English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
English Persian
pose : مطرح کردن گذاردن
posed : مطرح کردن گذاردن
poses : مطرح کردن گذاردن
posing : مطرح کردن گذاردن
Other Matches
tabling مطرح کردن
table مطرح کردن
tabled مطرح کردن
set forth for discussion مطرح کردن
tables مطرح کردن
to bring forth مطرح کردن
propound مطرح کردن
introduced مطرح کردن
propounds مطرح کردن
bring up مطرح کردن
introduce مطرح کردن
introducing مطرح کردن
propounding مطرح کردن
introduces مطرح کردن
putting مطرح کردن
to bring up مطرح کردن
lays مطرح کردن
puts مطرح کردن
lay مطرح کردن
to raise مطرح کردن
put مطرح کردن
to touch upon مطرح کردن
to touch on مطرح کردن
put forward مطرح کردن
raise a question مطرح کردن سوال
to bring up تقدیم یا مطرح کردن
overture کشف مطرح کردن
overtures کشف مطرح کردن
pose a question سوال مطرح کردن
lays قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lay قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
to put out of court شایسته مطرح کردن ندانستن
To discuss a question with someone . موضوعی را با کسی مطرح کردن
to put to the issue بطور متنازع فیه مطرح کردن
obtrudes بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruding بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrude بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruded بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
rehash بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashes بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashed بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
discusses مطرح کردن گفتگو کردن
hold forth مطرح کردن سخنرانی کردن
discuss مطرح کردن گفتگو کردن
moot مطرح کردن دادخواهی کردن
discussed مطرح کردن گفتگو کردن
discussing مطرح کردن گفتگو کردن
invest منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
put on : تحمیل کردن گذاردن
put by قطع کردن کنار گذاردن
godfathers نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
godfather نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
interferes پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interfered پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interfere پا بمیان گذاردن مداخله کردن
foils عقیم گذاردن خنثی کردن
subscribe تصدیق کردن صحه گذاردن
lay by کنار گذاردن متروک کردن
subscribed تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribes تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribing تصدیق کردن صحه گذاردن
denote تفکیک کردن علامت گذاردن
intervenes مداخله کردن پا میان گذاردن
thwart عقیم گذاردن مخالفت کردن با
thwarted عقیم گذاردن مخالفت کردن با
intervened مداخله کردن پا میان گذاردن
denoted تفکیک کردن علامت گذاردن
lay-by کنار گذاردن متروک کردن
intervene مداخله کردن پا میان گذاردن
foil عقیم گذاردن خنثی کردن
mediate وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediates وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediating وساطت کردن پابمیان گذاردن
foiled عقیم گذاردن خنثی کردن
lay-bys کنار گذاردن متروک کردن
foiling عقیم گذاردن خنثی کردن
denotes تفکیک کردن علامت گذاردن
mediated وساطت کردن پابمیان گذاردن
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
ovulate تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulating تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulated تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulates تخمک گذاردن تولید اوول کردن
encase درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encases درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
straiten باریک کردن درتنگی ومضیقه گذاردن
encased درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
to shuffle off responsibility مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
to shift off responsibility مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
score نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
to check off رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
scored نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
under consideration مطرح
in contemplation مطرح
propounded مطرح
lifemanship متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
kaldor criterion مطرح گردید
considered مطرح شده
come up مطرح شدن
to come on the tapis مطرح شدن
to come up مطرح شدن
broacher مطرح کننده
to be on the carpet مطرح بودن
to come upon مطرح شدن
The subject under discrssion . موضوعی که مطرح نیست
reoccurrence دوباره مطرح شدن
reoccurring دوباره مطرح شدن
under consideration مطرح شده مطروحه
The badness of the climate is immaterial. بدی آب وهوا مطرح نیست
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
talk out مطرح مذاکره قرار دادن
extrajudicial خارج از موضوع مطرح شده دردادگاه
When wI'll the matter come up for discussion ? موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
checker بشکل شطرنجی ساختن یاعلامت گذاردن شطرنجی کردن
single space در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
assistance کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
red herrings شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
cross action در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
to lay it on thick گذاردن
sets گذاردن
lays گذاردن
invested گذاردن
to lay it on with a trowel گذاردن
setting up گذاردن
tabling تو گذاردن
invest گذاردن
invests گذاردن
instate گذاردن
tables تو گذاردن
to leave out جا گذاردن
investing گذاردن
tabled تو گذاردن
reposal گذاردن
skew کج گذاردن
skews کج گذاردن
table تو گذاردن
impone گذاردن
set گذاردن
skewing کج گذاردن
repose گذاردن
lay گذاردن
conflict of lows در حقوق بین الملل خصوصی مطرح میشود و منظور مغایرت قوانین داخلی با قوانین خارجی است
presentation graphics گرافیک تجاری با کیفیت بالا که روی نکات مطرح شده بامدیریت در زمینه طرح ها وبودجه ها تکیه خاصی دارد نگاره سازی نمایشی
check نشان گذاردن
consign امانت گذاردن
work on/upon <idiom> تفثیر گذاردن
procrastinating معوق گذاردن
bulid بنیان گذاردن
gage وثیقه گذاردن
contradistinguish فرق گذاردن
silo در سیلو گذاردن
pouches درجیب گذاردن
pouch درجیب گذاردن
to strike in پامیان گذاردن
consigns امانت گذاردن
consigning امانت گذاردن
consigned امانت گذاردن
embowel در روده گذاردن
impress باقی گذاردن
exposes روباز گذاردن
demark نشان گذاردن
imburse درکیسه گذاردن
scheduled دربرنامه گذاردن
suspend معوق گذاردن
schedules دربرنامه گذاردن
expose روباز گذاردن
shelve در قفسه گذاردن
shelved در قفسه گذاردن
suspending معوق گذاردن
exposes بی حفاظ گذاردن
leaving باقی گذاردن
expose بی حفاظ گذاردن
exposing بی حفاظ گذاردن
to step in پامیان گذاردن
impress نشان گذاردن
impressed باقی گذاردن
impressed نشان گذاردن
impresses باقی گذاردن
encapsulating درکپسول گذاردن
impresses نشان گذاردن
impressing باقی گذاردن
encapsulates درکپسول گذاردن
impressing نشان گذاردن
suspends معوق گذاردن
encapsulate درکپسول گذاردن
exposing روباز گذاردن
incase در جعبه گذاردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com