Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
to instigate disturbances
آشوب راه انداختن
Other Matches
fomentation
آشوب آفرینی
hoopla
آشوب
[اصطلاح روزمره]
shivaree
آشوب
[اصطلاح روزمره]
hustle and bustle
آشوب
[اصطلاح روزمره]
carnival
[American E]
آشوب
[اصطلاح روزمره]
razzamatazz
آشوب
[اصطلاح روزمره]
razzmatazz
آشوب
[اصطلاح روزمره]
funfair
آشوب
[اصطلاح روزمره]
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
riot act
قانون پراکنده ساختن اجتماعات آشوب طلب
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
پایین انداختن انداختن
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to play a searchlight
انداختن
floriate
گل انداختن در
to pick off
تک تک انداختن
thrust
انداختن
thrusting
انداختن
throws
انداختن
to let fall
انداختن
to let drop
انداختن
to leave out
انداختن
to put back
پس انداختن
fell
انداختن
deracination
بر انداختن
felling
انداختن
fells
انداختن
to skips over
انداختن
emplace
جا انداختن
hewing
انداختن
felled
انداختن
thrusts
انداختن
hurls
انداختن
throwing
انداختن
hitched
انداختن
hitches
انداختن
hitching
انداختن
blob
لک انداختن
spilled or spilt
انداختن
souse
انداختن
omits
انداختن
omit
انداختن
spill
انداختن
retroject
پس انداختن
spilled
انداختن
spilling
انداختن
spills
انداختن
hitch
انداختن
throw
انداختن
to lay by the heels
بر انداختن
jaculate
انداختن
to hew down
انداختن
lash vt
انداختن
lay away
انداختن
leave out
انداختن
to fire off a postcard
انداختن
omitted
انداختن
let fall
انداختن
rut
خط انداختن
ruts
خط انداختن
to draw lots
انداختن
omitting
انداختن
run home
جا انداختن
hurled
انداختن
blobs
لک انداختن
hewn
انداختن
launches
به اب انداختن
flinging
انداختن
bottom
ته انداختن
bottoms
ته انداختن
slings
انداختن
slinging
انداختن
launching
به اب انداختن
sling
انداختن
overthrew
بر انداختن
fling
انداختن
prostrate
از پا انداختن
relegate
انداختن
relegated
انداختن
relegates
انداختن
relegating
انداختن
stagger
از پا انداختن
string
زه انداختن به
launch
به اب انداختن
pilling
تل انداختن
launched
به اب انداختن
overthrow
بر انداختن
overthrowing
بر انداختن
overthrown
بر انداختن
hewed
انداختن
hew
انداختن
deleting
انداختن
benite
به شب انداختن
deletes
انداختن
hews
انداختن
lines
خط انداختن در
hurl
انداختن
overthrows
بر انداختن
flings
انداختن
delete
انداختن
deleted
انداختن
line
خط انداختن در
brush finish
خط انداختن
rolls
بدوران انداختن
excreted
بیرون انداختن
rolled
بدوران انداختن
desquamate
پوست انداختن
dryers
خشک انداختن
extrudes
بیرون انداختن
anchorage
لنگر انداختن
extruding
بیرون انداختن
excretes
بیرون انداختن
excreting
بیرون انداختن
driers
خشک انداختن
dries
خشک انداختن
anchorages
لنگر انداختن
extruded
بیرون انداختن
dry
خشک انداختن
roll
بدوران انداختن
contort
از شکل انداختن
peril
درخطر انداختن
risking
به خطر انداختن
risked
به مخاطره انداختن
risked
به خطر انداختن
risk
به مخاطره انداختن
risk
به خطر انداختن
suspends
به تعویق انداختن
suspending
به تعویق انداختن
suspend
به تعویق انداختن
beggar
بگدایی انداختن
perils
درخطر انداختن
risking
به مخاطره انداختن
toss
بالا انداختن
contorted
از شکل انداختن
extrude
بیرون انداختن
tossing
بالا انداختن
risks
به مخاطره انداختن
tosses
بالا انداختن
contorting
از شکل انداختن
contorts
از شکل انداختن
tossed
بالا انداختن
risks
به خطر انداختن
beggars
بگدایی انداختن
deactivated
از اثر انداختن
emasculated
از مردی انداختن
emasculate
از مردی انداختن
knock-ups
از کار انداختن
knock-up
از کار انداختن
knock up
از کار انداختن
expels
بیرون انداختن
expelling
بیرون انداختن
emasculates
از مردی انداختن
emasculating
از مردی انداختن
deactivate
از اثر انداختن
inaugurating
براه انداختن
inaugurates
براه انداختن
inaugurated
براه انداختن
inaugurate
براه انداختن
trap
در تله انداختن
trap
درتله انداختن
trap
بدام انداختن
pickles
ترشی انداختن
pickle
ترشی انداختن
expelled
بیرون انداختن
depresses
ازارزش انداختن
depress
ازارزش انداختن
defers
عقب انداختن
deferring
عقب انداختن
defer
عقب انداختن
allure
بطمع انداختن
snares
بدام انداختن
snare
بدام انداختن
deforms
ازشکل انداختن
deforming
ازشکل انداختن
trigger
راه انداختن
expel
بیرون انداختن
disfiguring
از شکل انداختن
disfigures
از شکل انداختن
disfigured
از شکل انداختن
disfigure
از شکل انداختن
miscast
بناحق انداختن
triggers
راه انداختن
triggered
راه انداختن
deform
ازشکل انداختن
excrete
بیرون انداختن
ensnares
بدام انداختن
demoralized
ازروحیه انداختن
demoralize
ازروحیه انداختن
demoralising
ازروحیه انداختن
demoralises
ازروحیه انداختن
demoralised
ازروحیه انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com