Dictiornary-Farsi | آماده به توافق | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
give-and-take	آماده به توافق


Other Matches

We have agreed in princeple .	درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement	تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
pre-treatment	عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
band	توافق
agreements	توافق
coincidence	توافق
agreement	توافق
concurrence	توافق
accords	توافق
accorded	توافق
accord	توافق
adaptation	توافق
keeping	توافق
adaptations	توافق
bands	توافق
coincidences	توافق
conciliation	توافق
concent	توافق
rapport	توافق
concord	توافق
accommodations	توافق
accommodation	توافق
maladapted	بی توافق
to come to an understanding	توافق
concerts	توافق
concert	توافق
consistency	توافق
settlements	توافق
settlement	توافق
analogy	توافق
analogies	توافق
commensurability	توافق
consents	توافق
consenting	توافق
consent	توافق
consented	توافق
commensurableness	توافق
maladaptation	عدم توافق
adaptable	قابل توافق
disconformity	عدم توافق
discordance	عدم توافق
disparity	عدم توافق
dissidence	عدم توافق
inadaptable	توافق ندادنی
inharmoniousness	عدم توافق
inconsonantly	باعدم توافق
harmonometer	توافق سنج
his painting lacked repose	نقاشی وی توافق
disparities	عدم توافق
correspondence principle	اصل توافق
adaptiveness	قوه توافق
understanding	توافق تظر
understandings	توافق تظر
accompt	سازگاری توافق
collective agreement	توافق جمعی
arbitration agreement	توافق بر حکمیت
agreement of arguments	توافق نشانوندها
agreement coefficient	ضریب توافق
adaption	توافق سازش
compromiser	توافق کار
conconancy	توافق صدا
disagreement	عدم توافق
consonance	توافق صدا
consistence	توافق سازگاری
conformation	سازش توافق
conformable	قابل توافق
disagreements	عدم توافق
adhesion	همبستگی توافق
concordat	توافق دوستانه
adaptableness	قابلیت توافق
breaches	خطای رد یک توافق
maladjustments	عدم توافق
modus vivendi	توافق موقت
master agreement	توافق اولیه
outline agreement	توافق اولیه
skeleton agreement	توافق اولیه
basic agreement	توافق اولیه
accordance	وفق توافق
adaptations	توافق سازش
adaptability	توافق سازگاری
reach an agreement	به توافق رسیدن
plea agreement	توافق مدافعه
adaptation	توافق سازش
breach	خطای رد یک توافق
breached	خطای رد یک توافق
maladjustment	عدم توافق
maladjusted	بی توافق دژسازگار
consensus	توافق عام
unilateral agreement	توافق یک جانبه
deal	توافق تجاری
deals	توافق تجاری
synesis	توافق معانی
speaking with prosecutor	توافق باشاکی
reciprocal agreement	توافق دو جانبه
mutual agreement	توافق طرفین
frame agreement	توافق اولیه
consistency	توافق سازگاری
consensus	توافق ورضایت عمومی
adaptability	قابلیت توافق و سازش
agreements	معاهده و مقاطعهء توافق
approves	توافق در مورد چیزی
agreement	معاهده و مقاطعهء توافق
approving	توافق در مورد چیزی
approve	توافق در مورد چیزی
abidance	رفتار برطبق توافق
inconsonance	عدم توافق ناهماهنگی
compromise	توافق مصالحه کردن
settlements	حل و فصل توافق بنگاه
settlement	حل و فصل توافق بنگاه
meet someone half-way <idiom>	به توافق رسیدن با کسی
frame agreement	چهارچوب توافق [حقوق]
basic agreement	چهارچوب توافق [حقوق]
odds	عدم توافق مغایرت
plea bargain	توافق مدافعه [حقوق]
compromises	توافق مصالحه کردن
compromising	توافق مصالحه کردن
master agreement	چهارچوب توافق [حقوق]
variance	مغایرت عدم توافق
conventionalization	توافق با ایین و رسوم
discordantly	از روی عدم توافق
outline agreement	چهارچوب توافق [حقوق]
skeleton agreement	چهارچوب توافق [حقوق]
come to an agreement	توافق حاصل کردن
at one's fingertips <idiom>	آماده
able	آماده
acclimatization	توافق بااب و هوای یک محیط
undertaken	توافق برای انجام کاری
undertakes	توافق برای انجام کاری
unless otherwise agreed	اگر توافق دیگری نباشد
agreement on partial payments	توافق در پرداخت های قسطی
undertake	توافق برای انجام کاری
discommend	با عدم توافق چیزی گفتن
inadaptability	عدم قابلیت توافق ناسازگاری
inadaptable	غیر قابل توافق ناسازگار
adequateness	توافق داشتن متفق بودن
collusion	توافق میان فروشندگان یک کالا
contract note	سند مقاطعه توافق نامه
out of court settlement	توافق بدون محکمه [حقوق]
to settle out of court	به توافق رسیدن خارج از دادگاه
acclimatation	توافق بااب و هوای یک محیط
break	خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
adhering	توافق داشتن متفق بودن
adheres	توافق داشتن متفق بودن
adhered	توافق داشتن متفق بودن
adhere	توافق داشتن متفق بودن
approval	توافق برای استفاده از چیزی
breaks	خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
in arms <idiom>	آماده جنگیدن
up to <idiom>	آماده شیطنت
up in arms <idiom>	آماده حمله
handshaking	آماده دریافت
get ready <idiom>	آماده شدن از
here goes nothing <idiom>	آماده شروع
accommodate	آماده کردن
take up arms <idiom>	آماده جنگیدن
set out <idiom>	آماده سفرشدن
in the pipeline [Colloquial]	در آماده سازی
accessible	آماده پذیرایی
make arrangements	آماده کردن
make preparations	آماده کردن
make provisions	آماده کردن
private treaty	معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
pre	آنچه قبلا توافق شده است
to come to an agreement	یکدل شدن توافق حاصل کردن
arguments	بحث در باره چیزی بدون توافق
agreed value policy	بیمه نامه با ارزش توافق شده
argument	بحث در باره چیزی بدون توافق
pre-	آنچه قبلا توافق شده است
get set <idiom>	آماده شروع شدن
go ahead <idiom>	آماده کار شدن
at someone's beck and call <idiom>	همیشه آماده پذیرایی
red alerts	حالت آماده باش
dinner etc. is served	غذا آماده است
red alert	حالت آماده باش
fair game	طعمهی حاضر و آماده
luncheon meat	گوشت پخته و آماده
prone to do something	آماده کردن برای
up for grabs <idiom>	آماده رقابت شدن
preparation	آماده کردن چیزی
preparations	آماده کردن چیزی
in store <idiom>	آماده بوقوع پیوستن
to stand ready for [+ noun]	آماده بودن برای
to stand ready to [+ verb]	آماده بودن برای
psyched up <idiom>	آماده انجام کار
promise the moon <idiom>	آماده انجام کار
to prepare [for]	آماده شدن [به یا برای]
colder	بدون آماده بودن
colds	بدون آماده بودن
cold	بدون آماده بودن
coldest	بدون آماده بودن
plea deal [between Prosecution and Defense]	توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
presentation layer	کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
unless otherwise agreement	مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
able	آماده بودن آرایش دادن
to be in season [in heat]	آماده جفتگیری بودن [جانورشناسی]
My room hasn't been prepared.	اتاق من آماده نشده است.
Please have my bill ready.	لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
Since you are not ready ...	چونکه هنوز آماده نیستی...
As you are not ready ...	چونکه هنوز آماده نیستی...
prone to do something	آماده برای کردن کاری