English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4 milliseconds)
English Persian
value آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
values آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
valuing آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
Other Matches
identities آنچه کسی یا چیزی است
identity آنچه کسی یا چیزی است
completing آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
adjacent آنچه مقابل یا نزدیک چیزی است
preventive آنچه مانع رویدادن چیزی شود
completes آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
complete آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
contents محتوا یا آنچه دروی چیزی باشد
completed آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
measure 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
preventative آنچه سعی در توقف رویدادن چیزی شود
view جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
viewed جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
viewing جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
views جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
dimensioning تعریف اندازه چیزی
it is worth 0 rials ده ریال می ارزد
Its well worth . Its a bargain at the price . شیرین می ارزد
proportions اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
proportion اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
proportion اندازه چیزی در برابر با دیگران
It is not worth a damn ( penny ) . به مفت هم نمی ارزد
It is not worth a damn . It is quite worthless. به لعنت خدانمی ارزد
It is not worth the trouble. بزحمتش نمی ارزد
calibrate قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrating قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to set measures to anything برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
They cannot hold a candle to him . سگش می ارزد بهمه آنها
let it rip <idiom> انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
that business does not p به منتظرشدنش می ارزد صبرکردنش ارزش دارد
to tax someone [something] بیش از اندازه بارکردن [فشار آوردن بر] کسی [چیزی]
leave (let) well enough alone <idiom> دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
dipstick میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipsticks میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
Whatsoever هرچه [هر آنچه] [آنچه ]
width اندازه چیزی از یک طرف به طرف دیگر
angle اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
zahn cup محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
typeface اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
quantize با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
analog نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogue نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analogues نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
processor ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage اندازه وسیله اندازه گیری
gage اندازه گیر اندازه گرفتن
size 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
gauge اندازه اندازه گیر
gauges اندازه اندازه گیر
gauged اندازه اندازه گیر
angular momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
measuring converter مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
moment of momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
exclusive آنچه شامل نمیشود
auxiliaries آنچه کمک میکند
circulating آنچه به راحتی می چرخد
auxiliary آنچه کمک میکند
constant آنچه تغییر نمیکند
constants آنچه تغییر نمیکند
circulars آنچه در یک دایره می چرخد
circular آنچه در یک دایره می چرخد
biased آنچه اریب دارد
contiguous آنچه اثر می گذارد
unwanted آنچه لازم نیست
lightweight آنچه سنگین نیست
lightweights آنچه سنگین نیست
knowledge آنچه دانسته است
authentic آنچه درست است
protective آنچه حافظت میکند
previous آنچه زودتر رخ میدهد
used آنچه جدید نیست
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
incoming آنچه از خارج می آید
producing آنچه تولید میکند
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
extensible آنچه قابل گسترش است
malfunctioned آنچه کامل کار نکند
efficient آنچه که خوب کار میکند
exchangeable آنچه قابل تغییر است
expandable آنچه قابل گسترش باشد
malfunction آنچه کامل کار نکند
malfunction آنچه درست کار نکند
maskable آنچه نادیده گرفتنی است
flexible آنچه قابل تغییر است
residual آنچه در پشت سر باقی می ماند
selectable آنچه قابل انتخاب باشد
common آنچه اغلب اتفاق میافتد
malfunctioned آنچه درست کار نکند
prior آنچه قبلاگ رخ داده است
malfunctions آنچه درست کار نکند
malfunctions آنچه کامل کار نکند
visible آنچه قابل دیدن است
audible آنچه قابل شنیدن است
clears آنچه به سادگی فهمیده میشود
clearest آنچه به سادگی فهمیده میشود
characteristic آنچه مخصوص یا ویژه است
variable آنچه قابل تغییر است
Seldom seen soon forgotten . <proverb> از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
variables آنچه قابل تغییر است
continual آنچه به طور پیاپی رخ میدهد
differential آنچه اختلاف را نشان میدهد
differentials آنچه اختلاف را نشان میدهد
third آنچه بعد از دومین می آید
thirds آنچه بعد از دومین می آید
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
characteristically آنچه مخصوص یا ویژه است
clearer آنچه به سادگی فهمیده میشود
clear آنچه به سادگی فهمیده میشود
electric آنچه با الکتریسیته کار میکند
finished آنچه کامل شده است
irretrievable آنچه قابل بازگشت نیست
alterable آنچه قابل تغییر است
What soes not endure does not merit attachment . <proverb> آنچه نپاید دلبستگى را نشاید .
roundest آنچه در دایره حرکت میکند
round آنچه در دایره حرکت میکند
availability آنچه به آسانی بدست آید
transportable آنچه قابل حمل است
requirements آنچه مورد نیاز است
quantifiable آنچه قابل شمارش است
removable آنچه قابل جابجایی است
unedited آنچه ویرایش نشده است
commonest آنچه اغلب اتفاق میافتد
dependent آنچه به دلیلی متغیر است
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
durable آنچه به آسانی خراب نخواهد شد
preformatted آنچه فرمت شده باشد
computable آنچه قابل محاسبه است
controllable آنچه قابل کنترل است
immediate آنچه یکباره اتفاق افتد
hidden آنچه قابل دیدن نیست
approximating آنچه تقریبا درست است
chargeable آنچه قابل شارژ است
movable آنچه قابل حرکت است
malfunctioning آنچه خوب کار نکند
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
multifunction آنچه تابعهای متعددی دارد
relevant آنچه ارتباط مهمی دارد
significantly آنچه معنای مخصوصی دارد
convertibles آنچه قابل تبدیل است
recognizably آنچه قابل تشخیص است
significant آنچه معنای مخصوصی دارد
ambiguous آنچه دو معنای ممکن دارد
convertible آنچه قابل تبدیل است
distant آنچه در محلی قرار دارد
recognizable آنچه قابل تشخیص است
commoners آنچه اغلب اتفاق میافتد
interchangeable آنچه قابل تغییر است
normal معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
erasable آنچه قابل پاک شدن است
unique آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است
What costs little is little esteemed . <proverb> آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد .
additional آنچه جمع شده یا اضافه است
accidental آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
pre آنچه قبلا توافق شده است
accessible آنچه قابل دستیابی و دسترسی است
addressable آنچه قابل آدرس دهی است
Except what is mentioned in paragraph 3. باستثنای آنچه درپاراگراف 3 آمده است
selective آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
uniquely آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است
ambiguities آنچه به روشنی تعریف نشده است
available آنچه قابل دستیابی یا خرید است
continuous آنچه بدون توقف ادامه یابد
pre- آنچه قبلا توافق شده است
blinds آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blinded آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blind آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
undetected آنچه تشخیص داده نشده است
downloadable آنچه قابل بار کردن است
selectively آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
predefined آنچه قبلا معرفی شده است
damaged آنچه آسیب یا رنج دیده است
specifying بیان واضح آنچه نیاز است
specify بیان واضح آنچه نیاز است
specifies بیان واضح آنچه نیاز است
ambiguity آنچه به روشنی تعریف نشده است
magnet آنچه میدان مغناطیسی تولید میکند
alternated آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
successive آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود
desktop آنچه روی میز انجام میشود
desktop آنچه در بالا میز قرار دارد
impulsive آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com