Total search result: 86 (7 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
work into <idiom> |
آرام آرام مجبور شدن |
|
|
Other Matches |
|
throw a monkey wrench into <idiom> |
آرام آرام متوقف کردن چیزی |
Susurrus |
صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد |
even-tempered |
آرام |
laid-back |
آرام |
restrained |
آرام |
mild-mannered |
آرام ومودب |
hushed |
آرام وصلحآمیز |
go-slow |
آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض |
tone down <idiom> |
آرام ساختن |
acquiesce |
آرام کردن |
blue in the face <idiom> |
آرام گرفتن |
simmer down <idiom> |
آرام شدن |
downers |
آرام بخش |
downer |
آرام بخش |
Be quiet ! |
آرام باش ! |
Relax! |
آرام باش! |
He is calm and composed. |
آرام وخونسرد است |
to keep one's feet on the ground <idiom> |
آرام و استوار ماندن |
It must be quiet. |
باید ساکت و آرام باشد. |
To simmer down . |
آرام شدن (پس از خشم وعصبانیت ) |
a quiet backwater |
محل آرام و عقب افتاده |
He is on edge. He is restive. |
آرام ندارد (ناراحت است ) |
tie up <idiom> |
آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی |
The evening was very pleasant, albeit a little quiet. |
شب بسیار خوشایندی بود، البته کمی آرام. |
He is restless. He cant keep stI'll. |
آرام نمی گیرد (یک جابد نمی شود ) |
Easy does it . |
یواش یواش ( آرام وبدون عجله ) |
At a leisrely pace. |
خوش خوشک ( آرام سلانه سلانه ) |
Brontide |
نوعی صدا [صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.] |
bound up |
مجبور |
forces |
مجبور کردن |
compels |
مجبور کردن |
compelled |
مجبور کردن |
compel |
مجبور کردن |
constrains |
مجبور کردن |
constraining |
مجبور کردن |
constrain |
مجبور کردن |
forcing |
مجبور کردن |
force |
مجبور کردن |
under constraint |
مجبور درفشار |
constrainable |
مجبور کردنی |
compellable |
مجبور کردنی |
coercive |
مجبور کننده |
obligations |
مجبور کردن |
obligation |
مجبور کردن |
obliges |
مجبور کردن |
obliged |
مجبور کردن |
oblige |
مجبور کردن |
compelling |
مجبور کردن |
walk the plank <idiom> |
مجبور به استعفا شدن |
impel |
بر ان داشتن مجبور ساختن |
impelled |
بر ان داشتن مجبور ساختن |
impels |
بر ان داشتن مجبور ساختن |
impelling |
بر ان داشتن مجبور ساختن |
have |
مجبور بودن وادار کردن |
having |
مجبور بودن وادار کردن |
induced |
اغوا کردن مجبور شدن |
induce |
اغوا کردن مجبور شدن |
inducing |
اغوا کردن مجبور شدن |
induces |
اغوا کردن مجبور شدن |
eat crow <idiom> |
مجبور کردن کسی به اشتباه وشکست |
get after someone <idiom> |
مجبور کردن شخص درانجام کاری |
put the screws to someone <idiom> |
مجبور کردن شخص دراطاعت ازشما |
toss out <idiom> |
مجبور به ترک شدن ،ازدست دادن |
forcing |
مجبور کردن کسی به انجام کاری |
forces |
مجبور کردن کسی به انجام کاری |
force |
مجبور کردن کسی به انجام کاری |
walk the plank <idiom> |
مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی |
rat out on <idiom> |
مجبور کردن شخص به کاری که دوست نداد |
twist one's arm <idiom> |
مجبور کردن شخص برای انجام کاری |
The army had to retreat from the battlefield. |
ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد. |
turn out <idiom> |
بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن |
nemo tenetur se impum accusare |
هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند |
Inevitably it invites/evokes comparison with the original, of which the remake is merely a pale shadow. |
این به ناچار مقایسه با نسخه اصلی را مجبور می کند که بازسازی فیلمش کاملا قلابی است. |
forces |
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار |
force |
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار |
forcing |
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار |
throw out <idiom> |
اخراج کردن،مجبور به ترک کردن |
enforces |
مجبور کردن وادار کردن به کاری |
enforce |
مجبور کردن وادار کردن به کاری |
enforced |
مجبور کردن وادار کردن به کاری |
enforcement |
مجبور کردن وادار کردن به اکراه |
enforcing |
مجبور کردن وادار کردن به کاری |
presumption hominis |
قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد |
reprisals |
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد |
reprisal |
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد |