English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
take steps <idiom> آمادگی یافتن
Other Matches
wing it <idiom> بدون آمادگی
cold turkey بدون آمادگی
off hand بدون آمادگی
look to <idiom> آمادگی برای چیزی
off the cuff <idiom> بدون آمادگی قبلی
readiness to accept آمادگی برای پذیرش
prep schools دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
prep school دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
propagate گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating گشترش یافتن یا نشر یافتن
China has signalled [its] readiness to resume talks. چین آمادگی [خود را ] برای از سرگیری مذاکرات نشان داد.
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
configured off وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
configured out وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
dtr سیگنال از وسیلهای که آمادگی خود را برای ارسال داده بیان میکند
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
handshake سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت
handshakes سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت
handshake استفاده از سیگنال تصدیق در معنای آمادگی بری ارسال و دریافت که به کامپیوتر اجازه میدهد یا وسیله کندتر کار کند
handshakes استفاده از سیگنال تصدیق در معنای آمادگی بری ارسال و دریافت که به کامپیوتر اجازه میدهد یا وسیله کندتر کار کند
handshaking استفاده از سیگنال تصدیق در معنای آمادگی بری ارسال و دریافت که به کامپیوتر اجازه میدهد یا وسیله کندتر کار کند
detects یافتن
detecting یافتن
detected یافتن
detect یافتن
finds یافتن
discovers یافتن
find یافتن
discovered یافتن
discover یافتن
discovering یافتن
transcend برتری یافتن
transcends برتری یافتن
transcending برتری یافتن
transcended برتری یافتن
to undergo a change تغییر یافتن
recuperate بهبودی یافتن
recuperates بهبودی یافتن
overpower استیلا یافتن بر
recuperated بهبودی یافتن
to grow better بهبودی یافتن
to quit oneself of رهائی یافتن از
to take courage خرات یافتن
to reach for knowledge برای یافتن
attained دست یافتن
attain دست یافتن
attaining دست یافتن
recuperating بهبودی یافتن
attains دست یافتن
to pull round بهبودی یافتن
expand بسط یافتن
expanding بسط یافتن
expands بسط یافتن
wind up پایان یافتن
wrap up خاتمه یافتن
to look oneself again بهبود یافتن
deploys گسترش یافتن
accrues گسترش یافتن
ensured اطمینان یافتن
ensures اطمینان یافتن
ensuring اطمینان یافتن
insures اطمینان یافتن
insuring اطمینان یافتن
lay hands on something <idiom> یافتن چیزی
come up with <idiom> یافتن پاسخ
dominate تفوق یافتن
ensure اطمینان یافتن
diminishes تقلیل یافتن
diminishes نقصان یافتن
accruing افزایش یافتن
accruing گسترش یافتن
wane کاهش یافتن
waned کاهش یافتن
waning کاهش یافتن
pull through <idiom> بهبود یافتن
diminish نقصان یافتن
diminish تقلیل یافتن
dominated تفوق یافتن
dominates تفوق یافتن
terminate خاتمه یافتن
relaxing تخفیف یافتن
dwindle تدریجاکاهش یافتن
dwindled تدریجاکاهش یافتن
dwindles تدریجاکاهش یافتن
dwindling تدریجاکاهش یافتن
relaxes تخفیف یافتن
deploy گسترش یافتن
escalate فزونی یافتن
wanes کاهش یافتن
relax تخفیف یافتن
escalating فزونی یافتن
tense تشدید یافتن
terminated خاتمه یافتن
escalates فزونی یافتن
escalated فزونی یافتن
terminates خاتمه یافتن
deploying گسترش یافتن
luxuriate شکوه یافتن
ended خاتمه یافتن
penetract راه یافتن
ends خاتمه یافتن
overspread بسط یافتن
overmatch تفوق یافتن
overmaster برتری یافتن بر
outreach برتری یافتن
misalign تغییر یافتن
meliorate بهبود یافتن
pick up health بهبود یافتن
perennate دوام یافتن
end خاتمه یافتن
luxuriated شکوه یافتن
luxuriates شکوه یافتن
pull round بهبودی یافتن
luxuriating شکوه یافتن
protend امتداد یافتن
pickup بهبودی یافتن
achieve دست یافتن
achieved دست یافتن
achieves دست یافتن
achieving دست یافتن
look oneself again بهبود یافتن
lay hands on something چیزی را یافتن
shrink کاهش یافتن
tensing تشدید یافتن
get out رهایی یافتن
break out شیوع یافتن
bunchout برامدگی یافتن
center تمرکز یافتن
circumfuse گسترش یافتن
come off تحقق یافتن
come off وقوع یافتن
come round شفا یافتن
come through وقوع یافتن
tensest تشدید یافتن
tenses تشدید یافتن
shrinking کاهش یافتن
shrinks کاهش یافتن
keep one's head above water رهایی یافتن
immix امیزش یافتن
scant تخفیف یافتن
hunt out با جستجو یافتن
hold out بسط یافتن
outspread گسترش یافتن
tensed تشدید یافتن
tenser تشدید یافتن
convect انتقال یافتن
recovers بهبودی یافتن
overpowered استیلا یافتن بر
lessened تقلیل یافتن
to get ones hand in دست یافتن به
lessening تقلیل یافتن
lessens تقلیل یافتن
to get fame شهرت یافتن
to gain the upper hand غلبه یافتن
to gain in nealth بهبودی یافتن
to extricate oneself رهایی یافتن
alter تغییر یافتن
altered تغییر یافتن
to get rid of رهایی یافتن از
lessen تقلیل یافتن
overpowers استیلا یافتن بر
prefer ترجیح یافتن
preferring ترجیح یافتن
prefers ترجیح یافتن
specialization تخصص یافتن
conquer پیروزی یافتن بر
conquering پیروزی یافتن بر
conquers پیروزی یافتن بر
centralisation مرکزیت یافتن
centralization مرکزیت یافتن
altering تغییر یافتن
alters تغییر یافتن
accede دست یافتن
overcome غلبه یافتن
overcomes غلبه یافتن
overcoming غلبه یافتن
taper off کاهش یافتن
sublate تغییرشکل یافتن
diverge انشعاب یافتن
diverged انشعاب یافتن
diverges انشعاب یافتن
recvperate بهبودی یافتن
recover بهبودی یافتن
to a greatness بزرگی یافتن
to be prolonged امتداد یافتن
accede راه یافتن
acceded دست یافتن
acceded راه یافتن
accedes دست یافتن
accedes راه یافتن
acceding دست یافتن
acceding راه یافتن
to come to know اگاهی یافتن
to be transferred انتقال یافتن
to be through فراغت یافتن
recovering بهبودی یافتن
accrues افزایش یافتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com