Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
further information
آگاهی بیشتر
Other Matches
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
[piece of ]
advice
آگاهی
advice
آگاهی
acquaintance
آگاهی
realizing
آگاهی
realising
[British]
آگاهی
understanding
آگاهی
consciousness
آگاهی
conscious mind
آگاهی
conscience
[archaic for: consciousness]
آگاهی
awareness
آگاهی
appreciation
[awareness]
آگاهی
cognisance
[British]
آگاهی
cognition
آگاهی
knowledge
آگاهی
advertisement
آگاهی
knowledge acquisition
آگاهی یابی
to give
[provide]
somebody
[some]
information
به کسی آگاهی دادن
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
information
[on]
about somebody]
[something]
آگاهی
[در باره کسی یا چیزی]
I heard it through the grapevine.
افرادی به طورغیر رسمی به من آگاهی دادند.
We've given notice that we're moving out of the apartment.
ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
The notice is too short
[for me]
.
آگاهی
[برایم]
خیلی کوتاه مدت است.
at a
[the]
minimum
<adv.>
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
at least
[no less than]
[not less than]
<adv.>
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
They must give not less than 2 weeks' notice.
آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
hang out one's shingle
<idiom>
آگاهی عمومی ازباز شدن دفتر به خصوص مطب یادفتروکالت
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.
روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
alerted
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alert
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerts
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
Sophrosyne
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
CUG
ورودی محدود به پایگاه داده ها یا سیستم صفحه آگاهی درباره موضوع خاص برای کاربران مشخص و شناخته شده معمولاگ به وسیله کلمه رمز
carrier
سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
carriers
سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
principally
بیشتر
furthering
بیشتر
further
بیشتر
furthers
بیشتر
more
بیشتر
as early aspossible
هر چه بیشتر
the more better the best
هر چه بیشتر
it is mostly iron
بیشتر
the more
بیشتر
large adv
بیشتر
furthered
بیشتر
more and more
هی بیشتر
as much as possible
هر چه بیشتر
more than
بیشتر از
for the most part
بیشتر
mainly
بیشتر
mostly
بیشتر
rather
بیشتر
better
نیکوتر بیشتر
no longer
نه بیشتر
[زمانی]
so many menŠso many minds
عقیده بیشتر
so many menŠso many minds
هر چه اشخاص بیشتر
major
بیشتر اعظم
majoring
بیشتر اعظم
more and more
بیشتر ازبیشتر
above average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
majored
بیشتر اعظم
rather ... than
بیشتر ...تا
[ترجیحا ... تا]
most of them
بیشتر انها
the most that i can do
بیشتر انها
outsit
بیشتر نشستن از
hypercard
یات بیشتر
to overcomein number
بیشتر بودن از
The more the better .
هر چه بیشتر بهتر
in the main
بیشتر اصلا
by superir wisdom
با خرد بیشتر
no more
نه دیگر
[بیشتر]
most people
بیشتر مردم
better part
قسمت بیشتر
surviver
بیشتر عمرکننده
the many
بیشتر مردم
over-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
above-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
multichannel
با بیشتر از یک کانال
not any more
دیگر نه
[بیشتر نه]
outshines
بیشتر درخشیدن
outshine
بیشتر درخشیدن
outstand
بیشتر ایستادن
outshone
بیشتر درخشیدن
outshining
بیشتر درخشیدن
nine times out ten
بیشتر اوقات
over crowding
بیشتر باشد
oddson
بیشتر محتمل
extensive cultivation
کار وسرمایه بیشتر
outlived
بیشتر دوام اوردن
outlive
بیشتر دوام اوردن
outlive
بیشتر زنده بودن از
outlives
بیشتر دوام اوردن
outlives
بیشتر زنده بودن از
outliving
بیشتر دوام اوردن
outliving
بیشتر زنده بودن از
outstand
بیشتر تحمل کردن
outvoting
بیشتر رای بردن از
as soon as possible
بزودی هرچه بیشتر
outbids
بیشتر توپ زدن از
outlast
بیشتر طول کشیدن از
outlasted
بیشتر طول کشیدن از
norther
بیشتر بطرف شمال
outlasting
بیشتر طول کشیدن از
outlasts
بیشتر طول کشیدن از
outbidded
بیشتر توپ زدن از
it consists mainly
بیشتر عبارت است از
outvoted
بیشتر رای بردن از
outvotes
بیشتر رای بردن از
more the merrier
<idiom>
هرچی بیشتر بهتر
he makes most noise
او از همه بیشتر صدا یا
at full pelt
با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
mares
مادیان 4 ساله یا بیشتر
outvote
بیشتر رای بردن از
outbidding
بیشتر توپ زدن از
I am over 50 years old.
من ۵۰ سال بیشتر دارم.
like nowhere else
<adv.>
بیشتر از هر جای دیگر
outlived
بیشتر زنده بودن از
outwatch
بیشتر بیدار ماندن از
mare
مادیان 4 ساله یا بیشتر
read mostly memory
حافظه بیشتر خواندنی
outwear
بیشتر دوام کردن
outwork
بیشتر کار کردن از
overlive
بیشتر زنده بودن از
put someone's best foot forward
<idiom>
بیشتر تلاش کردن
ahead
دارای امتیاز بیشتر
full drive
باشتاب هرچه بیشتر
outwalk
بیشتر راه رفتن از
outbid
بیشتر توپ زدن از
roundabout production
تولید با کارائی بیشتر
overloads
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
multi-
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
full pelt
با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
transuranium
دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
semidouble
دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
overloaded
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
It does more harm than good .
ضررش از نفعش بیشتر است
at full speed
با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
overload
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
It tends to be blue . It is bluish.
بیشتر برنگ آبی می زند
transuranic
دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
half century
05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت
i life that better
انرا بیشتر از همه دوست دارم
overpoise
مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
peter penny
زکات سالیانه که بیشتر به پاپ میداند
supercharger
دستگاه هوا و سوخت رسانی بیشتر
man up
بازی با یک نفر بیشتر از تعدادافراد حریف
loved i nothonour more
اگر شرافت را بیشتر دوست نداشتم
composer
آهنگ ساز
[بیشتر موسیقی کلاسیک]
ness on his part
این بیشتر بواسطه کمرویی است
follow up
<idiom>
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
Cut a little more off the back.
یک کمی بیشتر عقب را کوتاه کنید.
Cut a little more off the top.
یک کمی بیشتر بالا را کوتاه کنید.
accuracy
هر قدر تعداد بیتها بیشتر باشد
queue
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
centuries
001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت
queued
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
queueing
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
operator
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
queues
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
to jackknife truck-trailers
تا شدن کامیون در جاده
[بیشتر در تصادفات]
century
001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت
More money is not the answer to this problem.
پول بیشتر حل این مسئله نیست.
riots
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
excess cover treaty
قرارداد پوشش بیمهای ضایعات بیشتر
riot
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
rioted
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
compound parry
دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
rioting
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
operators
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
more frequently than ever
<adv.>
نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
extra
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
I would like tovisit ( see, meet ) you more often .
می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
parlour maid
کلفتی که کتارش بیشتر درسفره خانه است
outshoot
تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
extras
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
outpoint
سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
She is more culpable than the others.
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
extra-
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
ventre a terre
سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین
larceny petty
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
as if to add insult to injury
<idiom>
با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
have half a mind
<idiom>
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
catch up
تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
supercharged
موتور دارای دستگاه رساننده هواوسوخت بیشتر
like hell
<idiom>
با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
early bird catches the worm
<idiom>
هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
gaze hound
تازی که بیشتر با چشم دنبال شکار می رود تا با بو
triplebogey
حساب سه ضربه بیشتر ازاستاندارد در هر بخش ازبازی گلف
The worst wheel of the cart creaks most.
<proverb>
بدترین چرخ گارى ,از همه بیشتر غرغر مى کند .
power play
وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
materials that cannot be borrowed
اجناسی که قرض داده نمی شوند
[بیشتر در کتابخانه]
non-circulating materials
اجناسی که قرض داده نمی شوند
[بیشتر در کتابخانه]
parliamentary train
قطار راه اهنی که میلی یک PENNY بیشتر از مسافرنمیگیرد
pantalets
زیرشلواری یا نیم شلواری بلند که بیشتر زنها می پوشیدند
tint
[هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
slugger
بوکسوری که بیشتر به قدرت خود اتکا دارد تا مهارت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com