English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
further information آگاهی بیشتر
Other Matches
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
[piece of ] advice آگاهی
advice آگاهی
acquaintance آگاهی
realizing آگاهی
realising [British] آگاهی
understanding آگاهی
consciousness آگاهی
conscious mind آگاهی
conscience [archaic for: consciousness] آگاهی
awareness آگاهی
appreciation [awareness] آگاهی
cognisance [British] آگاهی
cognition آگاهی
knowledge آگاهی
advertisement آگاهی
knowledge acquisition آگاهی یابی
to give [provide] somebody [some] information به کسی آگاهی دادن
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
information [on] about somebody] [something] آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
I heard it through the grapevine. افرادی به طورغیر رسمی به من آگاهی دادند.
We've given notice that we're moving out of the apartment. ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
The notice is too short [for me] . آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
at a [the] minimum <adv.> کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
at least [no less than] [not less than] <adv.> کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
They must give not less than 2 weeks' notice. آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
hang out one's shingle <idiom> آگاهی عمومی ازباز شدن دفتر به خصوص مطب یادفتروکالت
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
alerted تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alert تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerts تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
CUG ورودی محدود به پایگاه داده ها یا سیستم صفحه آگاهی درباره موضوع خاص برای کاربران مشخص و شناخته شده معمولاگ به وسیله کلمه رمز
carrier سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
carriers سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
principally بیشتر
furthering بیشتر
further بیشتر
furthers بیشتر
more بیشتر
as early aspossible هر چه بیشتر
the more better the best هر چه بیشتر
it is mostly iron بیشتر
the more بیشتر
large adv بیشتر
furthered بیشتر
more and more هی بیشتر
as much as possible هر چه بیشتر
more than بیشتر از
for the most part بیشتر
mainly بیشتر
mostly بیشتر
rather بیشتر
better نیکوتر بیشتر
no longer نه بیشتر [زمانی]
so many menŠso many minds عقیده بیشتر
so many menŠso many minds هر چه اشخاص بیشتر
major بیشتر اعظم
majoring بیشتر اعظم
more and more بیشتر ازبیشتر
above average <adj.> بیشتر از حد متوسط
majored بیشتر اعظم
rather ... than بیشتر ...تا [ترجیحا ... تا]
most of them بیشتر انها
the most that i can do بیشتر انها
outsit بیشتر نشستن از
hypercard یات بیشتر
to overcomein number بیشتر بودن از
The more the better . هر چه بیشتر بهتر
in the main بیشتر اصلا
by superir wisdom با خرد بیشتر
no more نه دیگر [بیشتر]
most people بیشتر مردم
better part قسمت بیشتر
surviver بیشتر عمرکننده
the many بیشتر مردم
over-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
multichannel با بیشتر از یک کانال
not any more دیگر نه [بیشتر نه]
outshines بیشتر درخشیدن
outshine بیشتر درخشیدن
outstand بیشتر ایستادن
outshone بیشتر درخشیدن
outshining بیشتر درخشیدن
nine times out ten بیشتر اوقات
over crowding بیشتر باشد
oddson بیشتر محتمل
extensive cultivation کار وسرمایه بیشتر
outlived بیشتر دوام اوردن
outlive بیشتر دوام اوردن
outlive بیشتر زنده بودن از
outlives بیشتر دوام اوردن
outlives بیشتر زنده بودن از
outliving بیشتر دوام اوردن
outliving بیشتر زنده بودن از
outstand بیشتر تحمل کردن
outvoting بیشتر رای بردن از
as soon as possible بزودی هرچه بیشتر
outbids بیشتر توپ زدن از
outlast بیشتر طول کشیدن از
outlasted بیشتر طول کشیدن از
norther بیشتر بطرف شمال
outlasting بیشتر طول کشیدن از
outlasts بیشتر طول کشیدن از
outbidded بیشتر توپ زدن از
it consists mainly بیشتر عبارت است از
outvoted بیشتر رای بردن از
outvotes بیشتر رای بردن از
more the merrier <idiom> هرچی بیشتر بهتر
he makes most noise او از همه بیشتر صدا یا
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
mares مادیان 4 ساله یا بیشتر
outvote بیشتر رای بردن از
outbidding بیشتر توپ زدن از
I am over 50 years old. من ۵۰ سال بیشتر دارم.
