English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (7 milliseconds)
English Persian
A fusspot. آدم بهانه گیر (ایرادی )
Other Matches
priggish ایرادی
wowser ایرادی
finicky ایرادی
if you don't mind اگر ایرادی ندارید
There is nothing wrong with it. این هیچ ایرادی ندارد.
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
... if you don't mind my asking ... اگر پرسش من [برای تو] ایرادی ندارد
. Why,what was the harm? چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
pretext بهانه
pegs بهانه
pretexts بهانه
cover shame بهانه
guize بهانه
comeback بهانه
comebacks بهانه
essoin بهانه
subterfuges بهانه
subterfuge بهانه
put off بهانه
peg بهانه
allegations بهانه
excuses بهانه
excused بهانه
excuse بهانه
excusing بهانه
pleas بهانه
allegation بهانه
alibi بهانه
plea بهانه
alibis بهانه
fictions بهانه
fiction بهانه
to offer an excuse بهانه انگیختن
under the plea of بعنوان به بهانه
under the mask of به بهانه در لفافه
under the d. of به بهانه درلفافه
To look for a pretext ( an excuse ). پی بهانه گشتن
under the pretence of illness به بهانه نا حوشی
finicky بهانه گیر
nitpicking بهانه گیری
To find fault. بهانه گرفتن
To make excuses . To quibble. بهانه کردن
To trump uo an excuse. بهانه براشیدن
to gain time به بهانه گذراندن
fetch بهانه طفره
to pretend an excuse بهانه کردن
alibis بهانه اوردن
feigner بهانه انگیز
evasions بهانه حیله
pernickety بهانه گیر
factitious بهانه کننده
pretexts بهانه اوردن
pretext بهانه اوردن
alibi بهانه اوردن
persnickety بهانه گیر
fetched بهانه طفره
fetches بهانه طفره
pretence بهانه ادعا
pretenses بهانه ادعا
pretences بهانه ادعا
evasion بهانه حیله
masks لفافه بهانه
mask لفافه بهانه
pretense بهانه ادعا
dissemble وانمودکردن بهانه کردن
dissembled وانمودکردن بهانه کردن
dissembling وانمودکردن بهانه کردن
inexcusable بدون بهانه نبخشیدنی
dissembles وانمودکردن بهانه کردن
purporst بهانه مفهوم شدن
feigningly از روی بهانه یا تزویر
feignedly ازروی بهانه باتزویر
excuseless بهانه برمدار نبخشیدنی
to a ignorance نادانی بهانه کردن
he is ready at excuses برای بهانه انگیزی
an implausible excuse بهانه یا عذر غیر موجه
to pretend an excuse عذر برانگیختن بهانه انگیختن
HE has plenty of excuses who is in search of trick. <proverb> ییله جو را بهانه بسیار است .
under the guize of بعنوان به بهانه درهیئت درزی
There is no fault to find with my work. بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
picked quarrel نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
essoin بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
to pretend illness نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com