English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (6 milliseconds)
English Persian
old hat آشنا و مکرر
Search result with all words
That's old hat! <idiom> این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
Other Matches
acquainted آشنا
acquaintance آشنا آشنایان
to become acquainted [with] آشنا شدن [با]
accustom آشنا کردن
accustom آشنا شدن
acquaint آشنا کردن
au fait آشنا به واقعیات
home ground آشنا بهمحیط
to get to know آشنا شدن [با]
affiliate آشنا کردن
pre acquaint از پیش آشنا کردن
Loge time no see ! Hello Stranger ! پارسال دوست امسال آشنا
A firend last year and an aquaintance this year!. <proverb> پارسال دوست امسال آشنا.
I know the area more or less . کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
My sister says she's looking forward to meeting you. خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
manyfold مکرر
bis مکرر
repetitive مکرر
eternal مکرر
repeated مکرر
eternities مکرر
eternity مکرر
continual مکرر
repetitious مکرر
recurrenge وقوع مکرر
rebuy خرید مکرر
repeating decimal اعشاری مکرر
repeating fraction کسر مکرر
tautologize مکرر گویی
unfrequented غیر مکرر
times without number بطور مکرر
all the time <idiom> به طور مکرر
repeating field فیلد مکرر
rebroadcast برنامه مکرر
catalexia مکرر خوانی
resorted ملاقات مکرر
resort ملاقات مکرر
resorts ملاقات مکرر
compulsiveness مکرر کاری
crepitation انفجار مکرر
multiple ionization یونش مکرر
frequent visiting دیدنی مکرر
haunt خطور مراجعه مکرر
haunts خطور مراجعه مکرر
recurring decimal اعشاری مکرر [ریاضی]
theatergoer شخصی که مکرر به تئاترمیرود
repeating label برچسب یا مطلب مکرر
repeat مکرر کردن تکرار شدن
commuter رفت و آمد کنندهی مکرر
age شکستن جسم با فشارهای مکرر
repeats مکرر کردن تکرار شدن
commuters رفت و آمد کنندهی مکرر
ages شکستن جسم با فشارهای مکرر
to frequent a place بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
patterns مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
wear down <idiom> زوارچیزی دررفتن ،بااستفاده مکرر خراب شدن
pattern مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
shadow memory محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
globetrotter کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
shadow page محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
globetrotters کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
avianize ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
convention استاندارها یا قوانین آشنا که برای ایجاد سازگاری نرم افزار یا سخت افزار باید دنبال شوند
conventions استاندارها یا قوانین آشنا که برای ایجاد سازگاری نرم افزار یا سخت افزار باید دنبال شوند
resorts رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
scarpbook عملکردی که متن و تصاویر رابرای استفاده مکرر درمستندات ذخیره میکندمجموعه مرقع
format قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
formats قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
overstriking توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان
cycle 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycles 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycled 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
galls حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
gall حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
frequents مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
procedure بخش کوچک کد دستورات کامپیوتری که حاوی تابع مکرر است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com