like nowhere else <adv.> بیشتر از هر جای دیگر
outlived بیشتر زنده بودن از
outwatch بیشتر بیدار ماندن از
mare مادیان 4 ساله یا بیشتر
read mostly memory حافظه بیشتر خواندنی
outwear بیشتر دوام کردن
outwork بیشتر کار کردن از
overlive بیشتر زنده بودن از
put someone's best foot forward <idiom> بیشتر تلاش کردن
ahead دارای امتیاز بیشتر
full drive باشتاب هرچه بیشتر
outwalk بیشتر راه رفتن از
outbid بیشتر توپ زدن از
roundabout production تولید با کارائی بیشتر
overloads تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
multi- در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
transuranium دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
semidouble دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
overloaded تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
It does more harm than good . ضررش از نفعش بیشتر است
at full speed با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
overload تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
It tends to be blue . It is bluish. بیشتر برنگ آبی می زند
transuranic دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
half century 05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت
i life that better انرا بیشتر از همه دوست دارم
overpoise مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
peter penny زکات سالیانه که بیشتر به پاپ میداند
supercharger دستگاه هوا و سوخت رسانی بیشتر
man up بازی با یک نفر بیشتر از تعدادافراد حریف
loved i nothonour more اگر شرافت را بیشتر دوست نداشتم
composer آهنگ ساز [بیشتر موسیقی کلاسیک]
ness on his part این بیشتر بواسطه کمرویی است
follow up <idiom> بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
Cut a little more off the back. یک کمی بیشتر عقب را کوتاه کنید.
Cut a little more off the top. یک کمی بیشتر بالا را کوتاه کنید.
accuracy هر قدر تعداد بیتها بیشتر باشد
queue افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
centuries 001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت
queued افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
queueing افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
operator انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
queues افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
to jackknife truck-trailers تا شدن کامیون در جاده [بیشتر در تصادفات]
century 001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت
More money is not the answer to this problem. پول بیشتر حل این مسئله نیست.
riots تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
excess cover treaty قرارداد پوشش بیمهای ضایعات بیشتر
riot تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
rioted تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
compound parry دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
rioting تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
operators انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
more frequently than ever <adv.> نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
extra اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
I would like tovisit ( see, meet ) you more often . می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
parlour maid کلفتی که کتارش بیشتر درسفره خانه است
outshoot تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
extras اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
outpoint سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
She is more culpable than the others. او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
extra- اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
ventre a terre سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین
larceny petty بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
as if to add insult to injury <idiom> با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
have half a mind <idiom> احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
catch up تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
supercharged موتور دارای دستگاه رساننده هواوسوخت بیشتر
like hell <idiom> با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
early bird catches the worm <idiom> هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
gaze hound تازی که بیشتر با چشم دنبال شکار می رود تا با بو
triplebogey حساب سه ضربه بیشتر ازاستاندارد در هر بخش ازبازی گلف
The worst wheel of the cart creaks most. <proverb> بدترین چرخ گارى ,از همه بیشتر غرغر مى کند .
power play وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
materials that cannot be borrowed اجناسی که قرض داده نمی شوند [بیشتر در کتابخانه]
non-circulating materials اجناسی که قرض داده نمی شوند [بیشتر در کتابخانه]
parliamentary train قطار راه اهنی که میلی یک PENNY بیشتر از مسافرنمیگیرد
pantalets زیرشلواری یا نیم شلواری بلند که بیشتر زنها می پوشیدند
tint [هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
slugger بوکسوری که بیشتر به قدرت خود اتکا دارد تا مهارت
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com