English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (1 milliseconds)
English Persian
That jar is broken and that measure spilt . <proverb> آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
Other Matches
it is quite another story now ان سبوبشکست وان پیمانه ریخت
bushel پیمانه غله ومیوه که درحدود63 لیتر است پیمانه
bushels پیمانه غله ومیوه که درحدود63 لیتر است پیمانه
folded بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folds بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
fold بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
isomorphic هم ریخت
form ریخت
dimorphous دو ریخت
morphology ریخت
uniform یک ریخت
uniforms یک ریخت
formless بی ریخت
shapeless بی ریخت
figuration ریخت
habitus ریخت
formed ریخت
built ریخت
forms ریخت
trimorphous سه ریخت
shapes ریخت
shape ریخت
amorphous بی ریخت
leptomorph کشیده ریخت
He shed his fair. ترسش ریخت
isomorphic graph گراف هم ریخت
heteromorphic دگر ریخت
polymorphic چند ریخت
shapely خوش ریخت
gynandromorphy ریخت دو جنسی
He shed his fear . His fear was dispelled. ترسش ریخت
shapes ریخت اندام
isomorphism هم ریخت بینی
pulse shape ریخت تپش
of a fine or beauteous mould خوش ریخت
polymorphous چند ریخت
somatotype ریخت بدنی
the milk was spilt شیر ریخت
morphology ریخت شناسی
morphological ریخت شناختی
shape ریخت اندام
polymorph چند ریخت
module پیمانه
gauge=gage پیمانه
modulo پیمانه n
short measure full measure پیمانه کم
modulus پیمانه
measuring glass پیمانه
modulo به پیمانه
mete پیمانه
scoop پیمانه
mods به پیمانه
gauges پیمانه
mod به پیمانه
modules پیمانه
gauge پیمانه
measure پیمانه
gauged پیمانه
scoops پیمانه
scooping پیمانه
scooped پیمانه
featuring طرح صورت ریخت
features طرح صورت ریخت
featured طرح صورت ریخت
feature طرح صورت ریخت
blood rushed to his face خون ریخت درچهره اش
zoomorphism حیوان ریخت انگاری
high life زندگی پر ریخت و پاش
gauge پیمانه کردن
modulo n check مقابله به پیمانه
modulo n counter شمارنده به پیمانه
modulo two sum مجموع به پیمانه دو
load module پیمانه بارشو
yardsticks مقیاس پیمانه
yardstick مقیاس پیمانه
short measure full measure پیمانه تمام
modularization پیمانه بندی
decalitre پیمانه ده لیطری
gage=gauge پیمانه اندازه
modules اتاقک پیمانه
dry measure پیمانه خشکبار
dosing pump پمپ پیمانه
decaliter پیمانه ده لیتری
commensurableness هم پیمانه بودن
cannikin پیمانه کوچک
canikin پیمانه کوچک
module اتاقک پیمانه
gauged پیمانه کردن
gauges پیمانه کردن
measure of capacity پیمانه فرفیت
kilderkin پیمانه ابجو
hosghead پیمانه مایعات
push the panic button <idiom> از ترس قلبش فرو ریخت
splurge ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurged ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
My heart sank. دلم هری ریخت پایین
splurging ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurges ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
graduate پیمانه درجه دار
measure پیمانه کردن سنجیدن
graduating پیمانه درجه دار
metrologist سنگ و پیمانه شناس
graduates پیمانه درجه دار
A big crowd surged into the streets. جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
chauldron پیمانه زغال برابر1296 لیتر
that fruit packs easily ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
gaduate لیسانسیه فارغ التحصیل پیمانه درجه دار
commensurably چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
pints پیمانه وزن مایع معادل نیم کوارت
pint پیمانه وزن مایع معادل نیم کوارت
hutch نوعی پیمانه قدیمی زغال سنگ وغیره
hutches نوعی پیمانه قدیمی زغال سنگ وغیره
pottle پیمانه وزنی برابر نیم گالن رطل یکمنی
measure پیمانه کردن سنجیدن بخش کردن
pannikin لیوان کوچک پیمانه کوچک
wineglass لیوان شراب پیمانه شراب
memory module ماژول حافظه پیمانه حافظه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com