English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
green light چراغ سمت راست
Light green. رنگ سبز روشن
give someone the green light <idiom> اجازه ادامه به کار رادادن
give someone the green light چراغ سبز نشان دادن
Other Matches
green <idiom>
green رنگ سبز
green بی تجربه
green تازه
green خرم
green سبزیجات
green چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
green ترو تازه نارس
green سبزشدن
green سبز کردن
green سبزه چمن
green معتدل
green سبز
green PC رایانه سبز
through the green منطقه قابل استفاده در بازی گلف
green PC رایانه زیست بوم دوستانه
forest green رنگ سبز تیره مایل بزرد
green dragon ارن
green crop علیق سبز
green dragon فیل گوش
green flag پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
green crop علف تازه
green eyed حسود
green eye حسد
green eye رشک
green dragon درافیون
green dragon لوف کبیر
bottle green سبزپررنگ
green pea نخود اتابکی
green corn ذرت هندی که نارس بکار طبخ میاید
green russula نوعیقارچسبز
green space فضایسبز
green walnut گردویتازه
emerald green سبززمردی
emerald green زمردین
emerald green زمردی
practice green شروعبهسبزشدن
drive the green با یک ضربه گوی را از نقطه اغاز به چمن نرم رساندن
Green Beret تکاور - کماندو
green fingers متبحردرپرورشگیاهانوسبزیجات
Green Paper برگهنظرخواهی
Green Party حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
green concrete بتن تازه
green peas نخودفرنگی
green cabbage کلمسبز
green concrete بتن تر
green concrete بتن تازه ریخته شده
Green Book مشخصات رسمی استاندارد I-CD که توسط Philips منتشر شد
green bone نیزه ماهی
green blind نابینادربرابر رنگ سبز سبزکور
green bice رنگ سبزی که از لاجوردوزرنیخ زرد درست شده باشد
green bean لوبیای سبز
green alga جلبک سبز
grass green رنگ سبز چمنی
forest green سبز زیتونی
green ball توپسبز
green beam شعلهیسبز
green salad سالادسبز
long green اسکناس پشت سبز
jade green رنگ سبز یشمی
village green میدان دهکده
in the green tree بخت سبز
in the green tree خوشبخت
in the green tree سرسبز
Green Berets سبز کلاهان
green card کارت سبز
green cards کارت سبز
green pepper فلفل سبز
green peppers فلفل سبز
green wood چوب تر
green vitriol زاج سبز
jade green رنک سبزمایل به ابی
kendal green پارچه پشمی سبزرنگ
long green دلار کاغذی پشت سبز
malachite green سبز مالاشیت
mead green سبز چمنی
olive green رنگ سبز زیتونی روشن
pace of the green سرعت گوی
pea green زرد مایل بسبز
pea green سبز نخودی
pomona green رنگ سبزو زردامیخته بهم که زردی ان بیشترنمایان باشد
sap green رنگ زرد مایل به سبز سیر
sea green رنگ سبز مایل بابی
to incline to green بسیبزی زدن
to incline to green یا مایل بودن
green vegetable سبزی خوراکی
green turtle لاک پشت دریایی که تخمها وگوشت ان خوراکی است
green onion پیازچه
green old wound زخم تازه
green old wound زخمی که گوشت نوبالانیاورده باشد
green old age پیری باتندرستی وزنده دلی
green mold کفک سبز
green meat گیاه خوراکی
green meat سبزی
green meat گوشت کهنه
green manure گیاهانی نظیر شبدرکه جهت تقویت زمین کشت میشوند
green jaundice یرقان سبز
green house گرمخانه
green house گلخانه
green pea نخود سبز
green peak دارکوب سبز
green thumbed کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
green thumb استعداد و قدرت فوق العاده درپروراندن گیاهان
green tea چایی سبز
green tea چای سبز
green stuff سبزیجات
green stuff سبزی
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
green soap صابون ملایمی که ازروغنهای گیاهی تهیه میشود
green sand ماسه تر
green run اولین گردش موتور نو یا تازه تعمیر
green room انتظارگاه یاخلوتگاه بازیگران
