Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
ambiguities
آنچه به روشنی تعریف نشده است
ambiguity
آنچه به روشنی تعریف نشده است
Other Matches
undefined
تعریف نشده
undefined entry
فقره تعریف نشده
undefined label
برچسب تعریف نشده
unedited
آنچه ویرایش نشده است
undetected
آنچه تشخیص داده نشده است
default
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaulted
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaults
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaulting
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
classes
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
class
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
classed
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
classing
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
freeing
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
frees
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
freed
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
Tell not all you know , nor do all you can.
<proverb>
به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
defaults
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
unpremediated
پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unbroke
رام نشده سوقان گیری نشده
unbaoked
سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unpicked
نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unobligated
اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unresolved
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unborn
هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
uncommitted
غیر متعهد نشده تعهد نشده
undisciplined
تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
Whatsoever
هرچه
[هر آنچه]
[آنچه ]
uncharged
محسوب نشده رسمامتهم نشده
unredeemed
جبران نشده سبک نشده
inconsummate
تکمیل نشده انجام نشده
unsought
جستجو نشده کشف نشده
irredenta
انجام نشده جبران نشده
unsifted
الک نشده رسیدگی نشده
unset
جایگزین نشده جاانداخته نشده
unasked
خواسته نشده پرسیده نشده
untried
امتحان نشده محاکمه نشده
undirected
رهبری نشده راهنمایی نشده
plainess
روشنی
glim
روشنی
perspicuity
روشنی
photogenic
روشنی زا
pellucidness
روشنی
pellucidity
روشنی
fenestra
روشنی
shine
روشنی
shines
روشنی
lucency
روشنی
liveliness
روشنی
limpidity or limpidness
روشنی
conspicuity
روشنی
lucidity
روشنی
clearness
روشنی
irradiance
روشنی
brightness
روشنی
clarity
روشنی
clarification
روشنی
diaphaneity
روشنی
irradiancy
روشنی
illuminative
روشنی بخش
negative glow
روشنی منفی
daylight
روشنی روز
picturesqueness
زیبایی روشنی
daylit
روشنی روز
irradiative
روشنی دهنده
luminous
روشنی بخش
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
To have enlightened ideas. To be an intellectual.
افکار روشنی داشتن
obscurantist
مخالف روشنی فکر
eclat
روشنی خیره کننده
street lightning
روشنی راه و خیابان
luminous
روشنی بخش روشن
clearness
روشنی وصاف بودن
dazzles
تابش یا روشنی خیره کننده
enlightement
روشنی فکر اگاهی حقیقی
dazzled
تابش یا روشنی خیره کننده
dazzle
تابش یا روشنی خیره کننده
landing vehicle
خود روشنی دار اب خاکی
dazzling
تابش یا روشنی خیره کننده
fast
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
cascade image intensifier
تقویت کننده روشنی عکس یاشفافیت ان
steering brake
قفل فرمان خود روشنی دار
incomplete
انجام نشده پر نشده
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
supernovas
ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
supernovae
ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
supernova
ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
descriptions
تعریف
definitions
تعریف
comkplimentarily
با تعریف
description
تعریف
complimented
تعریف
definition
تعریف
definiens
تعریف
compliments
تعریف
complimenting
تعریف
extolment
تعریف
qualities
تعریف
quality
تعریف
portrayal
تعریف
portrayals
تعریف
circumscription
تعریف
explanation
تعریف
explanations
تعریف
compliment
تعریف
cell definition
تعریف سل
articles
حرف تعریف
self aggrandizement
تعریف از خود
block definition
تعریف بلوک
praise
تعریف کردن
depictions
نگارش تعریف
problem definition
تعریف مسئله
compliment
تعریف کردن از
complimented
تعریف کردن از
complimenting
تعریف کردن از
compliments
تعریف کردن از
depiction
نگارش تعریف
defined
تعریف کردن
praised
تعریف کردن
praises
تعریف کردن
praising
تعریف کردن
say a good word for
تعریف کردن
article
حرف تعریف
definable
تعریف پذیر
traduce
تعریف کردن
glorifying
تعریف کردن
glorify
تعریف کردن
glorifies
تعریف کردن
job definition
تعریف برنامه
recounts
تعریف کردن
recounting
تعریف کردن
recounted
تعریف کردن
recount
تعریف کردن
emblazon
تعریف کردن
extoll
تعریف کننده
extoller
تعریف کننده
honorable
شایان تعریف
he is well spoken of
از او تعریف می کنند
traduced
تعریف کردن
macro definition
درشت تعریف
macro definition
تعریف ماکرو
complimentary
تعریف امیز
anarthrous
بی حرف تعریف
circular definition
تعریف دوری
defining
تعریف کردن
contextual definition
تعریف ضمنی
recitations
تعریف موضوع
recitation
تعریف موضوع
data definition
تعریف داده
defines
تعریف کردن
operational definition
تعریف عملیاتی
define
تعریف کردن
definition of a problem
تعریف یک برنامهThe
traducing
تعریف کردن
nosography
تعریف امراض
traduces
تعریف کردن
macro difinition
درشت تعریف
field definition
تعریف فیلد
exponents
تعریف کننده
unreel
تعریف کردن
to crack up
تعریف کردن
the d. article
حرف تعریف
exponent
تعریف کننده
predefined
از پیش تعریف شده
clear-cut
درست تعریف شده
redefine
دوباره تعریف کردن
data description language
زبان تعریف داده
data definition statement
حکم تعریف داده ها
domain of definition
دامنه تعریف
[ریاضی]
data definition language
زبان تعریف داده ها
system v interface definition
تعریف میانجی سیستم 5
self flattering
تعریف کننده از خود
self prasise
خودفروشی تعریف از خود
redefined
دوباره تعریف کردن
dd statement
دستور تعریف داده
defined function
تابع تعریف شده
user defined
تعریف یا انتخاب کاربر
ddl
زبان تعریف داده
Defined depth finder
تعریف عمق یاب
indefinably
غیر قابل تعریف
indefinable
غیر قابل تعریف
well defined function
تابع خوش تعریف
To blow ones own trumpet.
از خود تعریف کردن
dimensioning
تعریف اندازه چیزی
object oriented
تصویری که از بردارهای تعریف
redefines
دوباره تعریف کردن
redefining
دوباره تعریف کردن
definite a
The حرف تعریف چون
portraiture
پیکر نگاری تعریف
partially defined
پاره تعریف شده
self applauding
تعریف کننده از خود
predefined function
تابع از پیش تعریف شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com