Dictiornary-Farsi | آدم بله قربان گه ( چاپلوس یا مطیع ) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 114 (7 milliseconds)

English	Persian
A yes – man . A sycophant .	آدم بله قربان گه ( چاپلوس یا مطیع )


Other Matches

altar	قربان گاه
Yes sir !	بله قربان !
altars	قربان گاه
I couldnt agree with you more .	آی گفتی . قربان دهنت
I couldnt agree with you more! <idiom>	قربان دهنت. [چه خوب گفتی]
You can say that again! <idiom>	قربان دهنت. [چه خوب گفتی]
How right you are! <idiom>	قربان دهنت. [چه خوب گفتی]
Give me those old cars any day . I miss those old cars .	قربان آن اتو مبیل های قدیمی
bootlick	چاپلوس
obsequious	چاپلوس
smarmy	چاپلوس
blandisher	چاپلوس
subservient	چاپلوس
toady	چاپلوس
fawner	چاپلوس
sycophantic	چاپلوس
blandishment	چاپلوس
flatterer	چاپلوس
stooge	آدم چاپلوس
yes-man	آدم چاپلوس
cat's paw	آدم چاپلوس
suck-up	آدم چاپلوس
puppet	آدم چاپلوس
minion	آدم چاپلوس
fawner	آدم چاپلوس
bootlicker	آدم چاپلوس
lickspittle	آدم چاپلوس
brown-noser	آدم چاپلوس
toady	آدم چاپلوس
arse-licker	آدم چاپلوس
footlicker	ادم چاپلوس
sycophant	ادم چاپلوس
sycophants	ادم چاپلوس
doormat	آدم چاپلوس
kiss-ass [American E]	آدم چاپلوس
ass-kisser [American E]	آدم چاپلوس
servile	شایسته نوکران چاپلوس
insinuator	چاپلوس اشاره کننده
smooth tongued	خوش بیان چاپلوس
spaniels	سگ پشمالو واویخته گوش ادم چاپلوس
spaniel	سگ پشمالو واویخته گوش ادم چاپلوس
minions	شخص یا جانور سوگلی نوکریا وابسته چاپلوس معشوق
minion	شخص یا جانور سوگلی نوکریا وابسته چاپلوس معشوق
submiss	مطیع
compliant	مطیع
suborder	مطیع
subordination	مطیع
subsumption	مطیع
morigerous	مطیع
pushover	مطیع
postponement	مطیع
hypotaxis	مطیع
limber	مطیع
submissive	مطیع
obedient	مطیع
biddable	مطیع
submission	مطیع
submission	تابع [مطیع]
suborder	تابع [مطیع]
subordination	تابع [مطیع]
postponement	تابع [مطیع]
hypotaxis	تابع [مطیع]
subjects	مطیع کردن
subsumption	تابع [مطیع]
subjugator	مطیع سازنده
subjecting	مطیع کردن
subjected	مطیع کردن
subject	مطیع کردن
ablest	مطیع مناسب
abler	مطیع مناسب
able	مطیع مناسب
law-abiding	مطیع قانون
bows	مطیع شدن
subduing	مطیع کردن
subdues	مطیع کردن
subdue	مطیع کردن
subjugating	مطیع کردن
subjugates	مطیع کردن
irrepressible	مطیع نشدنی
bowing	مطیع شدن
bowed	مطیع شدن
reduce	مطیع کردن
reduces	مطیع کردن
subduer	مطیع کننده
subjugable	مطیع کردنی
subduable	مطیع کردنی
subjugated	مطیع کردن
reduce to obedience	مطیع کردن
obedient to the law	مطیع قانون
bow	مطیع شدن
reducing	مطیع کردن
subjugate	مطیع کردن
obedienlv	بطور مطیع
harness	مهارکردن مطیع کردن
harnessed	مهارکردن مطیع کردن
harnessing	مهارکردن مطیع کردن
horny <adj.>	مطیع خواهش نفس
randy [British E] <adj.>	مطیع خواهش نفس
to look down	با نگاه مطیع کردن
hold down	مطیع نگاه داشتن
duteous	وفیفه شناس مطیع
conformable	منطبق شدنی مطیع
docile	تعلیم بردار مطیع
Our wish is your crmmand .	مطیع فرمایشات شما هستیم
passive	غیر فعال مطیع وتسلیم
passives	غیر فعال مطیع وتسلیم
submitting	گردن نهادن مطیع شدن
submitted	گردن نهادن مطیع شدن
submits	گردن نهادن مطیع شدن
submit	گردن نهادن مطیع شدن
to scowl down	با اخم وترشرویی مطیع کردن یا ازروبردن
to submit to any one's yoke	مطیع یاتابع کسی شدن بارکسیرابدوش گرفتن
subjugation	مقهور سازی مطیع سازی