green phosphor فسفری که برای پوشش صفحات تک رنگ بسیار استفاده میشود. که حروف سبز را روی پشت صفحه سیاه نشان میدهد
green gun لوله پرتاب سبز
green roof [سقف ساختمان تزئین شده با گیاهان]
deep green رنگ سبز تند و تیره
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
green with envy از حسادت ترکیدن
green belt کمربند سبز
to turn green سبز رنگ شدن
By the green grass . کنار چمن های سبز وخرم
bowling green چمن مخصوص بازی با گوی چوبی
green stool مدفوع سبز رنگ [پزشکی]
green thumb <idiom>
green beans لوبیا سبز
green with envy <idiom>
green belts کمربند سبز
Green architecture [ساختمان با محوطه هایی با مناظر بدیع]
almond green رنگ مغز پستهای
Dear Mr. Green . آقای گرین عزیز ( محترم )
green revolution انقلاب سبز
dark green سبزسیر
putting green چمن سبز نزدیک محل سوراخ گلف
green jaundice سبزی
prophet's green رنگ سبز نبی [این رنگ از ترکیب رنگ نیل یا همان رنگ آبی با رنگینه های زرد بدست آمده از گیاهان بوجود می آید و آنرا به رنگ اولین پرچم اسلام و یا گنبد حضرت خاتم الانبیا نسبت می دهند.]
Green architecture معماری سبز
putting green قسمت چمن نرم که در اخرهر بخش سوراخ در ان قراردارد
bromocresol green سبز برموکرزول
pea-green سبز نخودی
moss green color رنگ سبز ماشی
Here ist my Green card. بفرمائید این کارت سبز من است.
red green blindness رنگ کوری سبز- قرمز
yellow green alga جلبک دارای رنگدانه زرد تا سبز
crown green bowls بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
all nature looked green همه جا سبز بود
all nature looked green طبیعت سراسر سبز بود
green mountain boy مرد بومی یا ساکن ورمونت
green barley for fodder خصیل
green barley for fodder قصیل
To turn green with envy. از حسد ترکیدن
green sand molding قالب ریزی تر
This painting has a green background. زمینه این تابلو سبز است
to paint adoor green دری را رنگ سبز زدن
to paint adoor green رنگ سبز بدری زدن
green sand mold قالب تر
green with a blue tint سبز مایل به ابی
moss green color سبز جلبکی
fine green marble سنگ گندمی
red, green, blue سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
red, green, blue سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
A green leaf is the gift of a dervish . <proverb> برگ سبزى است تیفه درویش .
red green blue monitor مانیتور قرمز- سبز- ابی
the Green Dot® [recycling symbol] علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست]
As sure as [God made] little green apples he'll be back. او [مرد] صد در صد دوباره می آید.
Green tea is esteemed for its health-giving properties. ارزش چای سبز در خواص سلامت بخش آن است.
light-well [حیاط کوچک برای عبور نور]
to come to light روشن شدن
to come to light معلوم شدن
to i. light from anything حائل نورشدن
to i. light from anything گذر کردن روشنایی
light سبک
light come light g باد اورده را باد
light چراغ راهنمایی
light پرتوافکندن نور
light نوردادن
light روشن کردن
light-well [فضایی زیر زمین در ساختمان ها]
light out ناگهان رفتن
one's light s نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
light come light g میبرد
light هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
in the light of از لحاظ
in the light of بشکل
very light خیلی سبک
inward light نور داخلی
very light خیلی روشن یا کم رنگ
inward light نور باطنی
inward light اشراق
light بچه زاییدن
light value مقدار نور
light نور
to s e the light توی خشت افتادن
to s e the light بدنیا امدن
light روشنایی
light روشن
to s e the light زاییده شدن
in the light of نظریه
light چراغ اویخته پرتو مرئی نور مرئی
first light سپیده دم
Something light, please. لطفا یک چیز سبک.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com