Dictiornary-Farsi | آرام گرفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (15 milliseconds)

English	Persian
blue in the face <idiom>	آرام گرفتن


Other Matches

throw a monkey wrench into <idiom>	آرام آرام متوقف کردن چیزی
work into <idiom>	آرام آرام مجبور شدن
Susurrus	صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
laid-back	آرام
restrained	آرام
even-tempered	آرام
mild-mannered	آرام ومودب
downers	آرام بخش
go-slow	آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
simmer down <idiom>	آرام شدن
acquiesce	آرام کردن
Relax!	آرام باش!
Be quiet !	آرام باش !
hushed	آرام وصلحآمیز
downer	آرام بخش
tone down <idiom>	آرام ساختن
He is calm and composed.	آرام وخونسرد است
to keep one's feet on the ground <idiom>	آرام و استوار ماندن
To simmer down .	آرام شدن (پس از خشم وعصبانیت )
He is on edge. He is restive.	آرام ندارد (ناراحت است )
It must be quiet.	باید ساکت و آرام باشد.
a quiet backwater	محل آرام و عقب افتاده
tie up <idiom>	آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
The evening was very pleasant, albeit a little quiet.	شب بسیار خوشایندی بود، البته کمی آرام.
He is restless. He cant keep stI'll.	آرام نمی گیرد (یک جابد نمی شود )
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
At a leisrely pace.	خوش خوشک ( آرام سلانه سلانه )
Easy does it .	یواش یواش ( آرام وبدون عجله )
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
Brontide	نوعی صدا [صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
cease	گرفتن
reclaims	پس گرفتن
retake	پس گرفتن
blind	گرفتن
blinded	گرفتن
blinds	گرفتن
detracting	گرفتن
ceases	گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
detract	گرفتن
ceased	گرفتن
lutes	گل گرفتن
detracted	گرفتن
getting	گرفتن
lute	گل گرفتن
overtake	گرفتن
retrieved	پس گرفتن
holds	گرفتن
retrieve	پس گرفتن
reclaim	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
hold	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
retaking	پس گرفتن
retakes	پس گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
pushing	گرفتن
retaken	پس گرفتن
skims	گرفتن کف
detracts	گرفتن
ceasing	گرفتن
retrieves	پس گرفتن
abate	اب گرفتن از
recaptures	پس گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
resuming	از سر گرفتن
resumes	از سر گرفتن
resumed	از سر گرفتن
encumber	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumbers	گرفتن
resume	از سر گرفتن
grab	گرفتن
to shut off	را گرفتن
skim	گرفتن کف
to call back	پس گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
skim	کف گرفتن از
recaptured	پس گرفتن
recapture	پس گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
to get at	گرفتن
grabs	گرفتن
to draw back	پس گرفتن
grabbing	گرفتن
to hunt out	گرفتن
to catch on	گرفتن
corks	گرفتن
overtakes	گرفتن
to lay a wager	گرفتن
cork	گرفتن
overtaken	گرفتن
grabbed	گرفتن
withdraw	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
to take up	گرفتن
retreats	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
retreated	پس گرفتن
tong	گرفتن
retreat	پس گرفتن
unsay	پس گرفتن
abating	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
wive	زن گرفتن
situate	جا گرفتن
situates	جا گرفتن
situating	جا گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
skims	کف گرفتن از
to take a wife	زن گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
to put a stop to	را گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
to break in	گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
takes	گرفتن
seizes	گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
take	گرفتن
skimmed	گرفتن کف
catch	گرفتن
abated	اب گرفتن از
break out	در گرفتن
nailed	گرفتن
nail	گرفتن
acquiring	گرفتن
acquires	گرفتن
acquire	گرفتن
obturate	گرفتن
captures	گرفتن
capture	گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
false grip	گرفتن
accustoms	خو گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
catch on	گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
get at	گرفتن
wed	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
encumbering	گرفتن
renovate	از سر گرفتن
fleas	کک گرفتن
indwell	جا گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
infold	در بر گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
accompany	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompanied	دم گرفتن
adeem	پس گرفتن
flea	کک گرفتن
puddles	گل گرفتن
capturing	گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
renovating	از سر گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
puddle	گل گرفتن
gets	گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
receives	گرفتن
raclaim	پس گرفتن
despumate	کف گرفتن از
acclimatises	خو گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
get	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
receive	گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
deglutinate	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
nails	گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustom	خو گرفتن
devest	گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
caulk	درز گرفتن
clap on	گرفتن طناب