English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (9 milliseconds)
English Persian
nodding acquaintance آشنایی مختصر
Search result with all words
bowing acquaintance آشنایی مختصر سلامی و بس
Other Matches
I've known her at least as long as you have. آشنایی من با او [زن] کمک کمش به اندازه مدت آشنایی تو با او [زن] است.
bowing acquaintance آشنایی کم
acquaintanceship آشنایی
acquaintance آشنایی
non acquaintance عدم آشنایی
He is reserved and aloof . آدم دیر آشنایی است
I am very glad to have made your acquaintance. از آشنایی با شما بسیار خوشوقت شدم
precise مختصر کردن مختصر
Madrklmh that every human being is conscious knowledge مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
groupies دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
groupie دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
terser مختصر
terse مختصر
febricula تب مختصر
tersest مختصر
grammalogue مختصر
succinct مختصر
concise مختصر
abstracted مختصر
gnomical مختصر
incomprehensive مختصر
compend مختصر
sum مختصر
sums مختصر
briefest مختصر
briefer مختصر
briefed مختصر
brief مختصر
abbreviated مختصر
summary مختصر
abridged مختصر
summaries مختصر
viz مختصر
laconically مختصر گو
synoptic مختصر
little مختصر
short مختصر
shortest مختصر
shorter مختصر
laconic مختصر گو
tis مختصر ti is
epitome مختصر
partial مختصر
short <adj.> مختصر
succinct <adj.> مختصر
concise <adj.> مختصر
fleeting <adj.> مختصر
curt <adj.> مختصر
short term مختصر
contracted مختصر محدود
brachygraphy مختصر نویسی
shorthand مختصر نویسی
summary خلاصه مختصر
synopsis اجمال مختصر
short and sweet <idiom> مختصر ومفید
synopses اجمال مختصر
summaries خلاصه مختصر
inking اطلاع مختصر
handlist فهرست مختصر
telegraphic تلگرافی مختصر
velitation جنگ مختصر
let us be brief مختصر کنیم
my initials are s.h امضای مختصر من
petit mal صرع مختصر
grind out پیشروی مختصر
potluck غذای مختصر
scumble مالش مختصر
shortener مختصر کننده
compendium مختصر کوتاهی
simplifier مختصر کننده
comedietta کمدی مختصر
paraph امضای مختصر
tiffin ناهار مختصر
briefly speaking مختصر کنیم
briefer کوتاه مختصر
apercu خلاصه مختصر
cheep اشاره مختصر
abridge مختصر کردن
lacanic مختصر و مفید
curtails مختصر نمودن
pithy مختصر ومفید
curtail مختصر نمودن
briefest کوتاه مختصر
briefed کوتاه مختصر
brief کوتاه مختصر
concisely بطور مختصر
click صدای مختصر
tot یادداشت مختصر
tots یادداشت مختصر
flashes روشنایی مختصر
tendency علاقه مختصر
tendencies علاقه مختصر
snack خوراک مختصر
curtailing مختصر نمودن
snacks خوراک مختصر
squabbling نزا مختصر
clicked صدای مختصر
flash روشنایی مختصر
clicks صدای مختصر
curtailed مختصر نمودن
flashed روشنایی مختصر
squabble نزا مختصر
squabbled نزا مختصر
squabbles نزا مختصر
spot زمان مختصر لحظه
spots زمان مختصر لحظه
simplifications تسهیل مختصر سازی
compendious موجز مختصر ومفید
pocket expenses هزینه مختصر شخصی
simplification تسهیل مختصر سازی
metastable دارای ثبات مختصر
bywords اشاره یانگاه مختصر
byword اشاره یانگاه مختصر
in a nutshell بطور خیلی مختصر
pittance کمک هزینه مختصر
look in دیدن کردن مختصر
blockhouse بنای استحکامی مختصر
prospectus شرح حال مختصر
pull برتری جزئی و مختصر
shortens مختصر کردن کاستن
feather فشار مختصر به گاز
briefly <adv.> بصورت مختصر و مفید
compendiously <adv.> بصورت مختصر و مفید
curtly <adv.> بصورت مختصر و مفید
prospectuses شرح حال مختصر
shortened مختصر کردن کاستن
shorten مختصر کردن کاستن
abbreviating مختصر یا مفید کردن
abbreviates مختصر یا مفید کردن
abriviated addressing ادرس مختصر شده
abbreviate مختصر یا مفید کردن
pulls برتری جزئی و مختصر
simplification ساده گردانی مختصر سازی
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
simplifcation ساده گردانی مختصر سازی
step in بازدید مختصر وکوتاهی کردن
smacked چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smack چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
simplifications ساده گردانی مختصر سازی
billeted ورقه جیره یادداشت مختصر
multocular مختصر و مفید کوتاه و سودمند
smacks چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
billeting ورقه جیره یادداشت مختصر
billets ورقه جیره یادداشت مختصر
billet ورقه جیره یادداشت مختصر
nuance اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuances اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
outlining مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flash ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
outline مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flashed ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
outlines مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flashes ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
luncheonettes رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
That is it in a nutshell. موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
luncheonette رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
to run in to a person دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
absorption representation [حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
sclaff تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
mnemonic حامت مختصر کلمه یا تابع که برای یادآوری کمک میکند.
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
shortening reaction واکنش مختصر واکنش کوتاه کننده
simplifying اسان تر کردن مختصر کردن
simplify اسان تر کردن مختصر کردن
simplifies مختصر کردن اسانتر کردن
simplifies اسان تر کردن مختصر کردن
simplify مختصر کردن اسانتر کردن
tint رنگ مختصر سایهء رنگ
tinting رنگ مختصر سایهء رنگ
tints رنگ مختصر سایهء رنگ
stenography مختصر نویسی کوتاه نویسی
simplifying مختصر کردن اسانتر کردن
glance نگاه نگاه مختصر
glances نگاه نگاه مختصر
glanced نگاه نگاه مختصر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com