خطرناک
lacerable	مجروح شدنی
wounding	مجروح کردن
lacerated	قلب مجروح
wounds	مجروح کردن
lancination	مجروح سازی
wound	مجروح کردن
lacerates	مجروح کردن ازردن
lacerating	مجروح کردن ازردن
fret	جویدن مجروح کردن
frets	جویدن مجروح کردن
lacerate	مجروح کردن ازردن
wound	جریحه مجروح کردن
wounding	جریحه مجروح کردن
wounds	جریحه مجروح کردن
to be disillusioned	سرخوردن
slip-ups	سرخوردن
glissade	سرخوردن
sideslip	سرخوردن
skidded	سرخوردن
skid	سرخوردن
glides	سرخوردن
skids	سرخوردن
slip up	سرخوردن
slip-up	سرخوردن
glide	سرخوردن
glided	سرخوردن
skidding	سرخوردن
glissade	سرخوردن در بالت
scooting	ناگهان سرخوردن
scooted	ناگهان سرخوردن
scoots	ناگهان سرخوردن
scoot	ناگهان سرخوردن
There are people injured.	چند نفر مجروح شده اند.
skated	کفش یخ بازی سرخوردن
skate	کفش یخ بازی سرخوردن
He knows the score .	سرخوردن ( واخوردگی ویأس )
skates	کفش یخ بازی سرخوردن
Many people were hurt when the boiler exploded.	وقتیکه دیگ بخار ترکید خیلیها مجروح شدند
spike	ضربه زدن یا مجروح کردن کسی با میخ ته کفش
slipped	سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slip	سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slips	سرخوردن منحرف شدن از مسیر
glide path	مسیر پرواز در حال سرخوردن
glissade	سرخوردن روی شیب برفی
year and day	مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
thrust	فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting	فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusts	فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
spread eagle	سرخوردن با عقب اسکیتهای چسبیده بهم بجا گذاشتن میلههای 2 و 3 و 4 و 6 و 7 و01 بولینگ
to rough a horse's shoes	میخ مخصوص بنعل اسب زدن برای اینکه از سرخوردن ان جلوگیری شود
skied	اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
ski	اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
skis	اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف