Dictiornary-Farsi | آگاه ،بادقت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 43 (5 milliseconds)
English	Persian
on guard <idiom>	آگاه ،بادقت


Search result with all words

mount	عمل درج دیسک در دیسک درایو یا آگاه کردن سیستم عامل که دیسک درایو آماده استفاده است
mounts	عمل درج دیسک در دیسک درایو یا آگاه کردن سیستم عامل که دیسک درایو آماده استفاده است
admonish	آگاه کردن
acquaint	آگاه کردن
acquainted	آگاه
pre admonish	از پیش آگاه کردن
unmount	برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
aficionado	کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است.
addict	کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است
shrug your shoulders <idiom>	نشانه بی علاقه [لاقید] یا نا آگاه بودن [اصطلاح]
admonish	آگاه کردن
to be in the loop <idiom>	آگاه بودن از [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
to stay in the loop <idiom>	آگاه ماندن در [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
to waken	آگاه کردن
I look forward to hearing from you soon. [letter closing line]	مشتاقم به زودی از شما آگاه شوم. [پایان نامه]
No one needed to know save herself / outside herself [American E] .	به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
I am not aware of that. <idiom>	درباره اش آگاه نیستم. [اصطلاح]
smell danger <idiom>	از خطری پیش آگاه شدن [اصطلاح مجازی]
Other Matches

attentive	بادقت
careful	بادقت
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
squinny	بادقت جستجوکردن
scrupulousy	بادقت زیاد
pries	بادقت نگاه کردن
gazing	بادقت نگاه کردن
gaze	بادقت نگاه کردن
gazed	بادقت نگاه کردن
gazes	بادقت نگاه کردن
pry	بادقت نگاه کردن
elaborate	بادقت شرح دادن
elaborated	بادقت شرح دادن
elaborates	بادقت شرح دادن
pried	بادقت نگاه کردن
elaborating	بادقت شرح دادن
(keep/have one's) ear to the ground <idiom>	بادقت مراقب اطراف بودن
coddle	بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddling	بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddles	بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddled	بادقت زیاد بکاری دست زدن
shim	واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
exhaust	تمام کردن بادقت بحث کردن
exhausts	تمام کردن بادقت بحث کردن


Recent search history

Contact | Terms | Privacy